اقای درخشنده شما جز افتخارات کانونید
من یکی که واقعا بهتون افتخار می کنم
شما یکی از بهترین هایید
چرا خسته؟
چرا دل مرده؟
بازم می گم تن ندید به این حس
خدا خیرتون بده
بچه ها حالم خیلی بد بود
وشحتناک
چندین روز بود که وسوسه امونمو بریده بود
سها خانوم بهم گفت 70 بار بگو استغفرالله ربی و اتوب
به خدا خیلی اروم تر شدم
الان واقعا بهترم
بعضی وقتا امتحان کنین
امروز، یعنی دیروز،
[ آخه تا آدم نخوابه، انگار هنوز روز تموم نشده! ]
رفتم عکاسی یه عکس 3x4 بگیرم.
گفت توی آتلیه بایست تا بیام.
تا میومد یه نگاه به اطراف انداختم.
یه سری چیزا بودند:
یه صندلی کوچک به شکل توپ فوتبال برا بچه ها،
یه تخت چوبی،
یه ماشین کوچیک و ...
و یه چیز عجیب هم دیدم:
یه گیتار که سیم هاش هم نبود!:zajje:
آخه کدوم آدم روانی با یه گیتار پُکیده عکس می گیره!؟
خنده م گرفته بود ...
خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش *** بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر
" مولوی "
این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...