امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

سلام
سلام .. قولا من رب رحیم

صبحتون بخیر دوستان عزیز
فضل و رحمت خدا در بر بگیره ما رو، تا امروز چشمان پاکمون گواه پاکی دلهامون باشن.

خدایا! مهربانی تو را می‌خواهیم.

اللهم انی اسئلک باسمک یا الله
سلام .. قولا من رب رحیم
سلام دوستای عزیز
صبح قشنگتون بخیر

خدایا! تو جاها و وقتهای زیادی به ما نشون دادی که دستت به کم نمیره .. بیش از اون قدری که خواستیم عطا کردی .. پیش از اون که بخواهیم عطا کردی .. پس از اون که عطا کردی تازه بخشی از بخشش و بخشایش رو فهمیدیم .. که اونم عطای دوچندان خودت بوده .. چون لذت اینکه بفهمیم این عطا از توئه ای بسا از خود اون عطا شیرین تره ..
خدایا! اینطور که تو با ما رفتار کردی، ما رو به این امید میندازه که در خواستن پاکی دلمون به کم نره .. همه پاکیها رو تا همیشه زمانها از تو بخواهیم .. 
خدایا! امروز هم جزو همیشه است .. ما رو به پاکیهای امروز نشون بده.


.. یا رحمن ..
 سپاس شده توسط
پیش از اینها فکر می کردم خدا
خانه ای دارد کنار ابر ها

مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس، خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان
نقش  روی دامن او  کهکشان

رعد و برق شب طنین خنده اش
سیل و طوفان نعره ی توفنده اش

دکمه ی پیراهن او، آفتاب
برق تیر و خنجر او، ماهتاب

هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر  بود
از خدا  در ذهنم این تصویربود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین

بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت

... هر چه می پرسیدم از خود از خدا
از زمین از آسمان از ابرها

زود  می گفتند: این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست

هر چه می پرسی جوابش آتش است
آب اگر خوردی جوابش آتش است

تا ببندی چشم کورت می کند
تا شدی نزدیک دورت می کند

کج گشودی دست، سنگت می کند
کج نهادی پای  لنگت می کند

تا خطا کردی عذابت می دهد
در میان آتش آبت می کند

با همین قصه دلم مشغول بود
خواب هایم خواب  دیو و غول  بود

خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله های سرکشم

در دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین

محو می شد نعره هایم بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا...

نیت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود ..


مثل تمرین  حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه

تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حل صد ها مسئله

مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود

تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه، در یک روستا
خانه ای دیدیم، خوب و آشنا

زود  پرسیدم: پدر! اینجا کجاست؟
گفت: اینجا، خانه ی خوب خداست!

گفت: اینجا می‌شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند

با وضویی دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفتگویی تازه کرد

گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؟ اینجا در زمین؟

گفت :آری خانه ی او بی ریاست
فرش هایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است

عادت او نیست خشم و دشمنی
نام  او نور و نشانش روشنی

خشم، نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست

قهر او از آشتی شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است

دوستی را دوست معنی می دهد
قهر هم با دوست معنی می دهد

هیچ کس با دشمن خود قهر نیست
قهر او هم یک نشان از دوستی است

تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست

دوستی از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر!

آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد

آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی نقش روی آب بود

می توانم بعد از این با این خدا
دوست باشم دوست، پاک و بی ریا

می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد

می توان در باره ی گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چکه چکه  مثل باران  راز گفت
با دو قطره صد هزاران  راز گفت

می توان  با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد

می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند

می توان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد

می توان در باره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت

مثل این شعر روان و آشنا:
پیش از اینها فکر می کردم خدا ...
 سپاس شده توسط
سلام

مرد مجاهد جان
میای کانون و مدتی فعالیت می‌کنی. بعد گرد و خاک به پاک می‌کنی و کانون رو به هم می‌ریزی و میری.
مدتی می‌گذره . دوباره میای و دوباره همون آش و همون کاسه.
و باز می‌گذره. میای و سبک و سیاق و روشت همونه که بود.

مدام سلام می‌کنی و مدتی بعد خداحافظی از کانون.
دوباره سلام و دوباره خداحافظی.

تا کی قراره ادامه پیدا بکنه این سلام و خداحافظی‌ها؟

ممنون میشم خیلی واضح و شفاف بگی الان هدفت از حضور دوباره تو کانون چیه؟ موضعت نسبت به مدیریت کانون چیه؟
مشکلاتی که قبلا داشتی حل شده؟
سوءظن داشتی و برطرف شده؟ یا علی‌رغم همه سوءظن‌ها حضور پیدا کردی؟ یا اصلا سوءظن نداشتی و به یقین رسیده بودی و الان علی‌رغم همه یقین‌ها حضور پیدا کردی؟

این سوال‌ها رو از این بابت دارم می‌پرسم چون چندین بار اختلال در نظم انجمن ایجاد کردی، چندین بار دخالت در موضوعات مدیریتی داشتی، و چندین بار فرصت صحبت کردن بهت داده شد و هر بار سکوت کردی.
و
در پی این موارد، چندین بار فعالیت‌های کانون رو متوقف کردم تا رسیدگی بشه، و بقیه چندین بار به ریش من خندیدن که چرا برای چنین شخصی چنین ارزشی قائل شدی و چندین بار ناسزا شنیدم به‌خاطر آشوب‌هایی که بدون دلیل موجه به پا کردی.

توی همه این سال‌ها به‌نظرم می‌رسید تمایل به اصلاحات داری و با نیت خیر هر بار واکنش نشون می‌دادی.
اما این‌که برای این واکنش‌‌های با نیت خیر، از جای اشتباهی وارد می‌شدی، نحوه ابراز واکنشت صحیح نبود، تو موضوعاتی دخالت می‌کردی که ازش آگاهی نداشتی، در مورد اون موضوعات سوال نمی‌کردی، نظم انجمن رو به‌هم می‌زدی، بقیه رو ترغیب و تشویق به همراهی با خودت می‌کردی، انرژی مدیران رو تحلیل می‌بردی، دلگرمی اعضا رو از کانون سلب می‌کردی، روند مثبت فعالیت‌ها رو تضعیف می کردی و برای اصلاحات هیچ کار مثبتی از جانب خودت انجام نمی‌دادی، باعث می‌شد نیت‌های خیرت همه‌اش تبدیل به خسارت و ضرر و زیان برای کانون بشه.
و
من نه به خاطر خودم، به خاطر کانون نمی‌خوام این خسارت و ضرر و زیان‌ ادامه داشته باشه.

کانون به اندازه کافی خسارت دیده.
یه نگاه به کانون کنی، خودت متوجه میشی و می‌بینی.
لطفا ادامه‌اش نده. این‌قدر مرد باش که دیگه یه جایی تمومش کنی.

مجاهد جان
تمایل به اصلاحات خیلی کار خوبیه اما دونستن و به کار بستن رویه و رویکرد درست نسبت به اصلاحات از اون تمایل خیلی مهم‌تره.
این‌که فقط روحیه انتقادی داری و در کنار این روحیه انتقادی، روحیه تعامل و همکاری هیچ جایی نداره، خیلی بده.
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

نقل قول: سلام

مرد مجاهد جان
میای کانون و مدتی فعالیت می‌کنی. بعد گرد و خاک به پاک می‌کنی و کانون رو به هم می‌ریزی و میری.
مدتی می‌گذره . دوباره میای و دوباره همون آش و همون کاسه.
و باز می‌گذره. میای و سبک و سیاق و روشت همونه که بود.

مدام سلام می‌کنی و مدتی بعد خداحافظی از کانون.
دوباره سلام و دوباره خداحافظی.

تا کی قراره ادامه پیدا بکنه این سلام و خداحافظی‌ها؟

ممنون میشم خیلی واضح و شفاف بگی الان هدفت از حضور دوباره تو کانون چیه؟ موضعت نسبت به مدیریت کانون چیه؟
مشکلاتی که قبلا داشتی حل شده؟
سوءظن داشتی و برطرف شده؟ یا علی‌رغم همه سوءظن‌ها حضور پیدا کردی؟ یا اصلا سوءظن نداشتی و به یقین رسیده بودی و الان علی‌رغم همه یقین‌ها حضور پیدا کردی؟

این سوال‌ها رو از این بابت دارم می‌پرسم چون چندین بار اختلال در نظم انجمن ایجاد کردی، چندین بار دخالت در موضوعات مدیریتی داشتی، و چندین بار فرصت صحبت کردن بهت داده شد و هر بار سکوت کردی.
و
در پی این موارد، چندین بار فعالیت‌های کانون رو متوقف کردم تا رسیدگی بشه، و بقیه چندین بار به ریش من خندیدن که چرا برای چنین شخصی چنین ارزشی قائل شدی و چندین بار ناسزا شنیدم به‌خاطر آشوب‌هایی که بدون دلیل موجه به پا کردی.

توی همه این سال‌ها به‌نظرم می‌رسید تمایل به اصلاحات داری و با نیت خیر هر بار واکنش نشون می‌دادی.
اما این‌که برای این واکنش‌‌های با نیت خیر، از جای اشتباهی وارد می‌شدی، نحوه ابراز واکنشت صحیح نبود، تو موضوعاتی دخالت می‌کردی که ازش آگاهی نداشتی، در مورد اون موضوعات سوال نمی‌کردی، نظم انجمن رو به‌هم می‌زدی، بقیه رو ترغیب و تشویق به همراهی با خودت می‌کردی، انرژی مدیران رو تحلیل می‌بردی، دلگرمی اعضا رو از کانون سلب می‌کردی، روند مثبت فعالیت‌ها رو تضعیف می کردی و برای اصلاحات هیچ کار مثبتی از جانب خودت انجام نمی‌دادی، باعث می‌شد نیت‌های خیرت همه‌اش تبدیل به خسارت و ضرر و زیان برای کانون بشه.
و
من نه به خاطر خودم، به خاطر کانون نمی‌خوام این خسارت و ضرر و زیان‌ ادامه داشته باشه.

کانون به اندازه کافی خسارت دیده.
یه نگاه به کانون کنی، خودت متوجه میشی و می‌بینی.
لطفا ادامه‌اش نده. این‌قدر مرد باش که دیگه یه جایی تمومش کنی.

مجاهد جان
تمایل به اصلاحات خیلی کار خوبیه اما دونستن و به کار بستن رویه و رویکرد درست نسبت به اصلاحات از اون تمایل خیلی مهم‌تره.
این‌که فقط روحیه انتقادی داری و در کنار این روحیه انتقادی، روحیه تعامل و همکاری هیچ جایی نداره، خیلی بده.

سلام و رحمت خدا بر تو برادر آرمین

... پیداست نگارا که بلند است جنابت
آرمین جان تو شماره و ایمیل من رو داری
اگر یک روزی به این نتیجه رسیدی که زاویه دیدی که در بالا گفتی جای کار و تجدید نظر داشت، من رو مطلع کن.
اون روز ان شاء الله شاید تونستیم با هم فکری بکنیم.
سلام .. قولا من رب رحیم
سلام برادرا و خواهرای عزیز
صبح جمعه همگی بخیر

امروز صبحتون چطور شروع شد؟ تنفس صبح رو دیدید؟ شنیدید؟ .. اگر بله .. خوش به حالتون
شایدم امروز به یاد رسم قدیمی کانون دعای عهد خوندین ..

خدایا! میدونی چرا خیلی خدایی؟ چرا فقط تو خدایی؟
چون هر روز یه جوری خدایی کردی برای من
و تو هر لحظه هم برای هر جزء وجودم یه جور خدایی کردی
و در هر روز و هر لحظه هم برای هر کدوم از ما هم یه جوری ویژه خودمون خدایی کردی
خدایا! محبتها و لطفا و فرصت‌هایی که به سمت ما فرستادی، مخاطب خاص داشت! .. ولی تو همه ما رو مخاطب خاص خودت قرار دادی ..
مثل اینکه یه بارونی تمام پهنه کره زمین رو در بر بگیره و فراگیریش من یا دیگری رو به این خیال ببره که خب کسی با من کار نداشته، کلا بارونه دیگه .. ولی وقتی روی قطره‌هاش رو نگاه کردم دیدم تک تکش آدرس گیرنده داره ..
خدایا! ببخش که حرف دلم رو خوردم و امروز بهت نگفتم .. بهم جرات گفتنش رو بده ..
خدایا! گاهی با خودمون میگیم ما تمام عمر رو با پاکی یا شوق پاکی گذروندیم .. و شاید حس کنیم این صرفا یه خط ممتد و یه روتین تکرار شونده است .. ولی خدایا! هر لحظه در هر حال در هر قسمت از وجودمون این بارون لطف تو بوده که به شکل گل پاکی سبز شده.
خدایا! از تو میخواهیم تمام گلهای پاکی رو نشونمون بدی .. از هیچکدوم از گلهای تو نمیشه گذشت.

.. یا رحیم ..
 سپاس شده توسط
(1402 مرداد 13، 2:13)K_1 نوشته است: آرمین جان تو شماره و ایمیل من رو داری
اگر یک روزی به این نتیجه رسیدی که زاویه دیدی که در بالا گفتی جای کار و تجدید نظر داشت، من رو مطلع کن.
اون روز ان شاء الله شاید تونستیم با هم فکری بکنیم.

مجاهد جان من زاویه دیدم رو قبلا بهت گفتم. تو هم خوندی و دیدی شنیدی.
اول‌های پستم رو بخون. آخرهاش رو بیشتر.

به نظرت ممکنه که پس‌فردا روزی، جایی انتقاد کنی و در ازای انتقادت، احترام و ارزش و محبتی بیشتر از آنچه که من نثارت کردم دریافت کنی؟
ممکنه در ازای انتقادت، چنین چراغ سبزهایی برای دعوت از تو و بیشتر شنیدن از تو دریافت کنی؟
به نظر من بعیده.

اما اگه چنین شد و شخصی پیدا کردی که این بعید رو ممکن کرد، خواهشی ازت دارم.
از اون شخص بخواه اسم دوره‌هایی که گذرونده، کتاب‌هایی که خونده، اساتیدی که دیده رو بهت بگه. تا من هم بگذرونم و بخونم و ببینم و بتونم شبیهش بشم.
این نهایت لطفی هست که برای تربیت نفس من می‌تونی انجام بدی.

مجاهد جان
قبل‌ترها هم از زاویه دیدم برات نوشته بودم:

(1398 شهريور 2، 23:42)آرمین نوشته است: .
.
.
ممکنه من یه وقتا غصه بخورم و بگم حیف از مرد مجاهد نیست که تو بهترین ها پست بده و ۱۰ جای دیگه ازش استفاده نکنیم؟
کلی علم و دانش داره. کلی حرف خوب که میشه تاپیک تاپیک دسته بندی شون کرد و ده سال آدم ها بیان و بخونن و بهره مند بشن.
میشه مسئولیت یه بخش از کانون رو بهش سپرد و خیالت راحت باشه که کلی کار قشنگ و هدفمند انجام میده. با نظم و ترتیب.
میشه یه گروه ترک رو بهش سپرد و مطمئن باشی حال همه اون گروه ترک با وجودش دگرگون میشه.
.
.
.
چرا نباید ازش استفاده بشه؟

و بهت گفته بودم:

(1398 شهريور 2، 23:42)آرمین نوشته است: .
.
.
حالا اسمش رو انتقاد نذاریم که بار سنگینی داشته باشه.
اگه دوست داشتی همفکری کنی و فکر و ایده ای برای بهتر شدن کانون داری چرا مطرح شون نکنی؟
شما می نویسی: «من فکر می کنم به کانون فلان بخش رو اضافه کنیم یا کانون فلان مدل فعالیت کنه بهتره.»
ما هم بررسی می کنیم و در نهایت می نویسم: «قابل انجامه» یا «قابل انجام نیست».

من یا همکاران هر کاری که انجام دادیم به اندازه ای که فکرمون می رسیده انجام دادیم و نه بیشتر. 
و
واضحه که ابراز کردن فکرهامون به همدیگه نشونه بی احترامی به همدیگه نیست.
اینکه شما فکرهای بهتری داشته باشی که ما ندونیم اصلا عجیب نیست.

من منتظر بودم اما خبر از یار نیامد....

زاویه دید من کم نبوده لابه‌لای صحبت‌هامون.
تو پیام‌هامون. تو ایمیل‌هامون. تو پست‌هایی که ردوبدل کردیم.

اگه به زاویه دید من شک داری، من به زاویه دید خودم مطمئنم.

اگه تو وفادار بودی، این من نبودم که جفا کردم...

بعدها هم که این پست رو گذاشتی صادقانه بگم از شدت عصبانیت از دستت، یک ماه زمان برد تا تونستم خودم رو آروم کنم و بهش پاسخ بدم.
هرچقدر فکر کردم نتونستم هضم کنم که واقعا ناراحتی عمیق مرد مجاهد که سالیان سال قلبش رو آزار می‌داد از چی بود؟

ناراحتیش از این بود که چرا به جای یه گروه آقایان، چند گروه داریم؟ اگه یه گروه داشتیم، رفع می‌شد؟ که الان می‌بینیم شده 2 گروه.
یا چرا به‌عنوان فعالیت تکمیلی، پیام‌رسان داریم؟ اگه نداشتیم، برطرف می‌شد؟ که الان دیگه نداریم.
یا چرا بچه‌ها روزهای پاکی‌شون رو اعلام می‌کنن؟ خب نکنن راهکار جایگزین چیه؟ همون موقع هم از خودت پرسیدم سازوکار جایگزین چیه؟ که هنوزم گیر کردیم توش.

دلخوری مجاهد از این بود که چرا از اعضای کانون پول دریافت نمیشه؟ اگه من قلک می‌ذاشتم و اعضا پول واریز می‌کردن، دیگه مشکلی نبود؟ مگه کسی تا حالا در خصوص وضعیت مالی کانون صحبتی کرده بود؟
یا چرا متخصصینی نتونستیم پیدا کنیم که اینجا فعالیت کنن؟ اگه بودن، وجود کانون تحمل‌کردنی‌تر می‌شد؟
یا چرا هیئت هفتگی نداریم؟ که خب اتفاقا همون موقع هم بود. دعوت‌کننده بود فقط شرکت‌کننده نبود.

من هر چی که می‌دونستم و بلد بودم رو گفتم.
و باز هم در ادامه نوشتم:

(1400 فروردين 5، 0:03)آرمین نوشته است: مجاهد جان باز هم ممنون از پیشنهادات ارزشمندت.
هر صحبتی در ادامه بود حتما بفرما. حتما شنونده و پاسخگو خواهم بود.

من گوشی برای شنیدن بودم اما گوینده‌ای نبود...

مجاهد جان حتی اگه من آدم صالح و شایسته‌ای برای شنیدن نبودم، ای کاش صدات رو لاقل به دیگر صالحان و شایستگان کانون می‌رسوندی. اون‌ها بودن و می‌شنیدن.

خدا پشت و پناهت باشه.

پی‌نوشت 1: همیشه متوجه محبت‌هات بودم. مثل این. فکر نکن ندیدم و نفهمیدم. ممنونم.

پی‌نوشت 2: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

سلام رفقای جان
گرچه کارهایی رو نیمه کاره زمین گذاشتم اما امیدوارم این غیبت احتمالا طولانی من رو به حساب بی مرامیم نذارید، چالش هایی تو زندگی غیرمجازیم وقتم رو برای خودش کرده و شرمنده ی زحمات مدیریت و انگیزه و پاکی اعضا کانون کرده...
دعا بفرمایید و حلال 302
تو خوب بمون، نذار خوبا تموم شن
سلام
دعوا نکنید ...  بچه های خوبی باشید ..

(1402 مرداد 14، 22:30)آرمین نوشته است: پی‌نوشت 1: همیشه متوجه محبت‌هات بودم. مثل این. فکر نکن ندیدم و نفهمیدم. ممنونم.

آقا ..  4
من اول اون پست رو که خوندم ؛ یه شعر سنگینی بود که ازش چیزی نفهمیدم فقط دیدم اخر شعر نوشته شده: 
"تقدیم به سبز قبایی که نمیشه دوستش نداشت"
کلا تنها چیزی که از سبز قبا در ذهن من تداعی شد مراسم تعزیه بود   65
تا چند وقت فکر میکردم اون پست مذهبی بوده و اون شعر در وصف یکی از شخصیت های عاشورا بوده تا اینکه الان اومدم اینو خوندم کلا کمرم شکست  4fvfcja
ما با این شعر فاز معنوی گرفتیم بعد شما میایید اینجوری میگید ..  Khansariha (56)

من واقعا در تحلیل و فهم اشعار خیلی فلجم . بخصوص اگه شعری باشه که خانوم سها یا اقای مجاهد گذاشته باشن  Khansariha (56)

الان هم مجاهد علاوه بر اشعار سنگین از الفاظ عربی هم استفاده کرده که عمرا اگه من یه خطش هم فهمیده باشم 
فقط میدونم ارمین ناراحت شده که ان شاءالله ناراحتی ها برطرف بشه

آقا چجوری میتونید آرمین رو عصبانی کنید؟ من در دوران اوجم هر کاری با جناب سبز قبا کردم هیچوقت نتونستم عصبانیش کنم  Khansariha (56)
البته شاید هم عصبانی شده ولی نگفته
در کل پسر به این گلی ؛ به این گوگولی ؛ هلو .. شفتالو .. 
انقدر مهربون و خوبه ؛ زحمتی که میکشه رو زیر سوال نبریم

آرمین خیلی انسان خوبیه که تو جامعه کم میبینیم .  نجیب و با ادب و صبور و مهربون
یعنی اگه دختر بود به شدت کیس مناسبی برای ازدواج بود
Khansariha (96)

پی نوشت: 
کلا از وقتی که اقای مجاهد اسمش رو تغییر داد
 و از"مرد مجاهد" به "کیوان" سوئیچ کرد برکت از سفره های کانون رفت  Khansariha (56)
[تصویر:  a7f963e5e050.gif]
‌‌‌‌
تاخودت کاری نکنی چیزی تغییر نمیکنه ..
کنکوری های عزیز نتایج اعلام شد 
موفق باشید
سلام به همگی

(1402 مرداد 15، 18:50)فرید نوشته است: سلام رفقای جان
گرچه کارهایی رو نیمه کاره زمین گذاشتم اما امیدوارم این غیبت احتمالا طولانی من رو به حساب بی مرامیم نذارید، چالش هایی تو زندگی غیرمجازیم وقتم رو برای خودش کرده و شرمنده ی زحمات مدیریت و انگیزه و پاکی اعضا کانون کرده...
دعا بفرمایید و حلال 302

فرید جان چه شرمندگی؟
هر کاری انجام دادی هم لطف و محبت از جانب تو بوده و نه انتظار از جانب کسی.
خیلی ممنون از همه زحماتی که تا حالا کشیدی.

آرزوی قلبی ما با موفقیت طی شدن چالش‌های زندگیت هست. خوشحال بودن و سلامت بودنت.


(1402 مرداد 21، 2:17)*آسمان* نوشته است: کنکوری های عزیز نتایج اعلام شد 
موفق باشید

امیدوارم خبرهای خوب برامون بیارن.


(1402 مرداد 17، 11:20)رامین. نوشته است: آقا چجوری میتونید آرمین رو عصبانی کنید؟ من در دوران اوجم هر کاری با جناب سبز قبا کردم هیچوقت نتونستم عصبانیش کنم  Khansariha (56)

رامین، یه سری رویه‌های باطل تکراری، یه سری سنگ‌اندازی‌های بی‌حاصل و بی‌فایده، آدم رو هم خسته می‌کنه هم دلزده هم عصبانی.

حیف از همه سرمایه‌هایی که هدر رفت.
از همه دارایی‌های که تباه شد.
از همه استعدادهایی که سوخت.

حیف از از همه کارهایی که می‌تونست انجام بشه و نشد.
از همه دل‌های سردی که می‌تونست گرم بشه و نشد.
از همه ناامیدی‌هایی که می‌تونست امید بشه و نشد.

حیف از همه آدم‌هایی که زیر چتر کانون می‌تونستن جمع بشن و نشدن.
از همه تغییراتی می‌تونست رقم بخوره و نخورد.
از همه لبخندهایی که می‌تونست رو لب بشینه و ننشست.
از همه ناپاکی‌هایی که پاک نشد.

تو 24 ساعت گذشته، کانون 20 بازدیدکننده داشت.
باید منتظر بشیم و ببینیم چه زمانی این 20 نفر به 15 نفر، 10 نفر، 5 نفر می‌رسه و بعد کی خاموش میشه.
چه انتظار ملال‌انگیزی.
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

[تصویر:  hello-gif(28).gif]


Khansariha (56)
[تصویر:  15400000.gif][تصویر:  photo_2023_11_22_22_13_47.jpg][تصویر:  15400000.gif]
[تصویر:  hs1h_unnamed_(15)-03_65p1.jpeg]

(1402 مرداد 15، 18:50)فرید نوشته است: سلام رفقای جان
گرچه کارهایی رو نیمه کاره زمین گذاشتم اما امیدوارم این غیبت احتمالا طولانی من رو به حساب بی مرامیم نذارید، چالش هایی تو زندگی غیرمجازیم وقتم رو برای خودش کرده و شرمنده ی زحمات مدیریت و انگیزه و پاکی اعضا کانون کرده...
دعا بفرمایید و حلال 302


آقا فرید شما یکی از کانونی هایی هستید ک همیشه لطف و محبتتون شامل حال همه بوده  302 
بی مرامی و بی معرفتی وجود نداره : ) 
حضورتون در کانون ، آشنایی با شما و صحبت و تعامل با شما ی دنیا برای همگی کانونی ها ارزش داره . 
مرسی ک بودین  302
دعا میکنم چالش های زندگی واقعی رو خیلی زود حل کنید و با خبرهای خوبی برگردین  49-2
مواظب خودتون باشید . 

پ ن : من فیلم 12 مرد خشمگین و نگاه نکردم ، یاهم 11 تا مرد خشمگین بود ب هر حال اقا فرید خیلی دوست داشتن اون فیلم و  Khansariha (66) 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نقل قول: من اول اون پست رو که خوندم ؛ یه شعر سنگینی بود که ازش چیزی نفهمیدم فقط دیدم اخر شعر نوشته شده: 
"تقدیم به سبز قبایی که نمیشه دوستش نداشت"
کلا تنها چیزی که از سبز قبا در ذهن من تداعی شد مراسم تعزیه بود   [تصویر:  65.gif]
تا چند وقت فکر میکردم اون پست مذهبی بوده و اون شعر در وصف یکی از شخصیت های عاشورا بوده تا اینکه الان اومدم اینو خوندم کلا کمرم شکست  [تصویر:  4fvfcja.gif]
ما با این شعر فاز معنوی گرفتیم بعد شما میایید اینجوری میگید ..  [تصویر:  khansariha%20(56).gif]

اینجا رو چندین بار خوندم تا متوجه شدم ک جریان چیه  4


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نقل قول: آقا چجوری میتونید آرمین رو عصبانی کنید؟ من در دوران اوجم هر کاری با جناب سبز قبا کردم هیچوقت نتونستم عصبانیش کنم  Khansariha (56)
البته شاید هم عصبانی شده ولی نگفته
در کل پسر به این گلی ؛ به این گوگولی ؛ هلو .. شفتالو .. 
انقدر مهربون و خوبه ؛ زحمتی که میکشه رو زیر سوال نبریم

آرمین خیلی انسان خوبیه که تو جامعه کم میبینیم .  نجیب و با ادب و صبور و مهربون


به نظرم عصبانیت های گذشته ی مدلی بودن ک خاموش میشدی ی مدت استراحت میکردی میومدی اون جو دوستانه رو میدیدی ، در محیطی ک توش معرفت و کمک اساس بود قرار میگرفتی همه ی عصبانیت ها رد میشد میرفت . انقدر ب این فکر میکنم ک چیشد ک دلسردی ها تموم نشد ؟! 

منم البت در گروه کسانی هستم ک ایشون و ناراحت و عصبانی کردم ولی همیشه هم این و میگم ،دورانی بود ک تلخ بودن و گذشتند و الان ک فکر میکنم خدا رو شکر میکنم ک کانون و شناختم . خدا رو شکر میکنم ک آقا ارمین و شناختم و خیلی چیزها از ایشون یاد گرفتم . 


ایشون واقعا انسان بسیار خوبی هستند . این واقعیت و نمیشه انکار کرد ک مدیران کانون واقعا زحمتکش و صبور و مهربان هستند . 


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نقل قول: رامین، یه سری رویه‌های باطل تکراری، یه سری سنگ‌اندازی‌های بی‌حاصل و بی‌فایده، آدم رو هم خسته می‌کنه هم دلزده هم عصبانی.

حیف از همه سرمایه‌هایی که هدر رفت.
از همه دارایی‌های که تباه شد.
از همه استعدادهایی که سوخت.

حیف از از همه کارهایی که می‌تونست انجام بشه و نشد.
از همه دل‌های سردی که می‌تونست گرم بشه و نشد.
از همه ناامیدی‌هایی که می‌تونست امید بشه و نشد.

حیف از همه آدم‌هایی که زیر چتر کانون می‌تونستن جمع بشن و نشدن.
از همه تغییراتی می‌تونست رقم بخوره و نخورد.
از همه لبخندهایی که می‌تونست رو لب بشینه و ننشست.
از همه ناپاکی‌هایی که پاک نشد.

تو 24 ساعت گذشته، کانون 20 بازدیدکننده داشت.
باید منتظر بشیم و ببینیم چه زمانی این 20 نفر به 15 نفر، 10 نفر، 5 نفر می‌رسه و بعد کی خاموش میشه.
چه انتظار ملال‌انگیزی.


بله درسته ، حیف از همه ی اتفاقات خوبی ک میتونستند رقم یخورند ولی نشد . ب هر دلیلی نشد . 
روزی ک تصمیم گرفتم خاموش بشم ب امید کسانی خاموش شدم ک فکر میکردم کانون و نگه میدارن و حضور من باعث توقف اون ها هست .
کانون برای خیلی از قدیمی ها و اعضای جدید مهم هست . شما انسان ارزشمندی هستید . همه ی کانونی ها یک سال انتظار کشیدند ک شما برگردین و حضور شما بسیار مهم و باارزش هست . ن ب عنوان یک مدیر بلکه ب عنوان یک دوست و راهنما خیلی مهم هستین . 
جایی ک شما بنویسید انتظار ملال انگیز یعنی این مشکل ک کانون بازدید کمی داره ، اعضا پاکی کمی دارند ، جو دوستانه ای ک بر پایه کمک و معرفت برقرار باشه وجود نداره جدی هست . 
نمیدونم چ اتفاقی خواهد افتاد ولی خواهش میکنم ناامید نباشید . کانونی بحران های زیادی داشته ک پشت سر گذاشته و انشالله همه چ درست میشه .

از خوندن کلمه ی انتظار ملال انگیز ناراخت شدم . قبلا ها مدیر کل ی همچین چیزی مینوشت 20 نفر میومد میگفت این اتفاق نمیوفته . جمعا 4 نفر سپاس زدن  Hanghead 
[تصویر:  15400000.gif][تصویر:  photo_2023_11_22_22_13_47.jpg][تصویر:  15400000.gif]
[تصویر:  hs1h_unnamed_(15)-03_65p1.jpeg]

سلام [تصویر:  185.gif] 

امیدوارم احوالتون خوب و خوش باشه [تصویر:  4.gif]

امشب دیدم آشپزخونه کانون خلوته پس شامِ امشب و من برداشتم [تصویر:  25.gif]

[تصویر:  spaghetti-fullhouse_7dy3.gif]



شبتون خوش [تصویر:  111.gif]
[تصویر:  15400000.gif][تصویر:  photo_2023_11_22_22_13_47.jpg][تصویر:  15400000.gif]
[تصویر:  hs1h_unnamed_(15)-03_65p1.jpeg]



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان