امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

راستشو بخواي

منم هيچي ندارم

دلم فقط به همين نمره ها خوشه

يه جورايي تنها چيزي كه مي تونم به دست بيارم همينه

نه اثري از كار مي بينم نه هيچ چيز ديگه اي

گل من اميدوارم به خوبي موفق بشي براي درس يه قدم خوب برداري

فقط اينكه تا شروع نكني تموم نمي شه

حواست به اين نكته هم باشه

[تصویر:  nasimhayat.png]
خیلــــی مچکرمــ..
ایشالا شمام موفق شـــی دوستِ مـــن.. یعنی همونی شه که میخوای ;) یا حتی بهتــــرترتر 4
سلام
منکه تخم مرغ رنگ نزدم، فقط نظارت کردم
امروز اول صبح رفتیم سر خاک عموم،
پارسال اینموقع عموم پیشمون بود

عیدتون مبارک...
سال خوبی داشته باشید
ان شاالله سال پر ازدواجی برای کانون باشه
[img=0x0]http://www.ktark.com/05_blue.png[/img]
سلام
انگار هر سال یه درس داره که باید یاد بگیرم...

درس امسال اینه 
بارالها! من پناه می برم به تو ازاینکه چیزی را که نمی دانم از تو تقاضا کنم, و اکنون اگر گناه مرا نبخشی و ترحم نفرمایی من از زیانکاران هستم.

خدا عاقبتمون و به خیر کنه 1276746pa51mbeg8j
خوشا باران و وصف بی مثالش
سلام .منویادتون سال نومبارک .. .دلم براتون تنگ شه دعاکنین.

من عاشق دلخسته در این دیار جایی نیست، جز در کوی دلبر

دلبر خوب داند  مرا جز او نیست معشوقی....!?

[dir=rtl]خیلی وقتها باید یه حرفهایی رو به هم یادآوری کنیم.
خدا رو شکر که در این راه دارم یاد میگیرم فروتنی داشته باشم.فکر نکنم همه چی رو بلدم.من بدون کمک خدا و کمک دوستان هم دردم نمیتونم این راهو برم حتی اگه فکر کنم همه چاله چوله های مسیر رو بلد هستم.من باید در مسیر ترک فروتن باشم.با خودمحوری و غرور به هیچ جا نمیرسم.
اینکه بتونم شهوترانی نکنم خیلی خیلی واسم مهمه از همه چی برام واجب تره.ولی خب یه خرده زیادی دارم به ترک فکر میکنم.
خدا رو شکر که دیگه فوری به شهوت جواب نمیدم تا بتونم دست و پا میزنم و سریع تسلیم نمیشم.
ممنونم اول از خدا و بعد از همه کانونیها...
ذهن من!چرا از چیزی به چیز دیگر می گریزی؟
هر آن چه اتفاق افتاده است باید روی می داده است.
پس دیگر نه نگران گذشته باش ونه از آینده بیمناک.
به دامان نیلوفرین خداوند متوسل شو،
وآنجا ریبایی،سروروآرامش حقیقی را در یاب.
[/dir]
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
مشارکت همساده
من همیشه چه تو نت و ارتباطات مجازیم و چه تو واقعیت و ارتباطات حقیقیم با دوستام همکلاسیام خانوادم همیشه یه نقاب رو صورت خودم داشتم.واقعا هیچ وقت خود واقعیم نبودم.همیشه واقعیت خودمو انکار میکردم خیلی وقتها شاد بودم و خودمو غمگین نشون میدادم و بالعکس.
خوب یه حس خیلی بدی به آدم دست میده وقتی همش داری بازیگری میکنی و آنقدر به این کار ادامه میدی که هنرپیشه شدن میشه عادتت.خب این تضاد درونی خیلی به من صدمه میزد.بقیه فکر میکردن من  یه پسر شاد و پر انرژی  هستم ولی درون خودم همچین حسی نبود بقیه فکر میکردن من یه پسرم که رو اعصابم کنترل دارم و پر از آرامشم ولی درون خودم آرامش نداشتم.مطمئنم که اگه کسی از نزدیکانم بفهمه من اینقدر گرفتار شهوت هستم و یه معتاد جنسی شدم اصلا باور نمیکنه بخاطر این همه فریبکاری و تزویری که من تو زندگیم دارم.اوایل میترسیدم که بقیه  همساده واقعی رو بشناسن این اواخر دیگه این ترس فراتر رفت حتی خودمم نمیخواستم و میترسیدم این نقاب  رو کنار بزنم و خود واقعی م رو ببینم.
خب ایراد کار کجا ست؟
اول اینکه من  دارم واسه مردم زندگی میکنم و مردم که میگم نزدیکترین افراد زندگیمم در بر میگیره.میخوام اونا رو راضی نگه دارم ولی به چه قیمتی؟به قیمت تضاد درونی!!!و این خیلی معامله بدیه
دوم اینکه من هیچ وقت نمیخوام با نقص های شخصیتیم رو به رو بشم وقتی متوجه میشم که یه ایرادی دارم سریع دست به انکار میزنم.اینقدر از روبه رو شدن با نواقصم ترس دارم که موقع رو شدن اونها به شهوت پناه میبرم.
سوم اینکه من در تشخیص اولویتهام دچار مشکلم رضایت خدا باید مد نظر باشه و آرامش درونی خودم بقیه همه فرعیاته من خودمو دوست ندارم خودمو قبول ندارم و این باعث میشه که خدا رو هم دوست نداشته باشم به اونم علاقه نداشته باشم.

