1391 فروردين 15، 22:57
حاجی آب زمزم چه مزه ای بود؟؟؟
حاجی چه خبر از کعبه؟؟؟........
حاجی چند دور چرخیدی؟؟؟؟
حاجی خدا رو دیدی یا نه؟؟؟؟
اینقده بت بگم حاجی که حالت بد شه..............
نقل قول: سلام
مي تونم هم نيست!!!!!!!!!!!!!
هما جونم
چرا پست نمي زني
چيزي شده؟؟؟
و اينكه
چرا واسه هر كي پيام ميفرستم غيبش ميزنه؟؟!!!!!!!!!!!!!!
وروجك جان تبريك ميگم
ان شاء الله خوشبخت بشي
نقل قول: دعای معراج کاملش نیست. من گشتم نبوده
------
در مورد سوغاتی هم جدی گفتم! خودم آرمانو از سر در کانون آویزون می کنم به جای همون پارچه ای که نوشتین کله ی آرمانو می دارم فردا اگه سوعاتی حریده باشه. از تهران بخره البته قبول می کنیم. اونور آبی شو قبول نمی کنم خیلی زشته تو این شرایط کشور و با این وضع ارز و اون عربهای عوضی که می خوان سهم ایران رو جبران کنند حتی یه سنت وارد کشور عوضیشون کنیم!
-----------
مرگم که حقه، دیرو زود داره سوخت وسوز نداره ولی من بمیرم کسی خبر دار نمیشه اگه دیدن یه ماه نیومدم یعنی زنده نیستم
------------
اوا؟
چرا خوب پست نزدن؟
نقل قول: هادی درسته من حاجی شدم و باید خودمو کنترل کنم اما میام یه فن میزنم بهت تمام استخونات صدا بده هااااا
علیرضا جان چمدونارو آخر هفته باز میکنم
بچه ها انقد صحبت از مرگ نکنید
بابا یه خورده حرف های روحیه بخش بزنید
نقل قول: حیف که واقعا حال و حوصله ی کل کل ندارم امشب.
آرمان، همین دوچرخمو بر می دارم می کوبم تو سرت ها
خونت پای خودته با من درگیر شی
نقل قول: هادی !
........
(1391 فروردين 16، 11:44)be yade hagh نوشته است: سلام...
می خوام توبه کنم
از تمام بدی ها
ولله غفور رحیم...
(1391 فروردين 16، 7:00)Alireza 68 نوشته است: هادی اگه زبونم لال زبونم لال اتفاقی برا تبیوفته خبردار میشم من (اگه یه هفته فیس بوکت نری یعنی .....)حالا میگم اگه یه هفته نرفتم فیس بوک شاید زنده باشم ها نیای اینجا شایعه پراکنی
نقل قول: حیف که واقعا حال و حوصله ی کل کل ندارم امشب.
آرمان، همین دوچرخمو بر می دارم می کوبم تو سرت ها
خونت پای خودته با من درگیر شی
هادی مثلان میخواستی بگی دوچرخه داری؟
بابا پول دار بابا دوچرخه دار
منم دیشب خواب دیدم یه پیر زنی منو نفرین کرد بعدش روز بعد دو تا عقرب منو دنبال کردن که با لگد لهشون کردم
بعدش سر از روستای پدری در آوردم سمت ساوه!! اونجا کلی کفتار دنبالم کرده بودن و من هی از دستشون در میرفتم به طور مخفیانه
بعد یهو یه کارگر افغانی سرشونو گرم کرد تا من برم همین که داشتم میرفتم یکی ازونا نامرد منو پیدا کرد یکم دنبالم کرد و بیخیال شد
دیروز زیاد پیاده روی و کلی کار سنگین انجام دادم فکر کنم به خاطر اون بود که این خوابو دیدم
هما خانوم می توانم خانوم منتظر حضور پر شورتون در کانون میباشیم
(1391 فروردين 16، 8:49)تواب نوشته است: آرمان خان
اگه هادي رو مي خواي بزني
ما همه پشتتيم
هر چند مي دونم يكه تنه حريفي
آرمان
يله يله آرمان حاجي آرمان
(1391 فروردين 16، 7:00)Alireza 68 نوشته است: سهیل خونتون کجای ساری هستش بگو بیام گوشتو بکشمآزادی.........بعد چار راه کارمندان.....
نقل قول: سلام...
می خوام توبه کنم
از تمام بدی ها
ولله غفور رحیم...
نقل قول:
خیر ان شالله زیاد دنبال تعبیرش نباش. مهم نیستو هر چی کمتر بدونیم از اسرار غیب زندگی راحتتر می گذره
نقل قول:
کی ؟ آرمان؟ حالا درسته بچم (آرمانو می گم) از این بازی های بچه گانه (کاراته) می کنه ولی اون برای همین بچه باری هاست.
آرمان برو با بزرگترت بیا بعدشم احترام له بزرگتر و به شما تو اون کلاستون باد نمی دن آرمان؟
بعد از همه ی این حرفا بگذریم، تو خجالت نمی کشی؟ من سیدم ها می خوای دست رو من بلند کنی! بیا یه چند تا پس گردنی بزنم بهت
بعد از همه ی این حرفا که بگذریم همشهری هم همشهری های قدیم
نقل قول: هادی من پشتتم برو جلو پس گردنی بزن خیالت راحت
نقل قول: آزادی.........بعد چار راه کارمندان.....
بیا بکش ببینم چقدر میکشی؟؟..............مامانم میگه پسر گوشات کوچیکه...........منم میگم بسه میخوام چیکار؟؟..........
حالا تو بیا یه کم بکش شاید یه خورده بزرگتر شد.......