انجمن شبانه روزی

[Queen]

خواهرم همیشه میگه برو بیرون برو با دوستات خوش بگذرون برو باشگاه اینجوری وقتت رو تلف نکن
بعدا که مثله من بچه دار بشی محدود میشی دست و بالت بسته میشه
اما کو گوش شنوا
دنیای من شده یه لپتاپ که به نت وصل باشه و منم سایت گردی کنم
و حس میکنم دارم از دنیای واقعی دور میشم
حتی دوست واقعی ندارم که باهاش بیرون برم

اتفاقا گاهی باخواهرم میرم پارک با اون یکی خواهرزادم بدمینتون بازی میکنیم

[Queen]

کویین جان خودتو خسته کن همچین خوابت ببره که نگو و نپرس
من البته کلا خوش خوابم هر زمان هر جا گیرم بیاد تو سه سوت خوابیدم کلا این مدلی ام

خب چطوری خودمو خسته کنم ؟
فقط تو طول روز خسته ام و خوابم میاد

[sheydaei]

وااای کوییین

منم الان مث جغد بیدارم
تا ساعت 4:30
و ساعت 9 هم باید پاشم آماده شم برم کلاس


و بدین ترتیب کل روزم خراب میشه چون یا خوابم یا تو چرت

[آقای ضربتی]

سلام
همین الان خواص شاتوت خوندم .چه میوه مفیدی و سرشار از ویتامین و ضد سرطان .
به خودم داشتم می گفتم یه درخت شاتوت تو حیات خونمون هست ولی من اصلا حوصله ندارم برم شاتوت بخورم.

خدا رحمت کنه پدر بزرگم که این درخت موقعی که من به دنیا آمدم اومد تو حیات ما کاشت . و این درخت شاتوت 21 سال که اینجاست .
ولی من خوندم که درخت شاتوت تا چند صد سال عمر میکنه ولی من چی ؟
یعنی نوادگان من میتونند این میراث من حفظ کنند

[شادن]

کویین جان همین استفاده از نتت رو محدود کن
نت ادمو از دنیای واقعی دور میکنه یه جورایی به تنها خندیدن تنهات تفریح کردن تنها گریه کردن تنها درددل کردن عادت میکنی 
به نشستن زیاد و بی حوصله بودن عادت میکنی
نت گردی بی هدف قاتل زمانه من تجربشو داشتم ساعتها مینشستم پای لب تاب و هر کی میپرسید چیکار میکنی میگفتم دارم رو تزم کار میکنم اما در واقع داشتم پرسه بیخودی تو نت میزدم و رو تنها چیزی که کار نمیکردم تزم بود و بهمین دلیلم مجبور شدم اخرین نفر دفاع کنم
الان میفهمم چه کردم با زمانهای خوبی که میتونستم داشته باشم و بیخود هدرشون دادم
اگر برنامه ریزی کنی خیلی خوب میشه سعی کن در طول روز ساعات استفادتو کم کنی و بعد از گوشی هم استفاده نکنی و زمان خواب خانواده شمام خودتو ملزم کن که باید بخوابی و برا فردا صبحت هم برنامه داشته باش که اگر دیر خوابیدی بدونی فردا مجبوری زود بیدار شی که به کارت برسی ودیگه نمیتونی کارت رو به تعویق بندازی
اگر نتونی این زمانها رو درست مدیریت کنی دچار اهمال کاری و سستی میشی یعنی همون چیزی که من دچارش شدم
به مرور تنها و تنهاتر میشی و ناخواسته میبینی اگر نتت قطع باشه دیگه حرف مشترکی با اطرافیانت نداری
امروزتو دریاب

[همساده]

دیروز از خونه که بیرون زدم کلی با خدا حرف زدم و صلوات فرستادم که جایی که دارم میرم کارم روی روال پیش بره و سریع حل بشه همه چی. صبح خیلی زود زدم بیرون مترو خلوت بود یه بنده خدا سوار شد واقعا بد حجاب که چه عرض کنم بی حجاب بود. اما من بنا بر همون قضیه که کارم گیر بود اصلا کله م راه نیفتاد از قطار که پیاده شدم زدم بیرون که تاکسی بگیرم دیدم دقیق از بد حادثه این خانم هم اومد نشست بغل دست ما. چهل دقیقه این پیش من بود و من ذره ای حواسم پرت نشد چون کار مهمتری داشتم فکرم درگیر اون کارم بود.خوب رفتم و کارم رو انجام دادم موقع برگشت دیدم کلا اختیار چشم و کله م از دستم در رفت با بدبختی رسیدم خونه.
چی میشد همیشه فکر آدم درگیر مسائل بزرگ باشه چی میشد قلب آدم بزرگ باشه. اون موقعس هر کی میخواد بد حجاب باشه هر کی میخواد ناهوشیار باشه دیگه مهم نیس چون اصلا آب تو دله آدم تکون نمیخوره.چه خوب میشه ادم اصلا متوجه پیرامونش نباشه حواسش به یه نقطه باشه توی دلش فقط یه چیز باشه که دیگه هیچی نتونه بیاد جای اون.یکی بهم گفت گاهی تلاش برای ترک میشه یه حجاب برای رسیدن به زندگی روحانی تلاشی که تو رو از خدا دور کنه دقیقا مثه عبادتی که آدم رو از خدا دور میکنه...حوصله خودمم ندارم این روزا احوالات متغیر مثه حال و هوای بهار 
عالمی باید و از نو آدمی...

[طاهر]

قبل از شروع:
هرچند ک پست طولانی هست و شاید وقتی بگیره از شما برای خوندن
ولی به نظرم جای دوری نخواهد رفت اگر وقت بگذارید و تا آخر بخونید
 
اما بعد:
سلام و شروع...
در این مدت ماه مبارک رمضانی ک پشت سر گذاشتیم اوضاع خواب ما هم مثل بقیه افراد 
و البته طبق سنوات گذشته تحت تاثیر این ایام بود و کلا ساعت خواب بهم ریخته شده بود؛ 
مخصوصا امسال که صبح ها تا عصر در اداره بودیم (و هستیم همچنان) اوضاع بدتر هم شده 
امروز بر خلاف روزهای گذشته اتفاقی افتاد که باعث شد؛
من نتونم طبق روال هر روزه بعد از ساعت کاری که از اداره می آمدیم و بلافاصه میخوابیدیم تا خود اذان مغرب، بخوابم
با اینکه برنامه خواب شب گذشته ام مثل شب های پیشین بود و من سه چهار ساعت بیشتر نخوابیده بودم در کل شب
اما یک درگیری ذهنی باعث شد تا من کلا قید خواب رو بزنم
و این در اختیار من نبود بلکه کشش و جذبه قوی ک اون مساله در روح و روان من ب وجود آورد باعث شد 
تا خواب ب تمام قد از فکر من بره و نتونم اصلا لحظه ای بهش فکر کنم اون هم بی اختیار خودم و تنها بواسطه اهمیت مساله مبتلابه
اما
این ک اون مساله چی بود اصلا مهم نیست
مهم نتیجه ای هست ک میخوام از این قضیه بگیرم
 
درجه اهمیت و ارزش هر امری که ذهن ما درگیرش هست باعث میشه تا ما از فکر کردن به دیگر امور صرف نظر کنیم.
این کد یک کد کلیدی هست ک در بین صحبت های همساده بود و همین کد بود ک جرقه اولیه تشکیل این بحث رو در ذهن من زد
 
ما باید به این باور برسیم تا زمانی که اون احساس و کشش و جاذبه و باور قلبی عمیق در ما نسبت به مساله ای شکل نگیره 
نمیتونیم در مسیر رسیدن به اون هدفی ک داریم گام برداریم
 
یک طرف لذت آنی هست و زود گذر و آسایش لحظه ای ولی در دسترس البته در یک نگاه کوته بینانه
یک طرف سختی کشیدن و به زحمت افتادن هست و لذت پایدار ولی دور از دسترس در نگاه اول
 
عقل ما برای یافتن جواب این مساله چاره ای جز قیاس نخواهد داشت
قیاسی ک نتیجه اش باعث خواهد سنگینی کفه ترازو به یک سمت متمایل بشه
و
اگه عقل ما نتونه این معادله رو حل کنه مدام از ما سوال خواهد کرد:
برای چی من باید راحتی ها رو بذارم کنار و به سختی ها تن بدم؟
برای چی من باید از خواب خوش بگذرم و مشغول به کاری بشم ک جان کاهه؟
برای چی من باید از وقت تلف کردن ها و نت گردی هام بزنم و دنبال مساله ای رو بگیرم ک سخت اذیتم میکنه؟
 این مقایسه ای هست ک عقل می کنه و به نظر من هم قیاس درستی هست
عقل من زمانی در این قیاس میتونه حق رو بده به گزینه "سختی کشیدن و به زحمت افتادن" که اون طرف ترازو سنگین تر باشه
 
امروز من اگر از خوابم زدم تنها به این دلیل بود ک درگیر چیزی شدم ک از خواب سنگین تر بود برام
وگرنه روزهای گذشته تا به اتاق می رسیدم نایی نداشتم برای تکون خوردن
 
من فکر میکنم تا زمانی ک این مسائل برای عقل مون حل نشده باقی بمونه
ما هرگز نخواهیم تونست تغییری در شیوه زندگی مون داشته باشیم و به یک رضایت عمیق قلبی برسیم
 
منظور من در این نوشتار از عقل قوه ای هست ک توان تصمیم گیری داره و البته از سلامت برخورداره
و بعد از اختیار در تصمیم گیری توان فرمان دادن هم داره
 
وقتی ک عقل سبک و سنگین کرد و فرمان داد اون چیزی ک این دستور رو اجرا میکنه جای دیگری هست 
ک البته مجالِ توضیح و تفسیرِ منظورِ من از این جمله در این نوشتار نیست
 
بی ربط نوشت:
چقدر به دلم نشست این شعرِ امضایِ همساده؛
 
گفتم شرابِ وصل به اوباش میدهند؟
با خنده گفت: بنده او باش میدهند...
 
 بنده او باش می دهند...
 
پی نوشت: 
اگر پریشان شد نوشته ام بخاطر خستگی ای هست ک در جسمم چنبره زده
معذورم بدارید از این پریشان گویی و نانوشته بخوانید حرفای ناگفته رو ک خیلی زیاد بودند و در این مجال فرصتی نشد برای گفتن همه اونها

[101]

شرابِ وصل به اوباش میدهند؟

[عاشق فاطمه زهرا]

خیلی خوب بود طاهر.
این پست به خیلی از سوال ها جواب می ده.

چرا من می خوام ، دوست دارم ، آرزو دارم که مثلا پولدار بشم ، مشهور بشم ،‌ موفق بشم ،
اما پای عمل که می رسه ، تنبلی می کنم ، دل به کار نمی دم و خسته می شم.

تنها دلیلش این هست که اون دوست داشتن ، اون خواستن ، اون آرزو فقط یک هوسِ
و وقت کار هوس های دیگر و لذت بخش تری هم هست که ما رو به خودش مشغول کنه.
این هوس باید تبدیل بشه به یک دغدغه

بحث ترک خ.ا هم همینه ، باید از مرحله ی آرزو و هوس عبور کنیم و دغدغه ی ترک رو پیدا کنیم.

[رامین.]

سلام
عیدتون مبارک 

[عاشق فاطمه زهرا]

عید فطر مبارک

التماس دعا

[آقای ضربتی]

سلام به همگی
تصمیم دارم یک خداحافظی غم انگیز داشته باشم .
حس میکنم وجودم مثبت نیست.
و دلایلی دیگر
امیدوارم منو حلال کنید

خداحافظ بچه های کانون

التماس دعا

یا علی مدد

[می توانم]

حالا الان همه مفیدن فقط شما موندی ؟
دو تا جک بذار تو قسمت اگر میخوای بخندی .... 
شاید دلمون شاد شه

[زینبی]

عید همگیییییییییییییییییی مباااااااااااااررررررررررررکککککککککک
ستاد عوض کردن جو سنگین

[رامین.]

بیخیال داداش
کی مفیده تو کانون؟
هر کس ذره ای تاثیر مثبت داره که اینا جمع شده و کانون سرپا مونده
کانون وابسته به شخص نیست ، بزرگترین کمک کانونی هم کمک به خودمونه 
کسی که بتونه بیاد کانون و این محیط براش مفید و بتونه استفاده کننده ی خوبی از کانون باشه بزرگترین کمک و انگیزه س برای بچه ها