به نظر من هر کسی که خودشو دوست نداشته باشه و دائما تو سر خودش بزنه طعمه حاضر و آماده ای واسه شهوته
خدایا منو همه خواهر برادرهایه هم دردمو کمک کن واسه رضایت تو و واسه خودمون زندگی کنیم.خودمون رو دوست داشته باشیم و به تو عشق بورزیم که ما رو آفریدی.آمین53
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
 سپاس شده توسط
سلام
متاسفانه باید بگم منم تو خیلی از مواقع دقیقا مثل شمام یعنی دارم نقش بازی میکنم البته یه جور دیگه...
که وای نکنه کارم زشت باشه کسی ناراحت نشه و ..نکنه مواظب حرفام نباشم ... نکنه یکی از این کارم خوشش نیاید و...
خیلی هم درتلاشم که برای خودم زندگی کنم
گاهی از این کلمه ...وای زشته...
اینقدر متنفر میشم که میخوام همه چیز رو بهم بریزم...
یعنی من از بچگی همینجوری بزرگ شدم خیلی تو خونوادم کلمه . نه زشته . به کار میرفت
همین موضوع هم باعث شده تو برخی مواقع برخی انسانها از رفتارم سواستفاده کنن...
ومن واقعا از نظر روحی لطمه ببینم
البته باید بگم خیلی بهتر از قبل هستم سعی میکنم برای خودم هم وقت بزارم
گاهی غیر مستقیم نه بگم... البته هنوز فقط غیر مستقیم... ولی بازم خدارو شکر...
 
سلام

سال نو همگیتون مبارک باشه

امروز 3 فروردین هست

شاید برای خیلی هاتون این روز بی مفهوم باشه

ولی برای من روز مهمیه توی زندگیم 

روزیه که عضو کانون شدم

http://www.ktark.com/Thread-%D8%AF%D8%B1...9#pid77389

روزیه که با خانواده جدیدی اشنا شدم و شد خونه دوم من

دوم فروردین 90 شکسته بودم شبش سریال ظنزی نشون میداد از سعید اقا خانی اسمش یادم رفته درمورد خانواده ای بود که پدرشون فوت کرده بود وسر ارث و میراث داستان داشتن اخر شب بعد سریال رفتم اتاق خیلی گریه کرده بودم واقعا ازین گناه خسته بودم 

بعد اومدم توی نت و درمورد این سرچ کردم چندتا سایت باز کردم و با کانون اشنا شدم

فرداش سوم فروردین عضو کانون شدم و نور امید جدیدی به روم باز شد

جالبه دیروز هم 2 فروردین بود و کانال 3 سریالی داشت نشون میداد درمورد همون مضون فوت پدر و داستان ارث و میراث و..

و منم با توکل به خدا تصمیم به ادامه محکم تر دادم با انگیزه متفاوت

تو این 4 سال پستی و بلندی های خیلی زیادی داشتم تو کانون...

