1394 اسفند 20، 0:55
من دراوری بود
(1394 اسفند 20، 0:09)Queen نوشته است: من از وقتی تصمیم گرفتم دونه ی پرتقال بکارم هرچی پرتقال میخوردم هسته نداشت تا این که به بابام گفتم یه مدل پرتقال بخره که هسته داشته باشه و درنهایت تعدادی دونه جمع آوری کردم
البته یه اعترافی میکنم که تا حالا سبزه نکاشتم وتعدادی گل طبیعی هم داریم که اصلا بهشون آب نمیدم
اما یه گلدون های رنگی دیدم که خیلی نازن و فقط بخاطر اون گلدونا میخوام این دونه هارو بکارم
اما به پرنده ها خیلی زود وابسته میشم ورابطه ی عاطفی برقرار میکنم
دوتا فنچ دارم که اوایل خیلی ناراحت بودم که تو قفسند اما دلم نمیاد آزادشون کنم چون مطمئنم نمیتونند بیرون قفس زنده بمونند.
(1394 اسفند 21، 14:54)پیچک نوشته است: کمک کمک
لاک رو ریختم رو فرشی ک مامانم تازه شسته وپهن کرده بود
بیشترشو پاک کردم ولی لکه شو چیکار کنم
مامانم نگفتم هنوز بیشتر از مامانم بابام غر میزنه