امتیاز موضوع:
  • 25 رأی - میانگین امتیازات: 4.44
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اورژانس کانون

(1401 شهريور 5، 15:52)New fighter نوشته است:
(1401 شهريور 5، 15:42)یاقوت نوشته است: ی حالتی داریم ب اسم فلج شدگی حین اورژانسی شدن . 
آدم نمیتونه تکون بخوره و ذهن و مغز و قلبش قفل میشه . 

یک طرف میگه تو ک میلغزی پس زودتر بهتر . 
یک طرف میگه ن باید ترک کنی . 

این کشمکش آدم و تا مرز دیوونگی میرسونه .. 

نمیدونم چیکار کنم .
بارها با این حالت مواجه شدید و احتمالا تسلیم شدید و حس و حال بدشو تجربه کردید بیاید یکبار امتحان کنید اگه بعد از گذشت چند ساعت از اینکه به نفستون گوش ندادید و بهش غلبه کردید خوشحال نبودید و رضایت نداشتید من همینجا اعلام میکنم روز های پاکیمو صفر میکنم زمانی که این حالت رخ داد براتون باید از راه سوم وارد بشید یعنی کلا اصلا نه به پاکی فکر کنید نه به شکست کلا بلند شید و سرگرم کاری بشید که ذهنتون درگیر یه داستان دیگه بشه مثلا بلند شید یه آش درست کنید  4chsmu1 بیارید شبانه روزی باهم بخوریم چقدر دلم هوس آش کرد ولی خب سیب زمینی جلومه باید تخیل کنم دارم آش میخورم 65

بله من اکثر مواقع شکست خوردم و قدرت ن گفتن ندارم . 
خیلی ضعیف شدم تو این مسیر شکست و شروع ها . 

تلاش میکنم این راه سوم و امتحان کنم ولی واقعا نمیتونم این زمزمه ی مغزیم و متوقف کنم . ی چیز مداوم تو ذهنمه و ساکت نمیشه . 
5 روزه این صدا هست و اذیتم . 
امروز دیگه دقیقا در لحظه ی شکست اومدم فقط نوشتم و رفتم ک شکست و لغزش و انتخاب کنم : ) 


متاسفانه اون لحظه چنان مغزم قفل بود ک هیچکدوم از پست هارو نخوندم و آف شدم و انگار ک هیچکدوم مهم نبودن و نمیتونستم یمونم . 

خوشبختانه لغزشی نداشتم و نشکستم ولی متاسفانه کندترین عملکرد مقاومتی رو داشتم . این پروسه ی مقاومت و حرکت یک ساعت و نیمی طول کشید .
بیرون نمیرفتم و تنها میموندم شکستم حتمی بود . 
رفتم بیرون و شب رسیدم خونه و خدا رو شکر مهمون اومد و انقدر کار کردم ک همه چ یادم رفت . ولی نمیتونم منکر این بشم ک فکری هستم ک چیکار باید بکنم . 
روزهای سختی رو سپری میکنم وفشار وسوسه رندمی میاد و میره . 

فقط مسابقه محرم یک انگیزه ی قوی هست بعدش و نمیدونم چ میشه .. 


پ ن : خوبه ک هستین . همتون خیلی برام ارزشمند و عزیز هستین : )

پ ن 2 : تصمیم دارم یکی از فعالیت های پاکی و انجام بدم و اینکه حتما بیام اورژانس و نهایتا اگرم قراره شکستی باشه عقب بندازم . از این حربه استفاده میکنم . روزانه برم جلو بهتره .
[تصویر:  15400000.gif][تصویر:  photo_2023_11_22_22_13_47.jpg][تصویر:  15400000.gif]
[تصویر:  hs1h_unnamed_(15)-03_65p1.jpeg]

چقدر زندگی سخته 
میدونم اگه مرتکب بشم باید تا آخر سال روزه بگیرم ولی عجیبه که مقاوتم داره خاموش میشه 
شده همچین چیزی برا خودتون درنظر بگیرین و بازم بیخیال بشین؟
 سپاس شده توسط
دلم میخواد بخوابمو دیگه بیدار نشم 
میشه؟
 سپاس شده توسط
(1401 شهريور 5، 23:46)یاقوت نوشته است:
(1401 شهريور 5، 15:52)New fighter نوشته است:
(1401 شهريور 5، 15:42)یاقوت نوشته است: ی حالتی داریم ب اسم فلج شدگی حین اورژانسی شدن . 
آدم نمیتونه تکون بخوره و ذهن و مغز و قلبش قفل میشه . 

یک طرف میگه تو ک میلغزی پس زودتر بهتر . 
یک طرف میگه ن باید ترک کنی . 

این کشمکش آدم و تا مرز دیوونگی میرسونه .. 

نمیدونم چیکار کنم .
بارها با این حالت مواجه شدید و احتمالا تسلیم شدید و حس و حال بدشو تجربه کردید بیاید یکبار امتحان کنید اگه بعد از گذشت چند ساعت از اینکه به نفستون گوش ندادید و بهش غلبه کردید خوشحال نبودید و رضایت نداشتید من همینجا اعلام میکنم روز های پاکیمو صفر میکنم زمانی که این حالت رخ داد براتون باید از راه سوم وارد بشید یعنی کلا اصلا نه به پاکی فکر کنید نه به شکست کلا بلند شید و سرگرم کاری بشید که ذهنتون درگیر یه داستان دیگه بشه مثلا بلند شید یه آش درست کنید  4chsmu1 بیارید شبانه روزی باهم بخوریم چقدر دلم هوس آش کرد ولی خب سیب زمینی جلومه باید تخیل کنم دارم آش میخورم 65

بله من اکثر مواقع شکست خوردم و قدرت ن گفتن ندارم . 
خیلی ضعیف شدم تو این مسیر شکست و شروع ها . 

تلاش میکنم این راه سوم و امتحان کنم ولی واقعا نمیتونم این زمزمه ی مغزیم و متوقف کنم . ی چیز مداوم تو ذهنمه و ساکت نمیشه . 
5 روزه این صدا هست و اذیتم . 
امروز دیگه دقیقا در لحظه ی شکست اومدم فقط نوشتم و رفتم ک شکست و لغزش و انتخاب کنم : ) 


متاسفانه اون لحظه چنان مغزم قفل بود ک هیچکدوم از پست هارو نخوندم و آف شدم و انگار ک هیچکدوم مهم نبودن و نمیتونستم یمونم . 

خوشبختانه لغزشی نداشتم و نشکستم ولی متاسفانه کندترین عملکرد مقاومتی رو داشتم . این پروسه ی مقاومت و حرکت یک ساعت و نیمی طول کشید .
بیرون نمیرفتم و تنها میموندم شکستم حتمی بود . 
رفتم بیرون و شب رسیدم خونه و خدا رو شکر مهمون اومد و انقدر کار کردم ک همه چ یادم رفت . ولی نمیتونم منکر این بشم ک فکری هستم ک چیکار باید بکنم . 
روزهای سختی رو سپری میکنم وفشار وسوسه رندمی میاد و میره . 

فقط مسابقه محرم یک انگیزه ی قوی هست بعدش و نمیدونم چ میشه .. 


پ ن : خوبه ک هستین . همتون خیلی برام ارزشمند و عزیز هستین : )

پ ن 2 : تصمیم دارم یکی از فعالیت های پاکی و انجام بدم و اینکه حتما بیام اورژانس و نهایتا اگرم قراره شکستی باشه عقب بندازم . از این حربه استفاده میکنم . روزانه برم جلو بهتره .

آفرین به شما دیروز به نفستون نه گفتید مطمن باشید که خدا و امام حسین خودش پاداش مجاهدت هاتون را میدن قبول دارم خوب بالاخره مدت زیادی بوده ذهنتون با این افکار درگیر بوده و مقابله باهاش سخته ولی شدنیه پیشنهادی که دارم اینکه از خدا بخواید بهتون در برابر مثلا nمقدار روز پاکی یه پاداش بهتون بده (این پاداش باید معقول باشه مثلا من اون اوایل از خدا میخواستم اون هیاهو زندگیمو آروم کنه وقتی رسیدم به ۶ ماه پاکی )یادتون باشه هر قدمی که شما بردارید شما را می‌تونه نزدیک بکنه به شکست یا پاکی بستگی به خودتون داره به کدوم سمت قدم بر می‌دارید ؟ ولی وقتی پاکی را انتخاب می کنید لذتی داره که هیچ هدیه ای نمیتونه جایگزینش باشه میدونید چرا؟ چون شما به ازای هر روز یا هر ساعت یا هر ثانیه یه قدم به میرید به سمت پاکی و یه قدم از اون افکار دور میشید 
در مورد انگیزه هم از همین الان به فکرش باشید برای خودتون چالش درست کنید مثلاً ا الان تا آخر محرم حدود ۱۰روز میشه پاک میمونید تلاش کنید هدف بعدی را بذارید روی ۱۵روز و به مرور هدف هاتون را بزرگ تر کنید 
نکته مهمی هم که هست یکبار تصمیم بگیرید برای هدف تون و بعدش دیگه فقط تلاش کنید که به هر نحوی شده بهش برسید میدونید زندگی ما به واسطه این خ.ا کلی کارهایی که میتونیم بکنیم را از ما گرفته و عملا منفعل کرده ما را کوچک ترین چیز ها می‌تونه زندگی ما را بهتر کنه مثلا دیدن یه انیمیشن که دوران بچگی می‌دیدیم یا خوردن غذایی که خیلی وقته نخوردیم یا خیلی چیز های دیگه وقتی این کارها انجام بدیم و به گذشتمون فکر کنیم و خاطرات خوش گذشته برامون زنده بشه اون افکار کمتر به چشم میاد و مسیر راحت تر میشه
 سپاس شده توسط
(1401 شهريور 6، 6:16)Alex.forman نوشته است: چقدر زندگی سخته 
میدونم اگه مرتکب بشم باید تا آخر سال روزه بگیرم ولی عجیبه که مقاوتم داره خاموش میشه 
شده همچین چیزی برا خودتون درنظر بگیرین و بازم بیخیال بشین؟

آدم کلا به اجبار نمیتونه کاری  را انجام بده یعنی هر تصمیمی که میگیره مسئولیت تمام عواقبش با خودشه درسته که شرایط می‌تونه شما را مجبور کنه که به سمت برید که نخواید ولی شما می تونید از اون شرایط قوی تر باشید و به اون سمت نرید شما فکر می کنید اگه الان شکست بخورید باید تا آخر سال روزه بگیرید ؟ خب این طور فکر کنید که اگه الان شکست بخورید کل زحماتی که برای پاکی تا الان کشیدید از بین میره یا مثلا اگه الان شکست بخورید مشکلات زندگی کم میشه ؟ چیزی درست میشه؟ به این فکر کنید که شما هر لحظه ای که در برابر وسوسه و مشکلات مقاومت کنید یه قدم به چیزی که میخواید باشید نزدیک تر شدید
کسی هست کمکم کنه؟
هل من ناصر...


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
(1401 شهريور 6، 13:50)پشتکار نوشته است: کسی هست کمکم کنه؟
هل من ناصر...

جونم داداش ؟ چی شده؟
(1401 شهريور 6، 14:03)New fighter نوشته است:
(1401 شهريور 6، 13:50)پشتکار نوشته است: کسی هست کمکم کنه؟
هل من ناصر...

جونم داداش ؟ چی شده؟

خودت میدونی اورژانس 
یعنی چی
باید سریع می رفتی سر اصل مطلب
وقت این موقع ها طلاست 53


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
(1401 شهريور 6، 14:33)پشتکار نوشته است:
(1401 شهريور 6، 14:03)New fighter نوشته است:
(1401 شهريور 6، 13:50)پشتکار نوشته است: کسی هست کمکم کنه؟
هل من ناصر...

جونم داداش ؟ چی شده؟

خودت میدونی اورژانس 
یعنی چی
باید سریع می رفتی سر اصل مطلب
وقت این موقع ها طلاست 53

اول از اینکه من به شما هیچ بدهکاری ندارم که با این لحن صحبت میکنی دوم از اینکه شما نگفتی علت وسوسه شدنت چیه وقتی میگم چی شده یعنی باید علت وسوسه را بررسی کنی وبهم بگی شاید بتونم کمکی بهت بکنم که البته با این لحن شما من دلیلی نمی بینم کمکی کنم 
موفق باشی
سلام پشتکار جان خوبی؟؟
امیدوارم وسوسه ها را رد کرده باشی 49-2
تشکر از داداش مجید برای حضور به موقع ایشون Khansariha (18)
 سپاس شده توسط
(1401 شهريور 6، 14:49)New fighter نوشته است:
(1401 شهريور 6، 14:33)پشتکار نوشته است:
(1401 شهريور 6، 14:03)New fighter نوشته است: جونم داداش ؟ چی شده؟

خودت میدونی اورژانس 
یعنی چی
باید سریع می رفتی سر اصل مطلب
وقت این موقع ها طلاست 53

اول از اینکه من به شما هیچ بدهکاری ندارم که با این لحن صحبت میکنی دوم از اینکه شما نگفتی علت وسوسه شدنت چیه وقتی میگم چی شده یعنی باید علت وسوسه را بررسی کنی وبهم بگی شاید بتونم کمکی بهت بکنم که البته با این لحن شما من دلیلی نمی بینم کمکی کنم 
موفق باشی

منظوری نداشتم داداش
معذرت میخوام
اگه دقت کرده باشی،همه ی پست های من صریح و رک هست.
و منظور خاصی پشتش نیست.
منظورم این بود که جز شهوت دلیلی برای اورژانیست.
تو اون لحظه چند تا نصحیت میتونه کمک کار باشه.
بنده گل هم برای شما فرستادم.


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
من غلط انشایی داشتم درستش میشه این...
خودت می دونی اورژانس یعنی چی(منظورم این بود که نیاز به توضیح نداره و برای شهوت هست)
اما نوشته من به خاطر سریع نوشتن و اینتر زدن اینطور برداشت شده که انگار با تندی حرف زدم


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
(1401 شهريور 6، 15:07)پشتکار نوشته است:
(1401 شهريور 6، 14:49)New fighter نوشته است:
(1401 شهريور 6، 14:33)پشتکار نوشته است: خودت میدونی اورژانس 
یعنی چی
باید سریع می رفتی سر اصل مطلب
وقت این موقع ها طلاست 53

اول از اینکه من به شما هیچ بدهکاری ندارم که با این لحن صحبت میکنی دوم از اینکه شما نگفتی علت وسوسه شدنت چیه وقتی میگم چی شده یعنی باید علت وسوسه را بررسی کنی وبهم بگی شاید بتونم کمکی بهت بکنم که البته با این لحن شما من دلیلی نمی بینم کمکی کنم 
موفق باشی

منظوری نداشتم داداش
معذرت میخوام
اگه دقت کرده باشی،همه ی پست های من صریح و رک هست.
و منظور خاصی پشتش نیست.
منظورم این بود که جز شهوت دلیلی برای اورژانیست.
تو اون لحظه چند تا نصحیت میتونه کمک کار باشه.
بنده گل هم برای شما فرستادم.
از نظر من هر وسوسه ای دلیلی داره که عمدتا یا مربوط به کنترل نگاه هست یا ذهن یا رعایت نکردن خط قرمز ها که هر کدوم راهکار مختص خودشو داره نمیشه یه نفر مثلا مشکلش این باشه ذهنش مشکل داره و افکار ناجور سراغش میاد من توصیه کنم ایشون راهکارهای کنترل نگاه بنده هم پرسیدم چی شده که بفهمم جز کدوم دسته هست که اگه بتونم کمکی بکنم درسته زمان ارزشمنده ولی کسی که بخواد پاک بمونه میمونه کسی هم که بخواد بشکنه می‌شکنه فرقی نمیکنه من حالا چه بسا بهترین نصیحت ها را هم بکنم نهایتا تصمیم با خود فرد هست که چه بکنه من توی پست اول شما هیچ نشونه از اینکه چرا وسوسه شدید ندیدم و طبیعتاً علم غیب هم ندارم که اینو بفهمم . مرز بین رک بودن و عصبانیت یه تار مو هست برادر عزیز دقت کنید که هیچکس اینجا در برابر هیچکس دیگه ای مسئولیتی نداره هر کسی هم کمک می‌کنه بر حسب حس  انسان دوستیش هست 
انشالله که همگی عاقبت بخیر بشیم
کسی هست کمک کنه؟


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
سلام

پشتکار من اینجام؛ سریع بگو اوضاع از چه قراره؟
تنهایی؟
چرخ گردون گر ندارد سازگاری با دلت
دست در جیبت کن و جدی نگیرش، بیخیال [تصویر:  4chsmu1.gif]
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان