امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !

از گرما می نالیم
از سرما فرار می کنیم
در جمع،
از شلوغی کلافه می شویم
و در خلوت،
از تنهایی بغض می کنیم.
تمام هفته،
منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم
و آخر هفته هم
بی‌حوصلگی
تقصير غروب جمعه است و بس!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ
ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺸﮑﯿﻞ می‌دﻫﻨﺪ:
ﻣﺪﺭﺳﻪ..
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ..
ﮐﺎﺭ..
ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ،
ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ
ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ...
 سپاس شده توسط
سلام کانونی های گرامی 6
خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟


چ این روزها خبرهای خوبی تو کانون بوده
منم دلم میخواد سهیم باشم تو شادی تون
رام میدین تو این سرور؟ Hanghead

خبر ازدواج دوتا از خوبان کانون
و مدیر شدن دوتا دیگه از خوبها 
کم خبری نیست
خیلی خوشحال شدم

برای هر چهار عزیز آرزوی نیک روزی و عاقبت به خیری دارم


بازم اگه خبر دیگه ای هست بگیدتا در جریان اخبار باشیم.
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
سلامممم

خوبین آقا طاهر؟

چ زود اومدید مرخصی..
اوضاع احوال چطوره؟
چ خبرا؟

و
حتما سهیم هستین.. کلی هم حضورتون خوشحال کننده اس برای همه..

یاعلی.gol:
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

(1394 اسفند 13، 3:43)Pourya نوشته است: درود
یه قسمت از گذشته من اینجا خاک شده ، نه میشه فراموش کرد نه میشه ازش گذشت ...

اعتراف میکنم
توی مدتی که با کانون بودم نتونستم از وجود بچه ها و دوست های خوبم استفاده کنم ، هنوز تاوان انتخاب و تصمیم های اشتباهم رو میدم

سلام
چون خاک نشده و پویاست فراموش هم نمیشه.. 53258zu2qvp1d9v

و من هم اعتراف میکنم خیلی ها دوستتون داشتن..
ان شاء الله عاقبت بخیر باشین..

یاعلی.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

اقا پوریا واسه من که خیلی عزیزه
چقدر من اذیتش کردم
چقدر شلوغ می کردم
اقا پوریا هم هی منو دعوا می کرد
ولی دیگه الان کسی بابت شلوغ کاری دعوام نمی کنه

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام به همگی
امروز شاهد اتفاقات بدی بودم .
همین امروز سر کلاس یکی از دخترها به استاد حرف بدی زد که من خجالت می کشم بگم.
به خودم گفتم به کجا رسیدیم .
بخدا گیج شدم تو این دنیای کثیف .
آخه چرا انقدر دنیا پرست شدند مردم؟
[تصویر:  sms-rooz-pedar.jpg]
 سپاس شده توسط
(1394 اسفند 11، 22:22)رامین. نوشته است: دوران بچگی خیلی شیرین بود ؛ تو محله مون دختر و پسر با هم بازی میکردیم . اکثرا فوتبال
ولی بعضی وقتا تنوع میدادن به بازی ها
یه بازی بود یه شعری میخوندیم دقیق یادم نمیاد ؛ ولی اولش این شکلی بود : سلام سلام خاله سوسماره
کل موضوع بازی این بود که خاله سوسماره میخواست بیاد بچه بخره ...
 و در اکثر اوقات من اون بچه کله پوکه بودم که قرار بود به فروش نرم 317

 

این تا 6 سالگی بود ؛ بعد 6 سالگی گفتیم دیگه زشته با دخترای محل بازی کنیم ؛ پسرا جمع شدیم و فسفر سوزوندیم و یه بازی خوب معرفی کردیم  Khansariha (69) 
روند این بازی بسیار مهیج اینجوری بود که همه جمع میشدیم دور هم ؛ یکی از اون وسط برمیگشت میگفت :
همه ساکت بودیم ناگهان خری گفت ...
بعد بقیه هم همینجور تا صبح میشتیم مثل بز همدیگه رو نگاه میکردیم
بعله ... یه همچین اوسگولای دلنشینی بودیم ما 6


یکم که سنمون بزرگتر شد و وارد محیط مدرسه شدیم و علم و ادب فرا گرفتیم رو آوردیم به سمت بازی های فکری ...
مثل خر پلیس Khansariha (69)
لامصب این بازی خیلی ریسک پذیری بالایی داشت  4chsmu1 یه لحظه غفلت میکردی باید تا تموم شدن زنگ تفریح
کولی میدادی  4
از شانس منم هرسری که من در نقش اون خر گرامی ظاهر میشدم ؛ کودن ترین پلیس مدرسه میخورد به تورم 4

 
اول و دوم ابتدایی هم گذشت دیدیم دیگه خیلی علم و شعورمون بالا رفته این بازی ها در شان ما نیست تغییر بازی دادیم و رفتیم سمت بازی که در شان علم و شعور بالای ما باشه
الک دولک Khansariha (69)
این بازی همیشه اوایلش خیلی خوب شروع میشد ولی اواخرش خیلی بد تموم میشد 4
طبق قوانینی که فدراسیون برای این بازی منظور کرده بود و نسل به نسل و شونه به شونه از پدران ما منتقل شده بود و به ما رسیده بود ؛  تیم بازنده باید کولی میداد  4
خیلی استرس بالایی داشت این بازی ؛ چون بازی تیمی بود یه اشتباه کوچیک تیم رو به فنا میداد ؛ وقتی چوب الک دولک رو تیم حریف رو هوا میگرفت امتیاز تیم صفر میشد
لامصب فشاری که اون لحظه رو دوش بازیکن خاطی بود از گل نکردن پنالتی تو جام جهانی بیشتر بود  Khansariha (69) 
وقتی امتیاز به 300 میرسید بازی تموم میشد ؛ من یکی از بدترین فشار های زندگیم رو وقتی پشت سر گذاشتم که تو امتیاز 293 امتیاز تیمی رو صفر کردم 4


یواش یواش اینم گذشت ... دیگه دوران ابتدایی تموم شده بود و داشتیم وارد دوره راهنمایی میشدیم ؛ کامل تو مدرسه به رشد و بلوغ فکری رسیده بودیم ؛ گفتیم این بازی دیگه خوب نیست ؛ باید نوع بازی رو عوض کنیم
رفتیم سراغ یه بازی فکری و مهیج دیگه ... چه بازی ؟؟؟؟؟؟
دختر بازی Khansariha (69)  65


و این بازی ها همینجور روز به روز پیشرفت کرد و ما هم همینجور از امکاناتی که بهره مند بودیم استفاده کردیم و روز به روز به رشد و بلوغ خودمون ادامه دادیم و اینگونه بود که بزرگ شدیم و الان شدیم اینی که هستیم  Muscular

سلام داداش
چند تا بازی فراموش کردی!!!
اولیش که خیلی هم از همه بهتر بود برای پسرها کارت بازی
بعد هفت سنگ
قایم موشک
لیله هم با دخترهای محلمان بازی میکردم البته اون موقع بهشون اهمیت نمی دادم
ولی الان همه ی اون دخترها شدند آدم حسابی به ما اهمیت نمیدهند.
خرس وسط چون بچه فرزی بودم همش اول بودم.
اسکلت هم بازی خوبی بود : یادش بخیر توی این یه نفر میگفت اسکلت بقیه هم باید بدون کوچکترین حرکتی سر جای خود می ایستادند و هر کس که تکون میخورد تا آنجایی که امکان داشت کتک میخورد.
ولی هیچی مثل آب بازی حال نمیداد یادش بخیر تو مدرسه تو فصل.بهار فقط آب بازی میکردیم البته بعضی وقتها .
از سری بازی های دیگه میشه به رد کن هم اشاره کرد بدیم صورت بود که من چک میزدم تو صورت بغلی دستی بغل دستی هم میزد تو صورت اون یکی .
ولی خب ما بیشتر برای اینکه چند نفر کتک بزنیم همیشه گاوبندی میکردیم بعد با تمام قوا کتک میزدیم.
یادم قدیما تو محلمان پر هزار پا و جانوران موزی بود.
من هزار پا میگرفتم بعد اون موقع ما تانکر نفت داشتیم بهشون نفت میدادم . حالا اگر کبریتی هم در دسترس بود میزدم کبابشون میکردم برای مورچه ها.
مورچه گازی هم میگرفتم دو تا بعد با هم دعواشون مینداختم
[تصویر:  sms-rooz-pedar.jpg]
نقل قول: اولیش که خیلی هم از همه بهتر بود برای پسرها کارت بازی

سلام
آقا گفتی کارت بازی کله خاطرات کودکی مارو زنده کردی  4chsmu1

یادش بخیر چقدر با این کارت بازی مردمو به گریه مینداختم مخصوصا تو رنگ رنگ کارتارو میزاشتیم رو هم رنگه کارت هر کی با کارته زیری یکی میشد بر میداشت همه ی کارتارو
حالا شما فرض کن 100 تا کارت رو هم جمع شده و یه دفعه یه همرنگ برات در میاد به نظرتون طرف مقابل چه حسی داره؟ من:  Khansariha (69) طرف مقابل: 809197ps94ijjhwg (یه خنده ی شیطانی هم میکردی دیگ طرف تا مرزه خود زنی پیش میرفت هاهاها) 
یا یادش بخیر سنگ سنگ بازی میکردیم هر کی سنگ اون یکیو میزد 2 تا کارت باید میداد. آقا سره این سنگ سنگ من چه قله هایی که فتح نکردم چه رودخونه هایی که برای پیدا کردن سنگ نگشتم...  4chsmu1
حالا یه بار یه سنگ باحال پیدا کردم باهاش مخه یکی از دوستامو زدم سنگو 250 تمن بهش فروختم هاهاها  4chsmu1 Khansariha (46) (ولی نامرد مامانش اومد سنگو پس داد پولو گرفت 22)
خلاصه آقا تو کارت کارت من شاخی بودم برای خودم تو محل  317
تفنگ تفنگم بازی میکردیم یادش بخیر هر کی یه پایگاه برا خودش داشت  4chsmu1
یه میدون وسط مجتمع ما بود اونجا سبزی هم میفروختیم آی سبزی، سبزی، خونه دار و بچه دار زنبیلو بردارو بیا، سبزی تازه دارم  4chsmu1
من اول تاجر بودم بعد دست و پا در آوردم  65
جونم براتون بگه فوتبالم میزدیم، ولی نامردا منو همیشه میزاشتن دفاع، یکی نبود بگه خب که چی 4 سال ازتون کوچیک ترم مدرسه فوتبالم نرفتم 22
آقا همه ی اینا یه طرف جنگ های صلیبی 1 هم یه طرف Khansariha (13)
---
زود گذشت... اون زمونا بدترین دردم رسیدن به معدله 20 بود... اما الان چی؟ از مشکلات روحی و جنسی بگیر تا برو برس به مشکلات زندگی و کاری...
 سپاس شده توسط
یه تفریح و بازی مهم مردونه رو فراموش کردین ، اونم رفتن به کلوپ بود
بعد مدرسه ، تو کلوپ فوتبال شرط حساب ( یا همون باخت حساب) میزدیم ، کلیتش اینجوری بود که هرکس میباخت باید پول رو حساب میکرد ، البته بعضی ها هم علاوه بر پول کلوپ روی پول هم شرط بندی میکردن .
خیلی از بچه ها بعد مدرسه نیم ساعت بیشتر وقت نداشتن یعنی دیرتر میرفتن خونه ننه باباشون گیر میداد ، منتها من تو این زمینه محدودیت نداشتم Khansariha (13) کسی کاری به کار ما نداشت ، بعضی وقتها بعد مدرسه تا 5 بعد از ظهر !! کلوپ بودم ، اول تمام همکلاسی هارو میبردم تا جایی که فرصت داشتن بازی کنن ، بعدش یه مشت ارازل اوباش که به سن الان من بودن و گیر اینو نداشتن کی خونه برن و  تو کلوپ بودن و ادعاشون میشد و همیشه سر پول بازی میکردن میومدن سراغ من ، اونارم با اقتدار میبردم Khansariha (13) ،
در کل من بازیم به قدری خوب بود که میرفتم تو کلوپ و در میومدم بیرون پولی پرداخت نمیکردم 22 اونموقع کیفمون کوک بود ولی الان خیلی دوست دارم یه جوری حساب کتابی میشد پولشونو پس میدادم . بعضیاشونو دست رسی دارم هنوز ولی روم نمیشه برم پول پس بدم ، بعضیاشونم دیگه خبری ندارم ازشون ، ولی همشون تو آرزوی این بودن که منو یبار ببرن . 
من از ابتدایی میرفتم تا آخر دبیرستان Khansariha (13) ، بعدشم کلوپ جمع شد متاسفانه ، یه زمانی چقد کلوپ بودا ، الان دیگه گیر نمیاد جایی
 سپاس شده توسط
...
53 برنامه ریزی روزانه  53 

در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
 سپاس شده توسط
پستم حدف شد....
[img=0x0]http://www.ktark.com/05_blue.png[/img]
رفت تو انتقادات دیگه

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
خونه سوت و کور
کانون سوت و کور؟
من از خود می پرسم، شما چطور؟

آیا اعتیاد یک نوع بیماری است؟؟

اعتیاد جنسی چیست؟؟

آیا من یک معتاد جنسی هستم؟؟

چگونه می توانم بفهمم که یک معتاد جنسی هستم؟؟

 سپاس شده توسط
(1394 اسفند 16، 7:44)پیچک نوشته است: نامه ای به خودم
پیچک جان خواهری تو این مدت چیکاره بودی؟
بذار من بگم غصه،ناامیدی،افسردگی،گریه،نفرت،
ماشاا.کمت نباشه!
حالا با اینا کجارو میخوای فتح کنی بسلامتی
اهان عمرتو فتح میکنی !باز بهتر ازخودکشیه 
که چی تا کجا؟به چه قیمتی؟اصلا واسه چی اینا ابزاراتن
میخوای خودکشی کنی میخوای خودآزاری کنی باشه ولی اینا به درد نمیخوره اگه جراتشو داری بگیمیرم جهنم خب بسم الله بیا راهکارای بهترم نشونت بدم یبارکی کارو تموم کن
ولی اگه جراتشو نداری خواهشا چرندیاتتم بریز دور نه کسی اعصای داره نه حوصله نه وقت اضافی که بشینه به اینا گوش کنه
بخوای نخوای ثانیه هات داره میگذره وتو جواب گوشون هستی
انتظار نداشته باش ک تو این دنیایی بدون مشکل باشی واگه با ناراحتی وغصه خوردن وگریه کردن مشکلات حل میشن بشین انقدر غصه بخور تا بمیری
دوروز دیگه کهسرت خورد به سنگ لحد نگو إ چه زود گذشت نگو اشتباه کردم  چون دیگه همه چی تموم شده وتو آخر بازی
خدا تو رو آفرید تا امتحان پس بدی انقدرم نگو خدایا چرا من کجای جهانت لنگ بود و...صلاح دونسته آفریده وتو عقلت ناقص تر از اونیه ک حکمتشو درک کنی
ولی وقتی افریدت گفت فتبارک الله احسن الخالقین
واسه تویی ک تو خلقتش ذره ای نیستی
چرا نکنه فک کردی خلقت تو واسش عجیب بود
نخیر جانم چون ظرفیت داد بهت چون روح خودشو در تو دمید که تجلی گرش باشی
وتو چی هی بشین بگو من اینجوری چرا این نشد چرا اون مرد چرا اون زنده موند...
هی بشین غر بزن ایراد بگیر ببینیم اخرش به ضرر کی تموم میشه
مگه خدا بهت اراده واختیار نداده؟
خب ازش استفاده کن اگه اختیار نداری اگه اراده نداری خودتو جمع وجور کنی خیلی ببخشیدا ولی اسم ادمو خراب نکن تو از درختم کمتری 
اره درختی وقتی ثابتی درختی حداقل درخت بعد مرگش به ی دردی میخوره ولی تو چی
بهت برنخوره باید باهات بدتر از اینا حرف زد کسی که قدر خودشو ندونه نبایدم انتظار داشته باشه بقیه واسش ارزش قائل باشن
مزخرفات بسه ننه من غریبم بازیات بسه به خودت بیا تا دیر نشده انقد لفتش بده تا عزراییلم بیاد بگه اره ننه جان منم غریبم بعد برو تو دل جهنم 
خدا میبخشه اره میبخشه ولی نه سرخوشایی مثل تورو که خودشونم حاضر نیستن خودشو ببخشن
فک کردی خدا با اون عظمت اون همه قسم خورده با تو شوخی داشته خواسته دور همی یکم خوش باشید
به همین خیال باش
خدا همونقدر که بخشنده اس همون قدرم عادله  
تو عرضه نداری از امانتش که خودتی  امانتداری کنی پس انتظار بیخودی از خدام نداشته باش
تا کجا میخوای به این مزخرفاتت ادامه بدی حداقل بگو بدنیم کی تمومش میکنی
اگه اینارو بهت میگم چون واسم مهمی وگرنه به من چه ارتباطی داره برو هر غلطی دلت میخواد بکن ولی خواهشا بعدا باعذر وبهانه سراغ من یکی نیا تا جایی که میتونستم کمکت کردم تا انقدرم حرف زدم ک فکم درد گرفته برو دنبال همین بهانه هات
تو اصلن به حرفایی ک بهت میزنن فک نمیکنی پنبه گذاشتی تو گوشاتو داری ی سری پرت وپلا رو هی تکرار میکنی
جان من خودت خسته نشدی 
عزیز من تو با این کارات منم داغون میکنی  
تو امروز از خواب بیدار شدی بیا از این خواب زدگیم بیدار شو خدا ی فرصت دیگه بهت داده به قرآن قسم خدا بهت امید داره 
تو حق نداری خودتو اینجوری تلف کنی حق نداری خودتو بی ارزش بدونی حق نداری به آفریده خداتوهین کنی حق نداری خلقت خدا رو زیر سوال ببری چون خدا آفریدتت خوب مظلق آفریدتت وتو ناسپاسی کنی با کارت حرفت رفتارت بی انصافی خیلی 
تورو خدت به خودت بیا تو تواناییشو داری که که تو زمان بدویی چرا انقدر سستی میکنی
به خودت بیا تا دیر نشده نمیخوام اتم بشکافی میخوام زندگی کنی به همین سادگی 
فرق داری با ماشین احساس داری همین احساس پشیمونی از گذشته ینی اینکه هنوزم میشه بهت امیدوار بود
بیا ودرست از خودت احساست استفاده کن

این نامه ای به خودمه واسه ی مدت قبله
واسه یکم قبلتراز پیچکه 65
الان فکری نو آینده ای نو،همراه اول
سلام
راستی خواهر نمیشه خدارو محدود به روح کرد
خدا از روح خودش بهت نداده، از یه روح که ارزشه خدایی داشته (روحی که پیش خدا با ارزش بوده) بهت داده 
احساس کردم مهمه گفتم بگم  53
 سپاس شده توسط
خدایا
نعمت عافیت مبداء همه نیازهاست
و عاقبت به خیری مقصد همه نیازهاست .
بین این مبداء تا آن مقصد والا ترین نیازها دلخوشیست .
به بزرگیت سوگند آنرا به تمام دوستانم عطا فرما ...
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان