انجمن شبانه روزی

[Alireza 68]

خب نوبتی هم که باشه نوبت عیدی دادن مامان سها به ما هست
خب من نخ رو دادم در برم تا کتکشو نخورم

[سها]

سلام
آقا علیرضا........
عید شما مبارک....

و
ارادت...

یاعلی.

[Alireza 68]

ما عیدی میخوایم یالا

ما عیدی میخوایم یالا

ما عیدی میخوایم یالا

[سها]

عید شما مبارک....

اینه ها دیگه...

قابل شما رو نداره..

یاعلی.

[آرمین]

عیدتون مبارک... 

از سها خانم که عیدی رو گرفتیم...

علیرضا عیدی من فراموش نشه... 
همه عیدی ها یه طرف... عیدی بابابزرگ یه طرف... 

[می توانم]

سلاااااااااام


امیدوارم سال 95 سال آزادی باشه
بتونیم آزاااااااااد آزااااد شیم



مرسی مامان سها بابت عیدی




بابا بزرگ عیدی می خوایم
بابا بزرگ عیدی می خوام
یالا
یالا



بنده برم به شیفت بعدی خوابم برسم
خدا کنه کسی نیاد خونه مون

[Alireza 68]

کو سها خانوم من که عیدی نمیبینم؟ اون مربوط به قبل تحویل ساله پس از اعتبار ساقطه

[Alireza 68]

بیاین نوه ها اینم عیدی هاتون

[زینبی]

مرسی بابابزرگ
سال نو همتونم مبارک
تا بقیه نیومدن من عیدی هارو بردارم
اول اومدم بیشترش مال منه 
من میرم تو پروفایلا عید دیدنی عیدی بگیرم

[Alireza 68]

عیدتون مبارک... 

از سها خانم که عیدی رو گرفتیم...

علیرضا عیدی من فراموش نشه... 
همه عیدی ها یه طرف... عیدی بابابزرگ یه طرف... 

این که عیدی حساب نمیشه

سلام

آقا عید شکما مبارک...

نوشته سها خانوم عید شکما مبارک باشه به شما تبریک نگفتن که

شکم ها؟ شکمو ها؟ 

[Alireza 68]

اینم عیدی

فقط یکی مراقب باشه پیچک خانوم نیان نگیرن دوباره

[Alireza 68]

و روز دیگر بر آن شدم که خود دست اندر کار شوم،
که این جماعت هندیان از آشپزی هیچ ندانستندی مگر هر چه تند و تیزتر کردن خوردنی ها. 
در کشکول گوگل به جستجو ایستادم از برای "مرغ شکم پر"،
و رسیدم به مطبخ طیبه خاتون و چه با عشق و حوصله دستور را نوشته بود.
خدایش در بهشت کُناد.  
نکات را بر تکه ای پوست آهو نبشتم،
به مطبخ شدم و سرگرم ساختن و چنان مستغرق در آن،
که دوستی به کمین سندی از من بساخت؛
و مکرر به مزاح همی گفت که به حاکم نشان خواهم داد،
که چگونه کارزار را گذاشته ای و به مطبخ شده ای از بهر ساختن طعام.
گفتم ش چنین مساز و دِلیت ش کن؛ گفت نی.
گفتم ش پس از برای خود نگاه دار و با کسان به اشتراک مگذار؛ گفت حالا.

قوت شامِ پسین حاضر آمد،
و دوستان بخوردند و ایشان را وقت خوش گشت و نعره ها زدند.
 

     

اقا اینو تازه دیدم

نمیدانم این همون پیرهنه توی عکسه؟

[آرمین]

سلام 
مرسی بابابزرگ... 
منو این همه 5 تومنی محاله محاله محاله... 

با این دست پخت نمیدانم اون نعره هایی که دوستان زدن واقعا حق داشتن... 
توصیفاتش رو شنیده بودم... اما تصاویرش بر من پوشیده بود...
فردا نهار همه دست جمعی مهمون نمیدانم... 

[soheil70]

سلام بر رفقای گل کانونی
عید همتون مبارک

[نمیدانم]

علیرضا،
اول که سلام و بعد هم نوروز تون مبارک.

نه، این یه لباس دیگه هست. 
همین رو دو سال و نیم پوشیدم.
کلن دوست دارم از لباس هام تا نفس آخر ازشون کار بکشم
توی دریا باید لباس ها رنگ های Highly Visible باشند مثل قرمز، نارنجی.
اگه کسی افتاد تو آب، گروه های نجات بتونند راحت تر ببینن شون.
دیدید بعضی ها لباس های دیگرشون Highly Visible Colors هست

آرمین ی،
بیایید، خوشحال می شیم مهمونایی به این خوبی.
می شه هم ی بَـبَـعی رو درسته گذاشت توی کوره بپزه و بعد بخوریم
بچه بودم، اومدیم تهران برا اولین بار؛
عروسی پسر عموم.
توی تالار برا شام، یکی دو تا بره درسته کباب کرده بودند در حالت نشسته.
بَع بَع ...

اون سیب زمینی، هویج و گوجه دور مرغ ها حسابی خوشمزه شده بودند.

و در حین ساختن همین طعام بود که یافتم چیکن و کیچن چه قدر شبیه هم هستند


صبح که از خواب پا شدم،
هشت و ده دقیقه بود 
سفره هم نداشتیم امسال.

ان شاء الله بچه های کانون سالی خوب و سرشار از شادی پیش رو داشته باشند؛
و جهان هم شاهد جنگ های کمتری باشه امسال و کاش هیچ جنگی نباشد.