انجمن شبانه روزی

**روزبه** · 1395 آذر 2، 22:56

(1395 آذر 2، 22:50)رند نوشته است:
(1395 آذر 2، 22:44)روزبه نوشته است: از خلاف آمد عادت، با رند موافقم

خواهش می کنم
من متعلق به مردم و کانونم
من وامدار کانونم
من اگه الان میبینین که به قله های افتخار و سر بلندی رسیدم
خودم رسیدم
به هیچ کسی هم تکیه نبوده
یادم باشه بیام این قسط وام کانون عقب افتاده بدم حالا بابا بزرگ از ضامنم کم می کنه

میخواستم ازت تعریف کنم

دیگه بابی نمونده که از خودت تعریف نکرده باشی

===================

به رامین هم ورودشو تسلیت میگم

**sheydaei** · 1395 آذر 2، 23:23

(1395 آذر 2، 22:34)عاشق فاطمه زهرا نوشته است:
(1395 آذر 2، 22:21)آقای ضربتی نوشته است: شنبه ای داشتیم خانوادگی می رفتیم امامزاده عینعلی و زینعلی در پونک تهران .
یک جا مجبور شدیم آدرس بپرسیم یه پسر بود اصفهانی بود اشتباهی آدرس بهمون داد رفتیم تو بن بست .
چرا بعضی از اصفهانی ها اینجوری.هستند
وقتی ازاین بعضی اصفهانی ها آدرس رو می پرسید ، اگر کاملا در خلاف جهت حرکت کنید ، احتمالا به مقصد می رسید.
یک بار می خواستیم توی اصفهان آدرس پیدا کنیم بعد از کلی پرس و جو رسیدیم به همان مکان اولی که توش بودیم.

دقیقا برا ما هم در بدو ورودمون به اصفهان همچین اتفاقی افتاد Swear1

ولی خب دیگه دو سال که از موندنمون گذشت هر جا میدیدیم اصفهانیا دارن آدرس میدن سریع وارد عمل میشدیم و درستشو میگفتیم Khansariha (13)

**روزبه** · 1395 آذر 2، 23:28

چه خبره امشب

حسین خان... شمام خوش برگشتین 302

**جناب خان :)**

رند دادا بیکار نِشِسِّی دارن پشت سرمون حرف میزِنن؟؟

**رند** · 1395 آذر 2، 23:36

(1395 آذر 2، 23:33)جناب خان :) نوشته است: رند دادا بیکار نِشِسِّی دارن پشت سرمون حرف میزِنن؟؟

چیکا کونم دو ساعته دارم با رافت اسلامی هدایتشون می کنم نیمیشه
وخی وخی می خوام اینجا را آتیش بزنم 4chsmu1

**می توانم** · 1395 آذر 3، 21:22

عجب طوفانی ....
اوه اوه اوه

**عاشق فاطمه زهرا** · 1395 آذر 3، 21:33

چقدر کانون شلوغ شده امشب. Confetti

این چایی برای بچه هایی که از شبانه روزی رد می شن.
[تصویر: 1457949593994218.jpg]

**می توانم** · 1395 آذر 3، 21:39

دست شما درد نکنه
واقعاچای تو این سرما می چسبه
اونم این چای
به به

چقدرم خوب دم کشیده
رنگشو

ما تو خونه بستنی داریم
من جرات ندارم بخورم
به نظرتون بذارم بمونه تا بهار؟؟؟

**عاشق فاطمه زهرا** · 1395 آذر 3، 22:59

ایده ی خوبیه.
یه راه حل هم اینه که بدینش به یکی از بچه های فامیلتون.
یا اینکه خشکش کنین بزنینش به دیوار. 4chsmu1

یا برین توی بخاری روشن بستنی بخورین. Khansariha (13)

می تونین باهاش کاردستی هم درست کنین. 1202591pu55lez1va

می تونین بریزینش تو شیر جوش ، آبش کنین صبحونه با پنیر بخورین. Khansariha (60)

ولی بهترین کار اینه که از پنجره پرتش کنین بیرون.

.................

تو خیابون یه بچه گربه ی مرده دیدم ، حالا یا از سرما مرده بود یا ماشین بهش زده بود. Shy

چند شب پیشا تو کوچمون می چرخید و دست من رو نگاه می کرد به امید غذا. Shy

**آرمین** · 1395 آذر 3، 23:01

سلام
چای زغالی میریزید تنها تنها می خورید؟ Swear1

تازه تهدید به بن هم می کنید؟ به جرم پنهان بودن؟ Swear1

بشکنه این دست که نمک نداره...
بابابزرگ کجایی که ببینی با نوه ات چه کردند... 53258zu2qvp1d9v

می توانم خانم
بستنی رو بذارید تابستون سال دیگه... چیزی نیست... 7 ماه دیگه ست... 4chsmu1

از همین چای های دبش عاشق نوش جان کنید... Khansariha (69)

روزبه جان
تو تاپیک دست نوشته های خودمون، نمیشه بحث و تبادل نظر کرد... خلاف قوانینی هست که تو پست اول تاپیک نوشته شده...
اما دوست داشتم این رو برات بنویسم:

من اون قدری بلد نیستم که بخوام آموزش بدم یا اشکال کسی رو بگیرم...
ولی حرف های «ب» ی کشیده ی تو اون قدری طویل بود که من رو مجاب کرد این چند کلمه رو برات بنویسم... 4chsmu1

اندازه ی خط تو رو درست متوجه نشدم... زمانی می تونم متوجه بشم که تو تو برگه ی a4 بنویسی و من عینا همون رو تو برگه ی a4 پرینت بگیرم...
(من برگه ی تو رو با سایز 50 درصد پرینت گرفتم)
با این حال حدس می زنم مثل تمام نوآموزان دیگه خطت درشت تر از استاندارد خوشنویسی باشه...

«الف» در حالت معمول 3 میلیمتر هست... در اتصال 3.5 الی 4...
حرف «ب» می می تونه 4 میلیمتر باشه یا 5 میلیمتر...
و حرف «ر» اگه بعد از «دال» بیاد، به جای «ر مرغی» باید «ر خنجری» نوشته بشه...

خواستی تمرین کنی از روی خط من ننویس...
خیلی مهمه که آدم هر چیزی رو میخواد یاد بگیره درست یاد بگیره... نه از روی چیزی که نسبتا درسته و نسبتا خوب به نظر میاد...

صرفا این ها رو نوشتم به رسم دوستی...
امیدوارم که موفق باشی... Khansariha (18)

پ.ن 1: از حال من بپرسید سرماخورده ام بدجور... این جا هم مثل همون جاها هوا سرده... سرد و خشک...
پ.ن 2: علی رغم این سردی، هوای کانون چقدر گرمه... خدا رو شکر...
پ.ن 3: قبل اینکه بیام کانون، کلی حرف دارم برای زدن... میام اینجا زبونم بند میاد...
پ.ن 4: بالاخره یه روز میاد که من بیشتر می تونم بیام اینجا... اون روز دور نیست... 53258zu2qvp1d9v

پ.ن 5: از اون هایی که به یاد من هستن و محبت دارن مثل همیشه ممنونم...

ارادت... 303

**sheydaei**

واهاااای چای آتیشی

**زینبی**

آرمین خان لازمه بگیم خوش برگشتین بعد غیبت طولانی مدت Gigglesmile

حالا جدا وقتی میاین همه ی پست هارو میخونین؟؟

روزبه خان منم از امشب میخوام تمرین دست خط کنم 49-2

البته من مجبورم،واسه اینکه چپ دست شم باید تمرین کنم Hanghead

همچنان ادامه بدین منم مشتاق شم ادامه بدم Khansariha (56)

2

**آرمین** · 1395 آذر 3، 23:37

ممنون خانم زینبی... 303

همه ی پست ها که نه... درد و دل ها... شبانه روزی... و بعدا هم تا جایی که بشه رهروان...
آدم خیلی هم نمی تونه از دوست هاش دور بمونه... 53258zu2qvp1d9v

یاد گرفتن چیزهای جدید خیلی لذت بخشه...
منم شروع کردم به یادگیری پیانو و فرمول نویسی در اکسل...
اولی علاقه و دومی نیازمندی محل کار...

**زینبی** · 1395 آذر 3، 23:46

(1395 آذر 3، 23:37)آرمــین نوشته است: ممنون خانم زینبی...
همه ی پست ها که نه... درد و دل ها... شبانه روزی... و بعدا هم تا جایی که بشه رهروان...
آدم خیلی هم نمی تونه از دوست هاش دور بمونه...

یاد گرفتن چیزهای جدید خیلی لذت بخشه...
منم شروع کردم به یادگیری پیانو و فرمول نویسی در اکسل...
اولی علاقه و دومی نیازمندی محل کار...

همین شبانه روزی رو بخونین کل اخبار همین جاس Khansariha (13)

آدم اصلا نباید از دوستاش دور بمونه Hanghead

شماهم همین جا قول بدین مثل آقای پارادایس بیشتر که پیانو یاد گرفتین یک آهنگی بنوازین وبرای ما هم بگذارین

**رامین.**

اول راهنمایی بودیم تو کلاس یه جعبه فیوز بود که درش شکسته بود

یه معلم دینی داشتیم کلا معلمه باحالی بود ؛ یه روز با عصبانیت خاصی اومد تو ما به پاش بلند شدیم دیگه نذاشت بشینیم همونجور
سرپا نگهمون داشت و با دستش به جعبه فیوز اشاره کرد و گفت در خیبر رو کی شکسته؟

ما هم همینجور واییستاده بودیم مثل بز نگاش میکردیم 128fs318181

معلممون باز یبار دیگه با صدای بلند گفت یکی بگه در خیبر رو کی شکسته؟
حالا مارو بگو
دونه دونه ازمون میپرسید میگفت جواب بده در خیبر رو کی شکسته؟

جواب ها شنیدنی بود ولی ماندگارتربن جواب که اکثریت کلاس از جمله خودم بهش اشاره کردیم این بود:
آقا به خدا ما نبودیم صبحیا شکستن

امروز یاد اون کلاس و اون اتفاق افتادم کلی روحم شاد شد ؛ هنوزم اون همکلاسی ها رو میبینم همسایه بودیم اکثرا ؛ الان که فکرش رو میکنم واقعا کودن های دلنشینی بودیم 317

حالا اون موقع خودم رو با بچه های الان مقایسه میکنم میبینم دوتا از دخترای فامیل یکی دو سال از اون موقع من بزرگ ترن ؛ الان نامزد کردن

حالا ما تو اون سن بودیم اوسگولی بیش نبودیم 128fs318181

بزرگترین تفریحمون این بود دور هم جمع شیم ؛ یکی برگرده بگه همه ساکت بودیم ناگهان خری گفت ...

بعد همینجور تا صبح همدیگه رو نگاه کنیم و لذت ببریم

اصلا من اعتراض دارم Swear1

مسئولین چرا پاسخگو نیستن ... این طفل ها هم ازدواج کردن رفتن ؛ چرا هیچکس نیست بیاد منو بگیره Swear1