1401 شهريور 5، 23:46
ویرایش شده
(1401 شهريور 5، 15:52)New fighter نوشته است:(1401 شهريور 5، 15:42)یاقوت نوشته است: ی حالتی داریم ب اسم فلج شدگی حین اورژانسی شدن .بارها با این حالت مواجه شدید و احتمالا تسلیم شدید و حس و حال بدشو تجربه کردید بیاید یکبار امتحان کنید اگه بعد از گذشت چند ساعت از اینکه به نفستون گوش ندادید و بهش غلبه کردید خوشحال نبودید و رضایت نداشتید من همینجا اعلام میکنم روز های پاکیمو صفر میکنم زمانی که این حالت رخ داد براتون باید از راه سوم وارد بشید یعنی کلا اصلا نه به پاکی فکر کنید نه به شکست کلا بلند شید و سرگرم کاری بشید که ذهنتون درگیر یه داستان دیگه بشه مثلا بلند شید یه آش درست کنید بیارید شبانه روزی باهم بخوریم چقدر دلم هوس آش کرد ولی خب سیب زمینی جلومه باید تخیل کنم دارم آش میخورم
آدم نمیتونه تکون بخوره و ذهن و مغز و قلبش قفل میشه .
یک طرف میگه تو ک میلغزی پس زودتر بهتر .
یک طرف میگه ن باید ترک کنی .
این کشمکش آدم و تا مرز دیوونگی میرسونه ..
نمیدونم چیکار کنم .
بله من اکثر مواقع شکست خوردم و قدرت ن گفتن ندارم .
خیلی ضعیف شدم تو این مسیر شکست و شروع ها .
تلاش میکنم این راه سوم و امتحان کنم ولی واقعا نمیتونم این زمزمه ی مغزیم و متوقف کنم . ی چیز مداوم تو ذهنمه و ساکت نمیشه .
5 روزه این صدا هست و اذیتم .
امروز دیگه دقیقا در لحظه ی شکست اومدم فقط نوشتم و رفتم ک شکست و لغزش و انتخاب کنم : )
متاسفانه اون لحظه چنان مغزم قفل بود ک هیچکدوم از پست هارو نخوندم و آف شدم و انگار ک هیچکدوم مهم نبودن و نمیتونستم یمونم .
خوشبختانه لغزشی نداشتم و نشکستم ولی متاسفانه کندترین عملکرد مقاومتی رو داشتم . این پروسه ی مقاومت و حرکت یک ساعت و نیمی طول کشید .
بیرون نمیرفتم و تنها میموندم شکستم حتمی بود .
رفتم بیرون و شب رسیدم خونه و خدا رو شکر مهمون اومد و انقدر کار کردم ک همه چ یادم رفت . ولی نمیتونم منکر این بشم ک فکری هستم ک چیکار باید بکنم .
روزهای سختی رو سپری میکنم وفشار وسوسه رندمی میاد و میره .
فقط مسابقه محرم یک انگیزه ی قوی هست بعدش و نمیدونم چ میشه ..
پ ن : خوبه ک هستین . همتون خیلی برام ارزشمند و عزیز هستین : )
پ ن 2 : تصمیم دارم یکی از فعالیت های پاکی و انجام بدم و اینکه حتما بیام اورژانس و نهایتا اگرم قراره شکستی باشه عقب بندازم . از این حربه استفاده میکنم . روزانه برم جلو بهتره .