1395 دي 21، 0:11
تولدم مبارک
(1395 دي 19، 22:14)عاشق فاطمه زهرا نوشته است:سلام خوشحالم که حرفام برات جالب بوده.همساده جان یه ذره در مورد این رنجش می گی که یعنی چی واقعا؟
چون شما قبلا هم زیاد استفاده کردی از این کلمه.
من الان یه چیزی رو تجربه کردم ، این که اگر از دست کسی ناراحت باشم (چه به حق چه به ناحق) نگه داشتن پاکی سخت می شه.
یا از چیزی ناراحت بشم. یا اگر مثلا عصبانی بشم ، یا مثلا حوصله نداشته باشم و اینا.
برعکسش هم هست ، یعنی اگر سرحال و با نشاط باشم ، حفظ پاکی راحت تره و کمتر فکر سمت گناه می ره.
می خواستم ببینم منظورت از رنجش اینه یا چیز دیگه ایه؟
مثال می زنی برامون؟
(1395 دي 19، 19:53)رند نوشته است:(1395 دي 19، 19:31)درخشنده نوشته است: یه چیز بگم بخندیم؟!
عروس خانوم و پدر گرامی موافقن!
الان همه مطمئن میشن اکانتم هک شده!
نه سلامی نه چیزی!
نه توضیحی برای اینکه کجا بودی!
سلام دادا
ایول
بالاخره یه خبر خوشحال کننده بعد یه مدت شنیدیم
شیرینیش کو؟
(1395 دي 19، 19:54)آرمــین نوشته است: سلام
چند روزیه تو ذهنم بود درخشنده واقعا چه بلایی به سرش اومده نیست.
الان پاسخش رو به تمام و کمال گرفتم.
تبریک را روانه کنیم یا زوده؟
منتظریم تعریف کنی... بیشتر از این چند کلمه...
(1395 دي 21، 20:30)درخشنده نوشته است: اونقدرا هم خوب نبود این خبر....البته برای خودم....
وحشتناک شده بود دنیام...
کلی کنترل میکردم که مشکل قلبی برام به وجود نیاد!
ایشون همونیه که گفته بودم! خونواده هامون که میدونستن! من که پررو شدم بدجور تو خونه همه چیرو میگم!
اونا هم از خودم خیلی خیلی بدتر!
یه جا هم میخواستن به خاطر فساد اخلاقی بگیرنم!
الان بهش فکر میکنم حالم بد میشه بهتره اصلا ننویسمش...
توی ذهنم بود که یکم زوده و این داستانا که خونواده ی عروس(!) خودشون یهو اینو گفتن...البته مشکل مالی نیست...خونه و ماشین تقریبا هست ولی کم هست
میخواییم بیشتر اشنا بشیم....
به احتمال زیاد هم ایران نمونم به خاطر این داستانا...مسائل اعتقادی!
بچه ها که منو میشناسن....اونم یکیه مث خودم!
فعلا که شیرینی و تبریک و اینچیزا نمیخواد
ولی واقعا اذیت شدم....ایشالاه که هیچکس اینطور نشه....
من خودم میگم اگه کسی میخواد اینقد اذیت بشه اصلا ازدواج نکنه...
منم مجبور بودم...اگه میدونستم اینقدر بده هیچوقت شروعش نمیکردم...حالا که تموم شد
البته شرایط من فرق داشت....