1394 آذر 14، 18:54
ویرایش شده
به نام خدا
مشارکت همساده
سلام بحث های چند صفحه اخیر رو خوندم منم دوست دارم خودم مشارکت کنم. من اولین باری که دل بسته شدم نوجوون بودم. وقتی به مسافرت رفتیم و عاشق یه جنس مخالف شدم خیلی سختی کشیدم تا فراموشش کردم. بعد باز هم برام تکرار شد و به قولی باز هم دلبسته میشدم بطوری که خودم رو غرق در اون طرف مقابل میکردم تا مدتها فکر میکردم این حس من یه حس طبیعی هستش و خدا خودش عشق زمینی رو در وجود من قرار داده و منم مثه همه افراد نوع بشر از این قاعده مستثنی نیستم.تا اینکه با این پرسش رو به رو شدم که آیا تو معتاد به برقراری رابطه عاطفی هستی یا نه؟
من چون در انکار بودم با قاطعیت گفتم نه!!من عاشقم.
ولی بعدا متوجه شدم که من از رابطه عاطفی هم مانند شهوترانی و خودارضایی به عنوان یه مسکن استفاده میکردم برای فرار از خودم و نقص هام.
ليست زير، مواردي از نشانه هاي افراد معتاد به روابط عاطفي را خلاصه مي کنه اونایی رو که بولد کردم و ستاره گذاشتم کاملا راجع به من صدق میکرد. شما هم اگه حوصله دارین و تمایل دارین با خودتون صادقانه رو به رو بشید:
*1- اين افراد تنها در صورت اينکه توسط افراد ديگر دوست داشته شوند و تاييد شوند، احساس خوبي نسبت به خودشان دارند.
2- تمرکز، توجه، توانايي حل مشکلات در اين افراد، معطوف به برطرف کردن درد و رنج و مشکلات طرف مقابل مي شود، به جاي اينکه به حل مشکلات خود بپردازند.
3- اين افراد معمولا سعي بر "کنترل" طرف مقابل مي نمايند.
4- آنها تفريحات و سرگمي هاي خود را فداي تفريحات و سرگرمي هاي ديگران مي کنند.
*5- افراد معتاد به روابط عاطفي، معمولا احساس افراد ديگر را بسيار بهتر از احساس خود درک کرده و با آن ارتباط برقرار مي کنند. به عبارتي آنها از تشخيص احساس و نياز خود ناتوان مي مانند.
6- آرزوهاي آينده براي اين افراد، معمولا آرزوهاي شخصي خودشان نيست و وابسته به آرزو و هدف ديگران است.
*7- اين افراد معمولا در بيان عقايد و آرزوها و تمايلاتشان، صادق نيستند. در واقع ترس از طرد شدن يا خشم طرف مقابل، مانع از اين مي شود که آنها احساساتشان را دريابند و اظهار دارند.
8- کيفيت زندگي اين افراد، بستگي تام با کيفيت زندگي شريک عاطفي شان دارد.
*9- با تمام شدن يک ارتباط عاطفي، بلافاصله به رابطه عاطفي ديگري وارد مي شوند.
*10- اين افراد گاهي در ارتباطي ناخوشايند و آزاردهنده، براي مدت طولاني مي مانند و ارتباط را ادامه مي دهند.
*11- معمولا تعريف اهداف و آرزوهايشان را بسيار سخت مي يابند.
12- چنانچه زماني را دور از شريک عاطفي شان سپري سازند، دچار احساس گناه مي شوند.
13- بدون شريک عاطفي شان، بودن در اجتماع و دوست يابي و صحبت در مهماني ها و ... برايشان سخت مي گردد.
14- اين افراد در دوران رشد، معمولا احساس تنها بودن و دور بودن از پدر و مادر و خانواده داشته اند.
*15- آنها قرابت و نزديکي عاطفي (intimacy)را با شدت در رابطه عاطفي(intensity) اشتباه مي گيرند.
16- از اعتماد کردن به ديگران در روابط عاطفي هراس دارند.
17- دچار درد و خشم پنهاني هستند که معمولا ريشه در نديدن محبت کافي در کودکي دارد.
18- رابطه عاطفي، جذابيت ظاهري، بستگي عاطفي و رابطه . را از نيازهاي اوليه انسان (مانند غذا و آب) مي بينند.
19- بدون رابطه عاطفي، احساس بي ارزشي مي کنند.
20- احساس مي کنند، تنها يک رابطه عاطفي است که مي تواند آنها را کامل نمايد.
21- نياز شديدي به کنترل شرايط و ديگران حس مي کنند.
*22- گاهي دچار انواع ديگر وسواس و اعتيادها نيز مي باشند.
*23- در هنگام بروز مشکلات، نياز بسيار شديدي به روابط عاطفي (يا .) حس مي کنند. و از اين ابزارها براي تسکين آلام عاطفي خود بهره مي جويند.
24- آنها ناتوان از ايجاد تمايز بين جذابيت ظاهري و عشق هستند. و به همين دليل اغلب درگير عاشقي با نگاه اول مي گردند.
25- گاهي دچار زندگي دوگانه مي شوند.
26- از پذيرفتن حضور مشکلات، سرباز مي زنند.
27- آنچه را مي خواهند، به "نياز" تعبير مي کنند.
*28- تمايل براي امتيازگذاري براي کارهايي که براي شريک عاطفي کرده اند، نشان داده و ناتوان از دادن بدون انتطار هستند.
29- در روابط عاطفي، سعي مي کنند همرنگ شريک عاطفي خود شده و زندگي و علايق خود را هماهنگ با وي نمايند.
*30- معمولا ترس زيادي از رشد شريک عاطفي خود نشان مي دهند و آن را تهديدي براي رابطه شان مي بينند.
*31- تعداد زيادي از معتادين به روابط عاطفي، در آن واحد با چند نفر رابطه عاطفي برقرار مي کنند تا از ريسک تنها گذاشته شدن بپرهيزند. در بيشتر مواقع، اين افراد، قبل از آنکه زمان کافي براي شناخت طرف مقابل صرف کنند، بستگي شديد عاطفي (و حتي .) به وي پيدا مي کنند. اين افراد معمولا در عين تلاش همه جانبه شان براي داشتن رابطه عاطفي، معمولا تنها بوده و حتي به دليل زياده روي در تمرکز به شريک عاطفي، دچار مشکلاتي قابل توجه از نظر شغلي، خانوادگي و دوستان مي گردند. همچنين از منظر اجتماعي، بسياري از جرمهاي احساسي (crimes of passion) مانند خودکشي، قتل، تجاوز و ...، ريشه در اين اعتياد دارند.
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر