1392 آذر 9، 22:49
(1392 آذر 9، 22:35)Roksana نوشته است: سلام بچه هاسلام ...
خوبید ؟
کسی منو یادش هست ؟
دلم خیلی تنگ شده برای اینجا و بچه هاش
منو چی؟
هیچی ...
1392 آذر 9، 22:52
ویرایش شده
یادش بخیر !!!
عاقا من شما رو یادمه
شمام بوگو منو یادتون هست حداقل شب با آرامش کپمون رو بزاریم
به عکس دانشگاه سال بالایی بودن تو کانون اصن حال نمیده
(الان اینو گفتم که یکم بیشتر تحویل بگیرید !!! افتاد یا ادامه بدم؟؟
1392 آذر 9، 23:02
(1392 آذر 9، 22:52)Roksana نوشته است: ع عمووووووو سعید !!!!!!!!ععععع ...
یادش بخیر !!!
عاقا من شما رو یادمه
شمام بوگو منو یادتون هست حداقل شب با آرامش کپمون رو بزاریم
به عکس دانشگاه سال بالایی بودن تو کانون اصن حال نمیده
(الان اینو گفتم که یکم بیشتر تحویل بگیرید !!! افتاد یا ادامه بدم؟؟
رکسانا؟!
به جا نمیارم
(خخخخخخ)
هیچی ...
1392 آذر 9، 23:08
عجب روزگاری شده ها
انگار نه انگار که ما یه مدت همکار بودیم
چه حرصها که منو ندادید
حالام که کمپلت فراموش کردید اون همه زحمتی که من کشیدم تا شما رو بزرگ کردم
1392 آذر 9، 23:09
عمو سعید که اولین سرپرستم بود تو مسابقات ، وقتی تازه کانون اومده بودم
هر روزی که تو ده روزه پست پاکی ای میدادم ، منتظر بودم بیاد بهم روحیه بده ، چه حالی میداد
اولین سرپرست ، مثل معلم اول دبستانه ، همیشه تو ذهن میمونه ، واسه ما که اینطوری هستی داداش
رکسانا خانوم هم که از بکس مشدی شله دوست ، جدا که این شکلک (
) شما رو یادمون میندازه همیشه باشی و نباشی همیشه تو یاد و خاطرمون هستید
یاعلی
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .
بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.
![[تصویر: 0607.jpg]](http://s3.picofile.com/file/8224223550/0607.jpg)
بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.
1392 آذر 9، 23:17
عاقا عجب تیپ و قیافه ای بهم زدید ماشاالله
عاقا قبول نی!
عمو سعیدو بیشتر تحویل گرفتین
ولی خیلی ممنون از خوش امدگویی تون
.gif "Khansariha (8)")
1392 آذر 9، 23:27
بابا از داره دنیا ما ی شیطون بلا ک ب پ خ هاش جواب نمدادیم ک بیشتر نداشتیم و نداریم ک..
تازه از من هم میترسه منو هم دعوا میکنه حتی!
اگه شما ما رو یادت نرفته باشه ما نرفته..
و
عمو!؟؟
کانون همین ی عمو رو داشته و داره و خواهد داشت!!
راس میگم!
کانون رو کاربراش ساختن..
هر کی با بد و خوبش ی نقشی زده..نقش شما خوش رنگ بوده.. پس قطعا نه دل رو میزنه .. نه فراموش میشه..
ان شاء الله ک پاک باشین و موفق..
بسی ارادتمندم..
یاعلی.
![[تصویر: 07c49977111e42a28fd6.jpg]](http://s6.picofile.com/file/8235153892/07c49977111e42a28fd6.jpg)
1392 آذر 9، 23:32
ویرایش شده
یادش بخیر !
بچه ها شما یادتون نمیعاد !
قدیما کانون پخ داشت !
بعد سها هیچوقت جواب پخ های منو نمیداد من هی میومدم اینجا تابلوش میکردم آبروشو میبردم
( با این که خعلی ازش حساب میبردما
هعی عمرا چه زود میگذرن
این همشهریای ما کجان ؟ سر و صداشون نمیعاد چرا ؟؟
مسافر کوشولو
ساحل
هپی گرل
هادی
احسان
و ............
کجاین ؟
1392 آذر 9، 23:38
هیچ وقت هم از دلت در نیمد ک ...همچنان ببخشین..
و
خو نیستن همشهریهات..واسه همین صداشون نمیاد!
مسافر کوشولو بزرگ شده.. سر کار میره و نتش هم مشکل داره..
ساحل اوووه ماهی ی بار میاد. یکی دو تا پست تو انجمن و درد دل و نسیم میده و میره..
هپی گرل ی مدت رفت تو غیبت .. اونم نیست..
هادی دکتر ک شده سر کار میره.. خیلی کم سر میزنن.. بازنشسته هم شدن.
احسان زن ک گرفت.. رفت!
اینجوریاس..
یاعلی.
1392 آذر 9، 23:57
شرمنده نکن بابا ... لهمون کردی ک
ما توفیقی بود یه مدت سرپرست بودیم ... شمام بچه های خوبی بودین
بی شک بهترین دوران کانونیم بود ...
ضمنا حرف از سرپرستی شد، از زارا خانم که الان نمیدونم کجاس (موفق باشه انشالله) یادی میکنم
سها خانم
چی بگم
مادر صبور کانونیا ... شما به اندازه کافی گردن ما حق دارین
ما خیلی ارادت داریم ...
رکسانا خانم
خخخخخ یعنی شوخی کردم .... حالا چرا گریه میکنید
(خوب سنتون هم بالا رفته نشناختم )ولی نامردی نکنم
رکسانا خانم سرپرست ما بود 1 سال و اندی پیش
خداییش جیغ و دادای خوبی میزدراسی هنوزم پنهان میاین
هیچی ...
![[تصویر: nasimhayat.png]](http://www.ktark.com/nasimhayat.png)
1392 آذر 10، 1:56
ویرایش شده
ميگم يه مدير داشتيم، به اسم زارا خانم، ايشون هم نيستن،
فكر كنم يا ازدواج كردن، يا در شرف ازدواجن، يا ازدواجيدن، يا قراره به ازدواجن،
----------------
خلاصه اينكه 20 روز مانده تا جدايي
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...
1392 آذر 10، 9:47
ویرایش شده
مرسی سها که عاماره کامل را در سه سوت در اختیارم گذاشتی
.gif "Khansariha (46)")
عمو سعید عاره دیگه
کاره زمونست × پیر شدیم رف
خانوم xyz girl اتفاقا ما هم نمیشناسیم شما ره
ولی خوشبختم از آشناییتون
عاقا مهدی حالا من موی سپید را فلکم رایگان نداد
شما یه نگا به این یال و کوپال عمو سعید بنداز
اصن بهش میاد جدید اومده باشه
1392 آذر 10، 11:39
خیلی عالیه
باور کنید
یکی از همکارا مودمشو با خودش میاره ، رمزشو بهم داده ، دیگه خیلی عالیه
Sent from my E16i using Tapatalk 2
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .
بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.
بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.
1392 آذر 10، 12:30
20 روز ديگه،
نبود؟؟؟؟؟؟؟
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...