امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

سلام به پشتکار عزیز حامی قدیمی
این آقا پشتکار ما، اون زمان ها حامی من بود. خدا خیرش بده.
خوبی؟ چه کارها می کنی؟ زندگی به راهه؟  Khansariha (18)

(1396 مهر 9، 19:36)rezaKy نوشته است: آرمین موافقم باهات. ولی خب بالاخره نمیشه بدون برنامه و بدونِ یه حداقلی رفت سراغ ازدواج. بالاخره دختر هم حق داره با یه خاطرِ نسبتا جمع بخاد بره سر زندگیش.  چیزی که توش افراط شده، اینه که اون حداقل ها برای بعضیا در حدِ یه خونه توی زعفرانیه و ماشینِ بنز S500 بالا رفته..  که اون شخص هم ارزشش رو نداره بنظرم. در بقیه موارد، اکثرا توی جلسه خواستگاری،  از چیزای مهمی که سوال میشه، اول شغل پسر و بعد خونه ی مستقل هست.

رضا جان این تیکه از حرف های من رو نخوندی یا سرسری رد شدی:

نقل قول: من بهت پیشنهاد می کنم این نیازها رو نگه داری. اونم با جدیت و با قدرت
و زمان درست برآورده شدن اون ها رو به خودت نزدیک کنی.

این نوع نگاه باعث میشه تنبلی کنار بره، تلاشت بیشتر بشه، هوشیار بشی. زندگی واست جدی تر بشه.
اگه لازمه کارت رو عوض کنی. لازمه مهارت یاد بگیری. لازمه دوره ببینی. کتاب، سی دی، کلاس و ...
خودت رو قوی کنی تا هر چه زودتر بتونی تشکیل خانواده بدی.
هر مانعی هست دست به کار شی تا موانع برطرف بشه و زودتر ازدواج کنی.
زیاده خواهی و کمال طلبی های احمقانه برای شروع یه زندگی کنار میره.

اگه عاقلانه زندگی کنی، تا همین چند سال دیگه اون قدری پول برای شروع یه زندگی رو داری که بتونی پا پیش بذاری.

نمیشه آدم 4 سال نیاز جنسی و عاطفیش رو نگه داشته باشه، 4 سال عاقلانه زندگی کنه، 4 سال تصمیم های درست بگیره، 4 سال تلاش شبانه روزی کنه، بعد به هیچ جا هم نرسه.
چنین آدمی چاره ای جز برنامه ریزی نداره و نتیجه ی چنین برنامه ریزی هم قطعا برآورده شدن حداقل ها هست.

من آدم می شناسم ظرف 2 سال تمام زندگیش رو عوض کرده. 4 سال خیلی بیشتر از چیزیه که تو فکرش رو می کنی.
ما اون قدر تمام سالیان عمرمون رو هدر دادیم که سال به سال برمی گردیم به سختی می تونیم تغییر مثبتی تو خودمون ببینیم. به همین خاطر فهم درستی نسبت به زمان نداریم. خودمون خودمون رو بیچاره کردیم.
واسه همین وقتی به یکی بگی تو ظرف چند ماه می تونی یه برنامه نویس اندروید بشی، مسخره میکنه. وقتی بهش بگی چند ماهه یه فتوشاپ کار میشی، فکر می کنه داری شوخی می کنی. بهش بگی با نصب یه نرم افزار رو کامپیوتر و تمرین یک ساعت در روز یک ماهه تبدیل به یه تایپیست حرفه ای میشی، فکر می کنه دیوونه ای.
دختره اگه تو جلسه ی خواستگاری در مورد شغل پسر سوال نکنه، در مورد چی سوال کنه پس؟

صحبت من این بود حالا 4 سال تلاش کردی و خونه دار هم نشدی، اون قدرا هم مهم نیست.
من صحبت از تنبلی و بی برنامگی و شغل خوب نداشتن نکردم.

جهت اطلاع تو پدر من 72 سالشه، هنوز خونه ای برای خودش و ما نداره. اما کاش تمام مشکل ما  یه چهاردیواری اختصاصی واسه خودمون بود. کاش تنها درد زندگی ما اجاره نشینی بود. از کجای این زندگی دوست داری برای تو تعریف کنم؟

یادت باشه پسری که 4 سال زحمت می کشه و عاقلانه زندگی می کنه، حقش هر دختری نیست. قرار نیست با دختر سر کوچه مون ازدواج کنیم.
چنین آدمی حقشه که با یه دختر فهمیده و باعقل و شعور ازدواج کنه و ملاک های چنین دختری هم قاعدتا با ملاک های بقیه دخترها متفاوته.

یه مردی که تو این سال ها به خودش رسیده:
خودآگاهی داره. می دونه چی خوشحالش می کنه چی ناراحت.
از اون بهتر، مهارت گفت و گو داره. می تونه و بلده که اینا رو به همسرش بگه.
بلده طرف مقابل رو بفهمه. همسرش رو از فرط بی توجهی، دیوانه نمی کنه. این قدر فهمیده است که نگفته حرفش رو از چشماش می خونه.
برای محبت کردن به همسرش وقت میذاره. نفقه رو فقط نفقه ی مادی نمی دونه، می دونه نفقه ی روحانی هم جزء چیزهایی هست که باید به خونه بیاره. اون قدر همسرش رو مملوء از محبت می کنه که همسرش هیچ کمبودی رو حس نمی کنه.

کنترل خشم داره. موقعی که چیزی ناراحتش می کنه مثل انسان عمل می کنه، نه اینکه مثل حیوان غرش کنه.
مدیریت و مسائل خونه رو می دونه چطور به دست بگیره که هیچ کس آسیب نبینه.
برای آموزش خودش و همسرش وقت میذاره تا رشدشون کنار همدیگه همیشگی باشه.
وجودش کنار همسرش سراسر آرامش بخش و دوست داشتنیه.
اهل تلاشه. دست رو دست گذاشتن تو کارش نیست.
اون قدر بااخلاقه که همسرش خیالش راحته می تونه دغدغه هاش رو باهاش مطرح کنه. عزت نفس و اعتماد به نفس همسرش رو نمی گیره. نمیذاره عقده تو دل زن باقی بمونه.
عاقلانه فکر می کنه. عاقلانه حرف می زنه. عاقلانه عمل می کنه.

حالا مردای این دوره زمونه ی اطراف مون این مدلی ان؟
تو بهترین حالت، با یه موجودی شبیه ربات طرفیم که هر روز صبح از خونه بیرون میره، شب می گرده.
فقط مشکلش اینجاست که دیگه بقیه اش شبیه ربات ها نیست. چون ربات که به کسی آسیب نمی زنه. درست شده تا کمک حال بقیه باشه.
مرده از سر کار که برمی گرده، عینه برج زهر مار. حرف که نمیشه باهاش زد. سمتش که نمیشه رفت. اون قدر خسته و داغونه که کاری هم نمیشه باهاش انجام داد.
مسائل خونه که دیگه بهش ربط نداره. از صبح بیرون بوده، شب اومده. بعد بیاد حالا واسه مسائل خونه هم تدبیر کنه؟
زنه بال بال می زنه که یه ذره بهم توجه کن. مرده مثل دیوار می مونه.
محبت کردن که کلا حسش نیست. واسه یه وقتیه که حوصله اش بیاد و اون وقتم هیچ موقع نمیاد.

تربیت فرزند اصلا ربطی به مرد نداره. همین که پول میاره خونه و بچه ها گرسنه نمی مونن هم لطف می کنه. نهایتش سال به سال به زنه بگه بچه رو ببر دکتر ببینه رشد قدی و وزنیش متعادل هست یا نه. کی گفته بچه باید تربیت عاطفی بشه؟ کی گفته هوش اجتماعی مهمه؟ کی گفته هوش هیجانی نداشتن بچه رو بیچاره می کنه؟ تربیت دینی مگه وظیفه ی پدره؟ مهم اینه که متر و ترازو شاخص های جسمی بچه رو نرمال تشخیص بدن. شاخص عقلی بچه اهمیتی نداره.

اصلا کی گفته باید بچه دار شد؟ تو این شلوغ پلوغی زندگی که ما واسه خودمونیم هم وقت نداریم، بچه هم بیاریم؟ کی حوصله اش رو داره؟ کی گفته بچه شیرینی زندگیه؟ ته تهش یه دونه. اونم واسه اینکه نگن اجاقش کور بود.

حالا فکر کن یه همچین مردی که کلی هم کار می کنه، ثروتمنده. هر شب هم چند تراول میذاره رو میز برای خانمش و میخوابه. تو یه خونه ی یک میلیاردی هم زندگی می کنن. یه ماشین مرده داره یه ماشین زنه.
تو بگو این زندگی به چه درد می خوره؟
تهش قراره به کجا برسه؟
آدم بمیره بهترش نیست تا بخواد این مدلی زندگی کنه؟

همین خودمون بچه های کانون.
پدرای چند تا از ما درست به وظایف شون عمل کردن؟ اگه درست عمل می کردن، نتیجه اش ما می شدیم؟ پدرای چند تا از ما می دونن چه به روز ما اومده؟ عمق این فاجعه رو می تونن درک کنن؟
می توانم خانم چند شب پیش یه جمله تو درد و دل نوشتن و من نمی دونستم براشون چی بنویسم.
باور کن یه وقتا چیزهایی من از بچه های همین جا می شنوم که شاخ در میارم. می خوام فریاد بزنم یعنی پدرت این رو هم نمی فهمه؟ اینو نمی فهمه، چی رو می فهمه؟ وقتی تو این قضیه این قدر بی تفاوته، بقیه چیزا چی پس؟ اینکه بداخلافه و بی اعصابه و هیچ ویژگی مثبتی نداره که تو بخوای ازش یاد بگیری مسئله ای نیست. ولی اینکه الان می خوای این کار درست رو انجام بدی و مانعت میشه دیگه فاجعه است.

پول خیلی خوبه. هر کی گفت چرک کف دسته دروغ میگه. با پول خیلی کارا میشه کرد. چقدر احادیث و روایت هست که باید کار کرد و دستت هیچ موقع نباید جلوی کسی دراز شه. اینکه چقدر پول آدم رو توانا می کنه این قدر واضحه که نیاز به گفتن من نیست.

ولی واقعا همه چیز هم نیست. این که فکر کنی پول دار باشید خوشبخت میشید خیال خامه. عاقلانه نیست اول به همه چی برسی و بعد بخوای ازدواج کنی.
اصلا با همسرمون قرار بذاریم 5 سال اول نمی خوایم به هیچ جا برسیم. تو این 5 سال می خوایم فقط سلامت زندگی کنیم. تن مون سالم باشه. روان مون سالم باشه. روح مون سالم باشه. می خوایم مدام از کنار همدیگه بودن مون لذت ببریم. تا آخر عمر وقت واسه چیزهای دیگه هست.
و
واقعا هم خدا روزی رسونه. ما یه ذره تلاش کنیم تا ببینیم خدا برامون چه ها نمی کنه. تا ببینیم وضعیت مالی مون چقدر عجیب غریب و غیرقابل پیش بینی میشه. ما عرضه ی همون یه ذره تلاش رو هم نداریم.

پ.ن: اون قدر زیاد شد که کمتر کسی رغبت می کنه چنین پست طویل و عریضی رو بخونه.
برای شما نبود.
حیفم اومد یکی که دغدغه داشته و چندین بار ازم سوال کرده رو نصفه نیمه جواب بدم و برم.
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

(1396 مهر 10، 19:44)rezaKy نوشته است: ضربتی جون مبارک باشه اعزامت.. 
معرفی کتابی که خاسته بودی:
دختری که رهایش کردی از جوجو مویز
مرگ ایوان ایلیچ از لئوتولستوی
صد سال تنهایی از گابریل گارسیا مارکز 
قمار باز از داستایوفسکی
سه گانه پارسیان و من از آرمان آرین
سه گانه اَشوَزدَنگَهه از آرمان آرین
خواجه تاجدار ( زندگینامه آقامحمدخان) 
من چون بیشتر رمان و کتابای داستانی میخونم توی این مدل هم پیشنهاد کردم برات

شما خودتون این کتاب ها رو خوندید 65 ؟
 سپاس شده توسط
خیلی خوب نوشتی آرمین جان,از دور که ابعاد پستت رو دیدم حدس میزدم که حرفهایی باشه که از ته دل داره میاد. 53

در تکمیل حرفات بگم من با تقریبا 4-5 ماه وقت گذاشتن روی چنتا نرم افزار خاص ( وقتی که واقعا تمام روز کار میکردم) صاحب شغل جدیدی شدم و الان بیشتر از یک سال و نیمه دارم باهاش پول در میارم و هر روز امید دارم بهتر بشه,امیدوارم خیلی زود مقدمات ازدواج رو فراهم کنم.

نقل قول: اصلا با همسرمون قرار بذاریم 5 سال اول نمی خوایم به هیچ جا برسیم. تو این 5 سال می خوایم فقط سلامت زندگی کنیم. تن مون سالم باشه. روان مون سالم باشه. روح مون سالم باشه. می خوایم مدام از کنار همدیگه بودن مون لذت ببریم. تا آخر عمر وقت واسه چیزهای دیگه هست.
خیلی خوب نوشتی اصلا این طور به این موضوع نگاه نکرده بودم.
 سپاس شده توسط
(1396 مهر 10، 23:28)Queen نوشته است:
(1396 مهر 10، 19:44)rezaKy نوشته است: ضربتی جون مبارک باشه اعزامت.. 
معرفی کتابی که خاسته بودی:
دختری که رهایش کردی از جوجو مویز
مرگ ایوان ایلیچ از لئوتولستوی
صد سال تنهایی از گابریل گارسیا مارکز 
قمار باز از داستایوفسکی
سه گانه پارسیان و من از آرمان آرین
سه گانه اَشوَزدَنگَهه از آرمان آرین
خواجه تاجدار ( زندگینامه آقامحمدخان) 
من چون بیشتر رمان و کتابای داستانی میخونم توی این مدل هم پیشنهاد کردم برات

شما خودتون این کتاب ها رو خوندید  65 ؟

شما هم میخوای بری سربازی ؟؟؟؟؟
[تصویر:  sms-rooz-pedar.jpg]
 سپاس شده توسط
عاااالی بود اقا ارمین 
ممنونم ازتون 302
حرف دل بود
همیشه ب این فکر میکنم اگر ذره ای خانواده ها احساس مسئولیت میکردن مگه چ اتفاقی میفتاد؟
و ماها پر از ضربات مختلف روحی قراره چ والدینی بشیم برای بچه هامون
و چیزی ک دیدم تا الان نسلی ک داره تربیت میشه ک قراره اینده رو بسازه خدا داند ک چی میشن
و در نهایت میرسم ب این جمله
ب کجا داریم میریم؟
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...

2uge4p4 Khansariha (69) 2uge4p4
 سپاس شده توسط
آقای ضربتی
انشالله سفر به سلامت

[تصویر:  nasimhayat.png]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 سپاس شده توسط
(1396 مهر 11، 1:01)atrisa نوشته است:
(1396 مهر 11، 0:40)آقای ضربتی نوشته است: آخه من باید به این کشور خدمت کنم ؟؟؟
واقعا ارزش نداره

Khansariha (13) Khansariha (13)
آقا میبینیم ارزش داره یا نداره ..برادر من در حال خدمته طبق اخبار شنیده شده خدمت جزو سخت ترین دوره هاست از الان خودتو برا تخریب شخصیتی ٱماده کن.انشالله ب سلامت میری و برمیگردی. 49-2

اون خدمت قدیم بود که سخت بود، الان که فک نکنم خیلی سخت باشه ولی بهرحال خدمته
 و اگه تو سپاه بیفتی که دیگه نونت تو روغنه، میشه صفاسیتی
 
پ ن : من خودم امروز و فردا میکنم که دفترچه رو پست کنم
         
                             اگر از میان جهنم می گذری به راهت ادامه بده.
                                                       
 سپاس شده توسط
آتریسای عزیزم این خبرا هم نیست که همه خانواده ها احساس مسئولیت کنن
یه خانواده هایی حتی برای مدرسه رفتن بچه هم احساس مسئولیت نمی کنن
چه برسه به چیزای دیگه
کمم نیستن البته

و اما بعد ...

امیدوارم تک تکتون خوش بخت و سعادتمند واقعی بشید

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
انقدری پیامهای بی محتوای کانون زیاد شده که تاپیکهارو باز میکنم پشت سر هم با این جمله روبرو میشم

محتویات این پیام مخفی است زیرا .... در لیست سیاه شما می باشد.
حیف وقتی که منم اینجوری فرصت کانون بودنم رو تلف کردم Hanghead

ممنون آرمین خان صحبت هاتون عالی بود  302
کانون با وجود شما وسها وبابابزرگ وسنا وسایر خوبهای کانون آسمان شده 53258zu2qvp1d9v
53 برنامه ریزی روزانه  53 

در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
 سپاس شده توسط
«ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ53
 سپاس شده توسط
(1396 مهر 10، 23:28)Queen نوشته است: شما خودتون این کتاب ها رو خوندید  65 ؟
بله حالا جز صدسال تنهایی که از داداشم تعریفشو شنیدم، بقیه ش رو خوندم

(1396 مهر 11، 0:00)آقای ضربتی نوشته است: شما هم میخوای بری سربازی ؟؟؟؟؟


آره منم دیگه تا 2-3 ماه دیگه دفترچه رو پست میکنم
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
یک شخصی زحمت میکشه صفحه ی نرم افزار ها رو بهم بده؟
 سپاس شده توسط
آرمین جان پستت رو خوندم و البته جوابِ پست قبلت هم دیدم. راجب اون قبلی که اره توجه نکردم به اون تیکه از حرفت..  Shy
راجب پست آخریتم که چی بگم دقیقا خودشه.. ینی صحبتایی که واقعا هممون نیاز داشتیم. با اینکه خب کما بیش میدونیم اینا رو ولی بازم باید تکرار بشن تا یاداوری شه برامون. مرسی که اینقد وقت گذاشتی و این متن رو نوشتی.. 302 302
فقط راجب اون تیکه ی پدرا... بذار از فرصت استفاده کنم و بگم که واقعا افتخار میکنم به پدرم و دوس دارم کاری کنم که سرشو بگیره بالا و منو به همه نشون بده بگه اون پسر منه ... بزرگترین شانس زندگیم داشتن این پدره که حتی  برنده شدن لاتاری در مقابلش اصن چی بگم به اندازه پشه هم ارزش نداره.
آرزومه که یه روزی بچه ی من این حرفو بزنه که دوس دارم مثل پدرم باشم. همونطور که خود من میخام مثه پدرم باشم و مثه اون زندگی کنم.
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
(1396 مهر 11، 19:19)smwarrior نوشته است: و یه چیزی من وقتی با گوشی میام صفحه ی کانونو نصفه نشون میده تو حالت عمودی و مجبورمافقی بگیرم
تنظیماتم مشکل داره؟
لطفا راهنمایی هاتونو برام یادداشت کنین Hanghead

سلام.عزیز مشکل از گوشی تو نیست برا همه نصفه نشون میده سایت  Khansariha (56)


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان