1394 مهر 23، 20:24
1394 مهر 23، 20:30
حتی اونوقت میتونیم اعتیادمون به این دنیای مجازی هم درمان کنیم
بریم ماهی گیری. صندلی بگذاریم تو ایوان خونه و کتاب بخونیم
چشم بدوزیم به طبیعت و گوش کنیم به صدای پرنده ها
1394 مهر 23، 20:32
1394 مهر 23، 20:39
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و خود پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ ...
لوتی ها
عاشق فاطمه زهرا هادی همت الون واریور
شعار ما:
مردانه و دست در دست هم تلاش می کنیم
تا از ننگ خلاص شویم و به دنیای سبز پاکی قدم بگذاریم
عاشق فاطمه زهرا هادی همت الون واریور
شعار ما:
مردانه و دست در دست هم تلاش می کنیم
تا از ننگ خلاص شویم و به دنیای سبز پاکی قدم بگذاریم
1394 مهر 23، 21:04
نفسم بند اومد
این میز کامپیوتر فوق العاد ه سنگینه
رو فرص جا انداخته
راهکاری دارید؟
دوستان هم اورژانسی چطورن؟
پا شید اتاقو تمیز کنید
مبل رو وردارید زیرشو جارو بزنید
زیر فرشا رو هم همین طور
بعدش دیگه نفستون بند میاد حسش می ره
من برم میز کامپیوترو برگردونم سر جاش
1394 مهر 23، 21:29
بهشتی؟
چه خبر؟
بابا چقدر حمایت!!!
خوب شد سه تا اورژانسی داشتیما
من حسابی خسته بودم امروز
پا درد شدیدم داشتم
جالبه با این رایط بازم اورژانسی بشی نه؟
یه کمی دیگه از تمیز کار مونده
بعدش سریع می رم سر یه کار دیگه
این جور شرایط نباید بی کار موند
1394 مهر 23، 22:18
اورژانسی ها بیاین بگین که حالتون خوبه...
منتظریم...
دیگه ماه محرم هم شده... باید سعی کنیم حرمت دار خوبی باشیم...
نکنه از همین اول بیراهه بریم؟
خدا رو شکر که اومدین جا... یعنی دل تون پاکی می خواد...
دلی که پاکی می خواد به این راحتی ها کم نمیاره...
می توانم خانم منم وقتی خسته میشم دچار مشکل میشم...
همین که بی کار نموندید بهترین کار رو کردید...
مرحبا به شما که زیرک هستید....
1394 مهر 23، 22:42
اومد شاکی شد
خب من چی کار کنم؟
هر چی گفتم بگو جاهاشون کجاست نگفت
منم طبق سلیقه خودم چیدم
:دی
مرسی اقا رامین
من که الان خوبم
البته هنوز بی کار نشدم!
1394 مهر 23، 22:46
خدا خیرتون بده
1394 مهر 24، 11:27
هی فکر کردم دیدم چیکار کنم ... گفتم با فلانی برم بیرون اینجور ... با اون برم اینجور ... خونواده دوست رفیق هیچی ارومم نمیکنه همشو مرور کردم دیدم تهش دوباره میرسم به اول
دیگه از زمان عزاداری ها هم داشت میگذشت ساعت نه بود ... قبلش با یکی هماهنگ کرده بودم برای بیرون رفتن ولی تماس نگرفت گفت اگه خواستیم بریم زنگ میزنیم ...
تا اینکه دیدم گوشی زنگ خورد ... برداشتم با ذوق ... ولی من اراده بیرون رفتن نداشتم دلمم هم میخواست هم نمیخواست فقط میخواستم برم بیرون اما نه عزاداری .. عزاداری یکی از گزینه هام بود همینجوری واسه بیرون رفتن
تا داشتیم حرف میزدیم گفت ولش نمیریم ... انگار برام فرقی نداشت.. گفتم خب .. باشه .. یه شب دیگه ..
تا قطع شد به یه دقیقه نکشید حسابی ریختم به هم گفت خدا خدا یه دردایی هست یه دلتنگیایی هست فقط با خودت حل میشه هیشکی هیچ کارش نمیتونه بکنه خدا جون هر کی دوست داری یه کاری کن جور شه من برم بیرون عزاداری حالم خیلی بده
دوباره به یکی دو دقیقه نکشید گوشی زنگ خورد ... یا خدا. ... دوباره دوستم بود .. گفت من فلان جام .. بیا فلان جا تا بیام دنبالت ...
اصن هیچی نفهمیدم .. شیرجه زدم از پای کامپیوتر و رفتم ..
از وقتی پامو گذاشتم حالم بهتر و بهتر شد بعدشم با یه حال فوق العاده برگشتم خونه ... عالی ... باور نکردنی. .. هنوزم باورم نمیشه ...
و از وقتی رفتم تا شب که خواستم بخوابم فقط میگفتم : چاکریم حسین ...
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و خود پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ ...
لوتی ها
عاشق فاطمه زهرا هادی همت الون واریور
شعار ما:
مردانه و دست در دست هم تلاش می کنیم
تا از ننگ خلاص شویم و به دنیای سبز پاکی قدم بگذاریم
عاشق فاطمه زهرا هادی همت الون واریور
شعار ما:
مردانه و دست در دست هم تلاش می کنیم
تا از ننگ خلاص شویم و به دنیای سبز پاکی قدم بگذاریم
1394 مهر 24، 20:59
خدایا شکرت دمت گرم یا امام حسین نوکرتم دستمو ول نکنید
بچه ها برام دعا کنید شیطون دیگه نتونه وسوسم کنه
خدایا خیلی نوکرتم
1394 مهر 24، 22:34
ماه هم حتی اینجا نیست
چشم هایم جز سیاهی چیزی را درک نمی کند
اینجا من نابینا ترینم
هم دلم کور است و هم ذهنم و روحم نیز در اسارت است
من چیزی نیستم جز یک برگ خشک میان زبانه های آتش
سوختن نهایت من است