1393 اسفند 10، 23:15
داداش تواب
همگروهی نبینم اینجور ناامید باشیا...
برو دو رکعت نماز بخون و به خودش توکل کن همه چی درست میشه
(1393 اسفند 10، 23:45)همساده نوشته است: تواب اولین الکلی های بهبود یافته یک سخن جدی داشتند:" یا خدا را بیابید یا بمیرید!"ممنونم ازت رفیق ، ولی متاسفانه حال بده دیشبم کار دستم داد .
به نظر من به عنوان یه شخص بیننده به دور از تمام حرفهایه مذهبی که دوستان زدند.این یه جمله ت رو اصلا نتونستم قبول کنم: من اعتبارم رو پیش خدا از دست دادم.
یا اعتبار رو نمیشناسیم.
یا خدا رو نمیشناسیم.
یا هر دوشون رو.
این حرف و اینکه من یه موجود به درد نخورم که از چشم خدا افتادم هیچ چیزی نیست جز مرموزی بیماری لعنتی ما...اینا رو اون تو مغز و ذهن ما جاری میکنه...
این حرفها رو بسپر بخدا این وسوسه ها رو بسپر به خدا شهورت رو بسپر بخدا...چیزی که قدرتش بیشتر از تو هستش...
تسلیم شو...از حق خودت برای کسب اعتبار پیش خدا بگذر...
این حال الانت به دو دلیله یا خیلی شهوت رو تغذیه کردی یا خیلی سعی کردی باهاش بجنگی و کلافه شدی...
امیدوارم متن زیر رو به دقت بخونی و اگه به دردت خورد بهش فکر کنی.
از اینجا به بعدش حرفهایه خودم نیست(صرفا دارم واسه اینکه حالت خوب بشه تایپشون میکنم):
قبل از تسلیم ما یک یا دو گزینه دیگر را امتحان کرده بودیم:از یک طرف با وسوسه هایمان با شهوت رانی پاسخ میدادیم و از طرف دیگر با جنگیدن با وسوسه و یا با نیروی اراده و با تصمیمات سطحی و وعده های ظاهری سعی در فرو نشاندن آن داشتیم.
هیچ یک از این دو گزینه ، آن آرامشی را که با ناامیدی دنبالش بودیم، برای ما به ارمغان نمی آورد. پاسخ دادن به وسوسه آن را به طور بی وقفه ای قدرتمند تر میکرد و سرکوب آن فشاری درونی را باعث میشد. تا اینکه این فشار منجر به اتفاق دیگری میشد.هر دو گزینه وضع را وخیم تر میساخت. ما بین یک صخره و یک سنگ قرار داشتیم. ما هرگز از گزینه دیگر یعنی تسلیم خبری نداشتیم.
تسلیم چه واژه رهایی بخش زیبایی برای آن دسته از ما که به آن عمل میکنیم!
تسلیم یعنی رها کن!
داستا راجع به مردی است که در تاریکی از تخته سنگ سقوط میکند و در حال سقوط شاخه ای را به چنگ میگیرد و از آن برای حفظ جان عزیزش آویزان میشود. او از درون درمانده گشته و خداوند را با ضجه فریاد میزند. جواب می آید:"شاخه را رها کن" مرد پاسخ میدهد:"اگر رهایش کنم میمیرم". و تنها پاسخی که میشنود این است :"رهایش کن".مرد پس از تحمل فرساینده ای چون دیگر توانی ندارد رها میکند و در کمال شگفتی مشاهده میکند که زمین تنها در 2 اینچی او بوده است.
ما نیز تا وقتی به چیزی متصل هستیم و آن را رها نمیکنیم و در تلاش هستیم آن را مطیع خود سازیم عادات ما نیز با ما میجنگد و از ما به مراتب قدرتمندتر عمل میکنند و همواره برنده هستند.تنها در یک صورت است که شرایط برای ما آزادی را به ارمغان می آورد و آن درست زمانی است که شاخه را رهایش کنیم. گویی پروردگار برای نجات ما تمامی کائنات را مانور میکند و آن ها را با شرایط ما مطابقت میدهد.
(1393 اسفند 10، 23:37)باد صبا نوشته است: جناب توابشما کاملا درست فرمودید . من به شدت تحت تاثیر احساساتم بودم ....
این حرفا چیه که می زنید؟
یه اعوذبالله من الشیطان الرجیم بگید
شما به خدا سو ظن داری مگه خدایی نکرده؟؟؟؟
یعنی میخوای بگی خدا به اندازه کافی مهربون نیست که شما رو ببخشه؟درحالیکه توبه کردی و پشیمونی؟
میگن خدا یک هزارم محبتش رو تو دل مادر گذاشت
من همیشه با مامانم مقایسه میکنم,میبینم با اینکه خیلی اریتش کردم ولی هربار گفتم ببخشید اول یه کم قهر میکنه تا یاد بگیرم تکرار نکنم ولی بعدش دوباره میشه همون مامان مهربون
حتی خیلی از مواقع اون میاد سمتمو نگرانمه که دارم اشتباه میرم
من مطمئنم الان بخاطر احساسات این حرفا رو می زنید,ولی حواستون باشه که یه وقت گناه بزرگتر که ناامیدی از رحمت خداست رو مرتکب نشید
چون میگن بزرگترین گناه درگاه خداست
مواظب احساسمون باشیم کار دستمون نده