1392 مرداد 1، 14:47
به نام یگانه خدای هستی
ارادتمند شما
diamond111
diamond111
نقل قول: یه دونم بزن زیر گوششداداش حسین
(1392 مرداد 1، 14:47)diamond111 نوشته است: ان شا الله همای رحمت عزیز شما رتبه تک رقمی بشی و بری ماه عسل. البته ناگفته نماند که من هم قبل از کنکور دیالوگ میساختم. الان هم منتظر تماس سازمان سنجش هستمدادا با همای رحمت هماهنگ کن با همدیگه برید ماه عسل
نقل قول: آقا تهران چه قدر هوا جهنمی شدهاینکه چیزی نیست
اصلا انگار رفتی سونا
(1392 مرداد 1، 14:55)Alone man نوشته است: خدا آخه چرا ما باید تو خارومیانه متولد میشدیم ؟ع اینکه سواله سختی نیس
(1392 مرداد 1، 14:59)diamond111 نوشته است: ان شا الله هم من و هم همای رحمت میریم ماه عسل و ماه عسل اون شبی که ما دوتا اونجا هستیم میشه پربیننده ترین برنامه قرن اخیر ایرانایشالا داداش گلم
(1392 مرداد 1، 15:12)Alone man نوشته است: داش حسین آخه اون دنیا هم دهنمون رو سرویس میکننهر که در این درگه مقرب تر است جام بلا چی؟
دما در حال حاضر تو این جایی که ما هستیم ( یکم نزدیکه کوه البته نه اون کوه ـه ها) 49 درجه
(1392 مرداد 1، 15:04)darling نوشته است: 2تا کاربر مخفی داریمشدن 4 تا
یعنی کی میتونه باشه !؟
این موقع روز!!؟!
(1392 تير 31، 21:11)سـُـها ^‿^ نوشته است: ي خاطره:آقا میشه من یکم انتقاد کنم!؟!؟X_X
با دوستم ك ي پسر 5 ساله داره سوار اتوبوس بوديم.. من و دوستم نشسته بوديم..و ابوالفضل پسر دوستم هم جلوي ما ايستاده بود..مرده و اف داشت براش ك بخواد كنتار خانمها بشينه!!
ي خانم آنچناني اومد و جلوي ما و پسر دوستم ايستاد..
يهو ديدم ك ابوالفضل ميگه:
خاله؟
من فك كردم منو صدا ميكنه.. نگاش كردم.. ديدم نه.. داره خانمه رو صدا ميكنه..
نگاهش كرديم..
ب خانمه گفت: خاله فك كنم مانتوتون خيلي تنگ شده واستون!
ما سرخ شديم..
بعد خانمه اينطوري نگاه كرد ب بچه و هيچي نگفت!
دوباره ابوالفضل گفت: خاله؟ ميشه لطفا موهاتو بكني تو؟؟؟!!
خانم اينطوري شد:
و موهاشو كرد توي شالش!
دوستم ميخواست پسرشو دعوا كنه.. من نذاشتم!
گفتم كاري ك من و تو رومون نميشه رو اون ب قشنگي انجام داد..
ياعلي.
نقل قول: اگه امثال من تذكر ميدادن اينطوري نميشد....فکر میکنید اینجور آدما با این حرفا اصلاح میشن؟!