و امیدوارم با کمک خالق هستی واین سایت خوب واسه همیشه ترک کنم 

[تصویر:  siXjscqb_411.jpg]

 
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


اقای همساده
خانوم m12
علیرضا جان حامی من
ممنون از نوشتهاتون .. بهم انرژی دادید...
[تصویر:  05_blue.png]
دقت کردین همه جا وقتی یکی ساکت یه جا میشنه و یه لبخند ژکوند میزنه .. با سر تایید میکنه ...گاهی دو کلمه حرف میزنه..به نظرمون واووووو طرف چقدر بزرگه...

اما برعکسش یکی که اهل بگو بخنده...همیشه صداش بلنده و از سر مجلس با تهش حرف میزنه و... همیشه به نظرمون کوچیکتر از سنش می اد!!!

من شامل مورد دوم میشم1

با یه سری از دوستانی که باهاشون تازه آشنا شده بودم و از من چند سالی کوچکتر بودن رفتم مسافرت!!!!

تو سالن انتظار راه آهن برادرم میگفت .... تو از همه ی اینا سوسول تری ها!!!! میخوای با اینا چجوری سر کنی؟؟؟

واقعیتش جدا دو روز اول سخت بود!!!!!!خلاصه من موفق به فتح قلوب شدم وسفر تموم شد

مدتی بعدش من استاد شدم

به من نگاه کردن گفتن از پسش بر می ای؟؟؟؟1723

خندم گرفت....یاد این افتادم که هز جا هستم از مجازی تا واقعی ... وقتی می پرسن باران چجوری ؟؟؟ همه میگن شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد و کسی که شادی می آره!!!!این براشون این معنی و می ده که باران فقط برای خندیدن خوبه 

مدتی بود که خوشم نمی اومد بهم اینجوری می گفتن...چون این دقیقا برام مترادف این بود که باران چیزی جز این نیست..

اما خوب از طرفی هم اطرافیان گناهی ندارن...ظاهر در واقع چیزی جز این نیست 1


الان دارم به جمله ی یه استاد خانمی فکر میکنم که به من گفت: تو سر کلاستم می خندی؟؟؟ گفتم: اره////گفت:چجوری بچه ها رو بعدش کنترل می کنی؟؟ من کوچکترین لبخندی بزنم کلاسم می ره رو هوا!!!!

+:دیگه دلم نمیخواد ادما رو قضاوت کنم 
خوشا باران و وصف بی مثالش
سلام
سال نو همگی مبارک باشه
ایشالا سال خوبی داشته باشید

باران خانوم این حس شما رو درک میکنم
خیلی وقته تغییر کردم من

  [تصویر:  final%204.png]
 
[تصویر:  05_blue.png]
سلام

چجوری میشه نرنجید؟
سلام

عید تو هم مبارک حسین جان...
عیدی ما فراموش نشه... یه تراول پنجاهی هم باشه بسه... 4

داداش سورد
فکر کنم باید عزت نفس مون رو افزایش بدیم...
کمتر حرف آدمای اطراف مون واسه مون مهم باشه...
تیپ های شخصیتی رو در نظر بگیریم...
گذشت داشته باشیم...
مثبت اندیش تر باشیم...
مسائل رو کمتر تجزیه و تحلیل کنیم...
دیدمون رو وسیع تر کنیم...
 و کمال طلبی رو هم کنار بذاریم...
همینا... 42
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

[dir=rtl]شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رو تسلیت میگم.
سلام داداش سورد
من که رنجش درونم خیلی خیلی قویه.
قبلنا واکنش فیزیکی نشون میدادم.
فقط در اوج فاجعه اینو بگم یه بار چاقو رو جوری سمت داداش بزرگم پرتاب کردم فرو رفت تو سرش.خدا رحم کرد طوریش نشد.
الان خدا رو شکر تو دو سال گذشته واکنش فیزیکی دیگه خیلی کمتر نشون میدم.ولی پرخاش و خودخوری و کینه و نفرت هنوزم همراهمه.
الان که تو ترک افتادم فهمیدم تا رنجش رو ترک نکنم نمیتونم شهوت رو هم کنار بزارم.
هنوز نتونستم رنجش رو ترک کنم.ولی یه قدم خیلی بزرگ برداشتم
به اندازه قبلنا زود میرنجم و زیاد میرنجم اما
اما زودتر میبخشم...
شاید این راه حل اصلی نباشه ولی من خیلی ازش جواب گرفتم.از خودم یا بقیه وقتی رنجش میگیرم سریع میبخشم.
 [/dir]
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان