باران:سلام رفته گر کانون..بابا دلمون برای آزارو اذیتاتون تنگ شده . دیگه کسی نیست ما رو بزاره رو ویبره..پس چرا نیستین...چرا مخفی میاین میرین..با هم خندیدیم..میخوایم با همم گریه کنیم..ما از اوناش نیستیم ها.. یعنی در این حد ما بچه های همراهی هستیم ******************************************************************
مارال: سلام داداش ابوالفضل، کجایین بابا؟ یواش میایین یواش میرین. نمیگین کانونه با یه ابول
بابا تازه برترین امضا شدین، شیرینی نداده میرین. ما دوست داریم امضاتون رو همیشه ببینیم.
داداش بیــــــــا
*****************************************************************
پشتکار : سلام ابولی چطوری بچی خاله؟ زود برگرد دلم برات تنگیده
******************************************************************
امیرحسین:کیش................حاجی بیا خرچنگا رو با هم له میکنیم.............کیش...........
*****************************************************************
نمیدانم: سلام ابوالفضل، سلام ...
خوبی که؟
بیا دیگه، حالا کمی کمتر و کنترل شده تر.
ببینیمت دیگه. باشه داداش ؟
*****************************************************************
حریق خزان: ابولفضل جان نه میشناسمت نه حست میکنم. بودو نبودت برای من یکیه. بهم گفتن یه پیام براتون بذارم که برگردی، میخوام بپرسم چرا اومدی؟؟؟ که الان میخوای برگردی 1 فکر کردی اینجا خبریه؟ داروی ترک میدن؟ اینجا فقط یه بهونست یه بهونه خیلی کوچیک . من به بقیه بچه ها توصیه میکنم بهت کاری نداشته باشن ...
*****************************************************************
ام اچ بی گرافا: سلام داداش، دلم برا دندونات تنگ شده،،پَ کجایی؟
پ.ن : باران خانم داداش ابوالفضل شغل جدید اختیار کردند...آبدارچی کانون هستند، چایی بی چیز و چیزدار خیرات می کنند.
هععععععععیییییی روزگار
******************************************************************