(1391 آذر 27، 19:57)عمو سعید نوشته است:
شکست داشتین
چی بود عاملش؟
آیا نمی تونستین انجامش ندین؟؟
آیا کسی مجبورتون کرده بود که انجامش بدین؟؟
آیا نمیتونستین از موقعیت تحریک خارج شین؟؟
آیا نمیتونستین سایت خاک برسری رو ببندین؟؟
آیا دستامون مال خودمون نیست؟؟
آیا فکرمون دست خودمون نیست؟؟
آیا خدا مارو نمیدید؟؟
آیا ما به بلوغ فکری نرسیدیم؟؟
آیا ما از عواقبش خبر نداریم؟؟
آیا ما هزاران بار این کار رو انجام ندادیم و هر بار افسوس نخوردیم؟؟
.
.
.
تا کی بگم آیا...!!!
بابا خسته شدیم ... نشدیم؟؟؟
نامرده هر کی بگه خسته نشدم و هنوز ازش لذت میبرم!!
دیگه بسه
یه جایی باید قطعش کنیم
یه جایی باید بزنیم زیر گوشمون
باید به خودمون سخت بگیریم
باید خودمون رو تنبیه کنیم
لطافت به خرج دادن بسه
من که بریدم ... شما چی؟؟
هر کی بریده از این کار و متنفره از ته دل بیاد بگه
من همینجا میگم که دیگه نخواهم شکست!!
چون واقعا دیگه از بی ارادگی بدم میاد
بیاید فصل جدیدی از زندگیمون رو شروع کنیم
تو رو خدا بسه دیگه
بیاید مثه کوه باشیم ... سفت و محکم ... بدون تغییر در مسیر
آخه بچه ها زندگیمون ... لحظه هامون خیلی ارزش دارن
باید دست بجنبونیم
قدر پاکیتون رو بدونین
خیلی افتخار بزرگیه ... دست کم نگیریدش
کلی اراده
کلی نه گفتن
کلی زیر پا گذاشتن لذتا
پشت این پاکی ها هست
حتی 1 روز هم 1 روزه
همیشه یادمون باشه
فاصله بین پاکی و شکست یک لحظس
یک تصمیم
اگر بگی نه موفقی
اگر تعلل کنی تمومه!!!
شاید همون لحظه نه ولی بعدا حتما دچار مشکل میشی
اینا همش هشداری بود برای قدرشناسی مقامی که توش هستین
پاکیتون رو سفت بچسبین