1395 مرداد 30، 19:15
1395 مرداد 30، 19:22
خیلی خوب بود .
ترکوندیم نانوایی بربری
سپاس شده توسط
1395 مرداد 30، 21:39
ماشاالله ب همه کسایی ک تو کارشون عالی عمل میکنن.
هم مقدمات رو صحیح انتخاب و طی میکنن..هم حین کار.. هم استمرارش رو..
ما از این دست باشیم ان شاءالله. .
یاعلی.
سپاس شده توسط
1395 مرداد 31، 1:08
این حقیقت همیشه همراه من بوده از وقتی یادمه ، اگه هر کاری هم کنی حتی توی راه درست هم باشی به اندازه ای که زحمت کشیدی موفق نمی شی ، نمی دونم چرا اساس زندگی من با ناکامی نهاده شده ، سخته برام باورش که تا امروز هیچ هیچ دستاورد و توشه ای ندارم توی هیچ زمینه و بعدی از زندگی
حیف شدم یا نشدم رو خدا می دونه ، بعضی ها خلق می شن تا دیگران به هدفشون برسن ، این ادما مثل تماشاچی های ورزشی هستن ، می رن ورزشگاه بلیط می گیرن تا فقط ورزشکارا رو تشویق کنن تا به ادفشون برسن و در نهایت چیزی به تماشاچی نخواهد رسید جز اتلاف وقت و هزینه
سپاس شده توسط
1395 مرداد 31، 1:36
ولی انصافا ترکیه هم دستاش بهتر کار کرد .
ولی مساوی بودن .
به امید برد کشتی گیر مورد علاقه من رضا یزدانی
سپاس شده توسط
1395 مرداد 31، 6:41
و كيفيت آن چنان است كه در روز يكشنبه غسل كند و وضو بگيرد و چهار ركعت نماز گزارد ( 2 نماز دو ركعتي)در هر ركعت حمد يك مرتبه و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ سه مرتبه
و معوذتين (سوره ي ناس و فلق )يك مرتبه و بعد از اتمام چهار ركعت هفتاد مرتبه استغفار كند و بعد يك مرتبه بگويد لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ
و بعد از آن بگويد يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلا أَنْتَ
بچه ها امروز حتما بخونین !!!
دیگه ممکنه توی زندگیمون روزیمون نشه ...
باریک الله به اونایی که میخونن
سپاس شده توسط
1395 مرداد 31، 11:21
یکی دو روزه پاکیم کیفیتشو از دست داده .. باز دارم برمیگردم به 83 روز پیش
از این حس و حال بیزارم..از این رخوت..از این سستی
خدا کنه خدا ادبم نکنه ک ابروم میره............
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
سپاس شده توسط
سپاس شده توسط
1395 مرداد 31، 17:36
(1395 مرداد 31، 11:21)خاله شادن نوشته است: سلام دوستانم
یکی دو روزه پاکیم کیفیتشو از دست داده .. باز دارم برمیگردم به 83 روز پیش
از این حس و حال بیزارم..از این رخوت..از این سستی
خدا کنه خدا ادبم نکنه ک ابروم میره............
من هم فکر می کنم وضعیتم مثل شما باشه . پاکی من هم کیفیتش کم شده . تصمیم گرفتم برای اون ها هم چله بگیرم . به شما هم پیشنهاد می کنم این کار رو انجام بدید برای تغییر عادت های غلط که منجر به شکست می شه فکر کنم راه حل خیلی خوبی باشه
برای پاک موندنتون دعا می کنم شما هم منو از دعای خیرتون بی نصیب نزارین
سپاس شده توسط
1395 مرداد 31، 20:21
ویرایش شده
لعنت به همه اونهایی که حق خوری میکنند .
ایشالا تو همین دنیا به سزای اعمال خودشون برسند
1395 شهريور 1، 0:14
ممنون از راهنماییتون به امید خدا فردا باز چله میگیرم البته اینقد حق الناس گردنمه ک بازم به نیت یه سری افراد باید بخونم زیارت عاشورا و در حقشون دعا کنم...
من ارادت بسیار ویژه ای به بانوی سه ساله بی بی رقیه دارم هر جا گره افتاد تو زندگیم به ایشون رجوع کردم منو دست خالی برنگردوندن
خدا خیرتون بده منو یاد ایشون انداختید
عاقبت بخیر و سعادتمند هر دوجهان بشید بحق حضرت مادر(س)
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
سپاس شده توسط
1395 شهريور 1، 20:57
عرض ارادت به تموم کانونیا
از بچه های قدیم تا جدید
خواستم بگم به یادتونم شدید
دوست دارم برگردم دوباره پیشتون، سرم خلوت بشه میام ایشالا
التماس دعا
یا علی
امیر مؤمنان حضرت علی(ع) می فرمایند: پیامبر اسلام فرمود:
عمر جهان به پایان نمی رسد مگر آنکه مردی از نسل حسین امور امت مرا در دست می گیرد و دنیا را پر از عدل می کند همچنانکه پر از ظلم شده است.
سپاس شده توسط
سپاس شده توسط
1395 شهريور 2، 23:55
سلطان، مهربانیاش آنچنان عالمگیر بود که مرا از راهی دور، به سرایش کشانده بود و حالا من در محفلش با ادب تمام نشسته بودم و به دقت به سخنان او گوش میدادم.
هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بیشتر میکرد. تشنگی تمام وجودم را فرا گرفتهبود.
شرم و حیای حضورسلطان، مانع از آن شد که صحبتشان را قطع کنم و آب بخواهم.
در همین موقع سلطان کلامش را قطع کرد و دستور داد:
- «کمی آب بیاورید!»
خدمتکار سلطان، ظرفی آب آورد و به دست او داد.
سلطان، برای این که من، بدون خجالت، آب بخورم، اول خودش مقداری از آب را نوشید و بعد ظرف را به طرف من دراز کرد. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشیدم. نه نمیشد! اصلاً نمیتوانستم تحمل کنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابی تشنگیام را از بین ببرد.
تازه، بعد از یک بار آب خوردن درست نبود که دوباره تقاضای آب کنم. این بار هم سلطان نگاهی به چهرهام کرد و حرفش را نیمه تمام گذاشت:
- «کمی آرد و شکر و آب بیاورید»
وقتی خادم برای سلطان آرد و شکر و آب آورد، سلطان آرد را در آب ریخت و مقداری هم شکر روی آن پاشید. سلطان برایم شربت درست کرده بود! نمیدانم از شرم بود یا از خوشحالی! که تشکر را فراموش کردم.
شاید در آن لحظه خودم را هم فراموش کرده بودم. با جمله سلطان ناخودآگاه دستم را به طرف ظرف شربت دراز کردم:
- «شربت گوارایی است بنوش! بنوش که تشنگی ات را از بین میبرد»
خاطرهای از ابوهاشم در محضر امام_رضا
سپاس شده توسط