امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

به نام خدا
پیام بهبودی
حساسیت بیش از حد، ناامنی و بی هویتی اغلب با شهوترانی فعال مرتبط هستند. بسیاری از ما این ویژگیها را با خود به بهبودی می آوریم؛ ترس ما از بی کفایتی، طرد شدن و نداشتن جهت، یک شبه ناپدید نمیشود. بسیاری از ما چهره ها یا شخصیت های دروغینی داریم که یا برای محافظت از خود و یا برای خشنودی دیگران ساخته ایم. برخی از ما از نقاب استفاده میکنیم، زیرا مطمئن نیستیم که واقعاً چه کسی هستیم. گاهی فکر میکنیم چهره هایی که برای محافظت از خود ساخته ایم، ممکن است در بهبودی نیز از ما محافظت کنند.
از چهره های دروغین برای مخفی کردن شخصیت واقعی خود و پنهان کردن احترام به نفس پایین خود استفاده میکنیم. این نقابها ما را از دیگران و همچنین از ضمیر واقعی خود مخفی میکنند. با زندگی دروغین نشان میدهیم نمیتوانیم با حقایق مربوط به خود زندگی کنیم. هر چه بیشتر ضمیر واقعی خود را پنهان میکنیم، به احترام به نفس خود آسیب بیشتری میرسانیم.
یکی از معجزات بهبودی پذیرفتن خود با وجود همه ویژگیهای مثبت و منفی است. احترام به نفس با این پذیرش شروع میشود. علیرغم ترس از آسیب پذیری، باید برای رهایی از چهره های مبدل تمایل داشته باشیم. باید از نقابها رها شویم و برای اعتماد به خود آزاد باشیم. 
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
 سپاس شده توسط
به نام خدا
مشارکت همساده
همساده هستم یه دوست بهبودی
راستش حال و روز بهبودیم چندان خوب نیست. مقصرش هم خودم هستم خیلی غرق درس  شدم اصلا یادم رفت مشکلم و تلاش برای حل اون.امیدوارم بهتر بشم. نمیدونم چرا اینقدر به آینده فکر میکنم که میخواد چی بشه؟من به کجا خواهم رسید؟ این واسم استرس ایجاد میکنه که واسه بهبودی من سم مهلکه
مشکل دیگه م اینه هی به گذشته فکر میکنم به خاطرات گذشته به کارای گذشته غرق شدن در گذشته هم برای من سمه خیلی بده
دیگه اینکه فکر میکنم معنویتم کم شده...فکر میکنم یه آدم دو رو هستم و همش نقاب میزنم...
بازم به برقراری رابطه عاطفی گرایش پیدا کردم شدید. رابطه های سطحی و کوتاه...
اما خوشحالم که در جمع شما هستم...خوشحالم که شما رو دارم خدا رو دارم...ایشالا اوضاع روز به روز بهتر میشه برای همه مون
راستی دود رو تو نوروز خیلی وسوسه بود اما لب نزدم خدا رو شکر...
آهان سال جدید چای و نوشابه رو هم ترک کردم چون زیاده روی میکردم...
همین دیگه مرسی که به حرفام گوش دادین
..........................
دوستانی که پایان نامه دارند شاید من بتونم تجربیاتم رو در اختیار بزارم
کلا هر کی واسه هر چی کمک خواست من در خدمتم شده در حد تایپ
تو کانون هم هر کاری باشه من در خدمتم یه کاری بدین من انجام بدم اینجوری احساس بی فایده بودن و خنثی بودن میکنم. درسته یه هفته دو هفته میتونم بیام ولی خوب هر روز میام تو این مدت قول میدم Gol
........................
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
[تصویر:  303.gif]

تازه فهمیدم که انسان بودن یعنی چی ؟

احساس یه پروانه رو ببینیم اینجا

[تصویر:  317.gif]
یا علی
 سپاس شده توسط
لست افردی که ز اقای همساده کمک م خون:
1 م توانم

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
(1395 فروردين 28، 12:33)تـــواب نوشته است:
(1395 فروردين 28، 12:13)m12 نوشته است: خسته ام و داغون ... نشکستم ولی انگار وجودم شکسته[emoji17]
دوست دارم خودمو جمع و جور کنم ولی انگار انرژی برام نمونده....
از روزی که خودمو درگیر یه کار الکی کردم که فقط مشغول باشم تا فکرای مزخرف سراغم نیان خیلی بهتر بودم ولی الان خسته ام احساس میکنم فقط دارم برای صاحب کارم حمالی میکنم .... اصلا انصاف نیست هر روز صبح تا ظهر خودمو درگیر کردم با کمترین دستمزد و بدون هیچ آینده ای.... تازه گاهی طلبکارم هستن ...
باورم نمیشه به خاطر اراده نداشتنم به این روز افتادم وگرنه اگه قدرت کنترل ذهن خودمو داشتم مجبور نبودم جون بکنم [emoji20] [emoji30]

سلام 
اینکه شما کار می کنید با کمترین دستمزد اصلا چیزِ بدی نیست ، به نظر من اینکه قسمتی از روزتون صرف کاری مفید می شه ( حد اقل اینه که وقت تلف نمی کنید ) خودش یک پیروزیه ، خواهر شما نباید اینطوری فکر کنید که دور از جون حمالی می کنید ، شما دارین تمرین می کنید برای کنترل افکار ، شما قدم بزرگی رو برداشتین و اون کار کردن برای دوری از انحرافه 
ای کاش من جای شما بودم و کاری داشتم برای دوری از انحراف 
شکر خدارو به جا بیارید و سعی کنید یه کوچولو نسبت به کارتون شوق داشته باشید . 
اینکه از دست شیطان فرار کردین خیلی زیباست و خیلی عظیم  49-2 Confetti 53
شما درست میگین هر لحظه برای خودش شکری داره ولی گاهی کم میارم .... شاید به خاطر اینکه هنوز یاد نگرفتم...
به خاطر پیدا کردن کار خیلی تلاش کردم به کسایی رو زدم که الان وقتی فکرشو میکنم خودم باورم نمیشه چطور اونموقع غرورم و کنار گذاشتم... الآن باید قدرشو بدونم ولی وقتی کم میارم یادم میره .... خیلی تلاش میخواد که یادم نره[emoji17]
 سپاس شده توسط
خانم m12 ما اینجا کم اوردن نداریم
هیچکس نیومده اینجا که کم بیاره
باید بتونیم
همه لغزش داریم
همه افتادن داریم
ولی نا امید نمیشیم
317 317
چونکه هدف داریم.
 سپاس شده توسط
(1395 فروردين 28، 23:11)پارادایس نوشته است: خانم m12 ما اینجا کم اوردن نداریم
هیچکس نیومده اینجا که کم بیاره
باید بتونیم
همه لغزش داریم
همه افتادن داریم
ولی نا امید نمیشیم
317 317
چونکه هدف داریم.
کم آوردنم برای کارم نه هدفم البته سعی میکنم اونم درستش کنم
 سپاس شده توسط
خب حالا هرچی
مشکلات رو اگه کوچیک کنین راحت تر میشخ از پسش بر اومد

اما اگه بزرگش کنی نمیشه و سخت میشه
چون
دنیا سخت شود بر هر انکس که سخت گرفت
 سپاس شده توسط
(1395 فروردين 28، 23:00)m12 نوشته است:
(1395 فروردين 28، 12:33)تـــواب نوشته است:
(1395 فروردين 28، 12:13)m12 نوشته است: خسته ام و داغون ... نشکستم ولی انگار وجودم شکسته[emoji17]
دوست دارم خودمو جمع و جور کنم ولی انگار انرژی برام نمونده....
از روزی که خودمو درگیر یه کار الکی کردم که فقط مشغول باشم تا فکرای مزخرف سراغم نیان خیلی بهتر بودم ولی الان خسته ام احساس میکنم فقط دارم برای صاحب کارم حمالی میکنم .... اصلا انصاف نیست هر روز صبح تا ظهر خودمو درگیر کردم با کمترین دستمزد و بدون هیچ آینده ای.... تازه گاهی طلبکارم هستن ...
باورم نمیشه به خاطر اراده نداشتنم به این روز افتادم وگرنه اگه قدرت کنترل ذهن خودمو داشتم مجبور نبودم جون بکنم [emoji20] [emoji30]

سلام 
اینکه شما کار می کنید با کمترین دستمزد اصلا چیزِ بدی نیست ، به نظر من اینکه قسمتی از روزتون صرف کاری مفید می شه ( حد اقل اینه که وقت تلف نمی کنید ) خودش یک پیروزیه ، خواهر شما نباید اینطوری فکر کنید که دور از جون حمالی می کنید ، شما دارین تمرین می کنید برای کنترل افکار ، شما قدم بزرگی رو برداشتین و اون کار کردن برای دوری از انحرافه 
ای کاش من جای شما بودم و کاری داشتم برای دوری از انحراف 
شکر خدارو به جا بیارید و سعی کنید یه کوچولو نسبت به کارتون شوق داشته باشید . 
اینکه از دست شیطان فرار کردین خیلی زیباست و خیلی عظیم  49-2 Confetti 53
شما درست میگین هر لحظه برای خودش شکری داره ولی گاهی کم میارم .... شاید به خاطر اینکه هنوز یاد نگرفتم...
به خاطر پیدا کردن کار خیلی تلاش کردم به کسایی رو زدم که الان وقتی فکرشو میکنم خودم باورم نمیشه چطور اونموقع غرورم و کنار گذاشتم... الآن باید قدرشو بدونم ولی وقتی کم میارم یادم میره .... خیلی تلاش میخواد که یادم نره[emoji17]

خواهر ام 12 بزرگوار ، غصه هیچی رو نخورین ، همه چی رو بسپارید به الله ، زندگی بالا و پایین داره دیگه ، باید سعی کنیم از تهدید ها فرصت بسازیم .
من براتون دعا می کنم که با موفقیت بیشتر به کارتون ادامه بدید  2uge4p4
 سپاس شده توسط
سلام رامین
جلل خالق. ایولا داری به خدا.
من بگم ف تو رفتی فریدون کنار و برگشتی.
دقیقآ همون بود. 
ممنونم.
من از خود می پرسم، شما چطور؟

آیا اعتیاد یک نوع بیماری است؟؟

اعتیاد جنسی چیست؟؟

آیا من یک معتاد جنسی هستم؟؟

چگونه می توانم بفهمم که یک معتاد جنسی هستم؟؟

به نام خدا 
مشارکت همساده
جریان قتل دختربچه افغانی رو وقتی شنیدم واقعا ناراحت شدم قاتل هم بچه س آخه.
روانشناسها و جرم شناسها بهتر میتونن نظر بدن و تخصصی تر. ولی چیزی که من فهمیدم اینه که شهوت خیلی قویه خیلی نیرومنده ما فقط باید به نیروی برتر خودمون متکی بشیم که بتونیم از پسش بربیایم. و اینکه نمیشه سرسری گرفت شهوترانی رو. هوای نفس میتونه انسان رو از هر پستی پست تر کنه.
خدا رو شکر که من میدونم که شهوترانی رو نمیشه کنترل شده انجام داد.
خدا رو شکر که هنوز در پی متوقف کردنش هستم.
خدایا دست منو بگیر تو خودت نزاشتی هزار بار بدتر از این بشم خودت آبروی منو حفظ کردی. با تمام وجودم ازت ممنونم. بخاطر تمام لغزشهام منو ببخش. تک تک ثانیه هایی که به سختی پاک موندم و لغزش نکردم همشون تقدیم به تو.
خیلی دوستت دارم به هر کسی هر جای این دنیا داره از شهوت رنج میکشه کمک کن. نزار سرنوشتتون تباه بشه.
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
 سپاس شده توسط
می دوند...
می دوند تا نزدیک ترین نقطه ی ممکن به انتظار قطار بایستن...
دوست دارن جزء اولین نفراتی باشن که داخل میشن...
اینا دسته ی اولن...
 
دسته ی دومی هستن که می دون…
این ها می دون تا بلکه به صندلی های خالی باقی مونده برسن...
شاید صندلی های کنار پنجره گرفته شده باشه، اما بالاخره همین که تو ردیف های 6 تایی اون وسط جایی گیر بیارن، براشون کفایت می کنه...
 
دسته ی سوم با دو دسته ی قبل فرق دارن...
اینها می دونن که همه ی صندلی ها پر شده...
اما می دوند تا جایی برای بهتر ایستادن پیدا کنن...
به دری تکیه کنن... بین صندلی ها و به دور از هیاهو محترمانه بایستن...
یا اگه خیلی خوش شانس باشن ممکنه پله ها هنوز پر نشده باشه و جایی برای نشستن پیدا کنن...
 
دسته چهارم...
این ها هم مثل سه دسته ی قبل می دون...
اما تنها خواسته شون اینه که به قطار برسن...
فرقی نداره در چه حالتی تو قطار قرار بگیرن...
حتا شده دستی این طرف و پایی اون طرف...
کیفی طرف دیگه... و سری که تا انتهای مسیر باید کج بمونه!
 
این صحنه ایه که هر روز صبح موقع سوار شدن به مترو می بینم...
به شخص خاصی هم مربوط نمیشه... واسه همه است...
مردمی که همه پرتلاشند...
و یکی از یکی دونده تر...
 
و فقط مربوط به مترو هم نیست...
دانشگاه هم... محل کار هم... خونه هم... کانون هم!
مربوط به همه جاست... هر نقطه و هر مکان...
 
ما در همه جا و در هر زمان در حال دویدنیم...
 
و سئوال اینجاست...
چطور میشه این همه آدم تلاش گر داشته باشیم و در عین حال این همه آدم ناموفق؟
این همه کوشش و این جامعه ی نه چندان جلوافتاده!
 
به نظرم پاسخش رو اون آدم افسرده باید بده...
اونی که هر کاری می کنه تا روز به روز افسردگی شدیدتری پیدا کنه...
در رو می بنده... آهنگ غمگین میذاره... غذا نمی خوره... و گریه می کنه و گریه... تا خیالش راحت شه بدبخت ترین آدم روی زمینه...
به هر «فرصتی» و به هر «آره ای» نه میگه... تا روز به روز درد و رنج و فلاکت و سختی بیشتری به سراغش بیاد...
وقتی می تونه در عرض یک ماه به موقعیت خودکشی برسه، چرا باید آروم آروم گام های نابودیش رو برداره؟
اون یه دونده است... باید بدوه...
چیزی که خوشحالش می کنه تندتر دویدن و تندتر رسیدنه...
 
من و تو و اون نداره...
ما همه دونده ایم...
 
فرق مون اینجاست که یکی می دونه برای چی بدوه... و دیگری نه...
عده ای خوب دویدن رو بلندن... و باقی صرفا دویدن...
 
و چقدر توی قرآن خوب گفته شده... بارها و بارها...
از آدم هایی که بد می دون...
از آدم هایی که تلاششون بیهوده است...
کارشون فقط رنج و سختیه... بی هیچ نتیجه ای...
 
رنج و سختی که فقط خستگی میاره...
خستگی وخستگی و خستگی...

تلاشی که در پی اش نه رضایت خودشونه... نه رضایت خالقشون...
و چیزی نمی مونه براشون جز حسرت...
حسرتی که زمان جبرانش خیلی گذشته...
 
پ.ن:
دوندگی خوبه...
اما حتا تو راه درستش هم به نظرم گاهی باید ایستاد...
راه رو چک کرد... عقب رو نگاه کرد... جلوتر رو ورانداز...
و بعد با مشورت و فکر و عقلانیت ادامه داد...
 
همیشه دویدن و با چشم بسته دویدن، کار دیوانگان و مجنونانه...
 
پ.ن 2:
حرف های نمیدانم رو خونده بودم...
دیشب برای مادرم از حسرت می گفتم...
مسافرین مترو ملاقات شوندگان هر روز منن...
و آیه ای از قرآن که امروز خوندم...
نتیجه اش شد این...

پ.ن 3:
نمی دونم کجا... اما جایی پیدا کنیم برای این:

(1395 فروردين 27، 1:34)نمیدانم نوشته است: بعضی رنج کشیدن ها، آدم رو بزرگ می کنند؛
و بعضی رنج ها، بیهوده اند؛
باید رنج های خوب رو انتخاب کرد.
53  

جلوی چشم بمونه و فراموش نشه... 

 
خدا آخر و عاقبت مون رو ختم به خیر کنه...
و دویدن هامون رو درست و به موقع و در جای مناسبش...  53
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

اگر خدا بخواد
و مشکلی پیش نیاد
و بتونم از پس بعضی چیزا بر بیام

ان شاء الله امسال می خوام مراسم اعتکاف شرکت کنم.
دعا کنید بچه ها 302
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
ان شالله که میشه و می تونی داداش...

منم خیلی دوست دارم یه بار شرکت کنم...
امسال که فکر نمی کنم...
امیدوارم به سال های بعد... 53258zu2qvp1d9v
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان