امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

آقا رسفان ایده میدی بعد فرار میکنی؟
کلا شروع کنندهی خوبی نیستم4fvfcja
شروع کردم چه شروعی بالا4fvfcja
هیج اگر سایه پذیرد................من همان سایه ی هیچم
پسرک با لباس های خاکی و گل آلود در کوچه پس کوچه های شهر قدم میزد.....

غرق در افکار خود بود ، نمیدانست کاری که کرده درست است یا اشتباه ....
.

خدایا همه جا هستی و تو به خواسته هایم از من آگاه تری و تو از من به من نزدیک تری .

در همه ی امور یاریم ده که تو در یاری نمودن من برای رسیدن به آرزوهای پاکم از من مشتاق تری .

فقط کافیست امور کارهایم را به تو واگذار کنم ای قدرت واقعی و بیکران ، بی شک برآورده می شود .



پسرک با لباس های خاکی و گل آلود در کوچه پس کوچه های شهر قدم میزد(یکی از شهرای سومالی بوده؟)
آقا طنز نمیشه باشه؟
هر چی دوست داری بنویس
میگم یه انجمن بزنیم واسه این جالبه ها
من تو تراوین امتحان کردم یه کتاب شد
هیج اگر سایه پذیرد................من همان سایه ی هیچم
که یهو دید معلمش داره از ته یک کوچه بهش نزدیک میشه ...
نشان 100 روزه
.........[تصویر:  medal.png].........

[تصویر:  94569885795166256103.jpg]
تنها راه رهایی مان ابراز عشق به اوست
عاشق خدا باشیم تا شیطان عاشق ما نباشد
[تصویر:  banner2.gif]
[تصویر:  jangjooyan.png]
از کنار معلم رد شد....خدارو شکر معلم تو اون وضع نشناختش...بار دیگر اتفاقات تلخ گذشته را در ذهن خود مرور میکند......
هیج اگر سایه پذیرد................من همان سایه ی هیچم
پسرک با لباس های خاکی و گل آلود در کوچه پس کوچه های شهر قدم میزد.....

غرق در افکار خود بود ، نمیدانست کاری که کرده درست است یا اشتباه ....
که یهو دید معلمش داره از ته یک کوچه بهش نزدیک میشه ...
نفسش تو سینش حبس شده بود....

از کنار معلم رد شد....خدارو شکر معلم تو اون وضع نشناختش...بار دیگر اتفاقات تلخ گذشته را در ذهن خود مرور میکند......
از کنار معلم رد شد....خدارو شکر معلم تو اون وضع نشناختش...بار دیگر اتفاقات تلخ گذشته را در ذهن خود مرور میکند......4fvfcja
هیج اگر سایه پذیرد................من همان سایه ی هیچم
آقا نمیشه استادش باشه؟ گروه سنیش کودک نوجوان شد
اوکییییییییی317
هیج اگر سایه پذیرد................من همان سایه ی هیچم
سلام
10 سال بعد.....
پسرک باز از آن کوچه رد میشد یهو استادش رو دید....
[تصویر:  jangjooyan.png]
[تصویر:  jzcy5kzj9bllv0f34qf.jpg]
آموخته ام كه ...
باخت در يك جنگ كوچك را به قصد برد در يك جنگ بزرگ بپذيرم!
چه جالب شد داستان13
هیج اگر سایه پذیرد................من همان سایه ی هیچم
چقدر به نظرش پیر و شکسته شده بود! 4fvfcja
[تصویر:  montada.rasoulallah.net-1315334274-U2520.gif]

«وَ اصْبِرْوا انَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»

و صبر كنيد كه خدا با صابران است. (سوره انفاق، آيه 46).


[تصویر:  nasimhayat.png]
از این کارا خیلی دیدم میان وسط داستان و خرابش میکنند 4fvfcja
قدر عزیز خوبی ؟ داستانو له کردی رفت Khansariha (18)
نشان 100 روزه
.........[تصویر:  medal.png].........

[تصویر:  94569885795166256103.jpg]
تنها راه رهایی مان ابراز عشق به اوست
عاشق خدا باشیم تا شیطان عاشق ما نباشد
[تصویر:  banner2.gif]
[تصویر:  jangjooyan.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان