1400 آذر 5، 17:55
بیاین تالار برنامه ریزی بنویسید چه کردین این هفته
برنامه هفته بعدتون چیه؟
برای حفظ پاکیتون هم بنویسید چه برنامه ای دارین
برا مواقع اورژانس چه برنامه ای
حتما بنویسید
(1400 آذر 5، 17:38)ArA نوشته است: باشه داداش
ولی این لعنتی یه هفته ای هست منو تحت فشار داره
ول کن هم نیست خدایی
اگه من اراده ی شیطون رو داشتم تو وسوسه کردن الان یه دانشمندی پرفسوری ازم درومده بود
نقل قول: بقیه هم مشابه تو این سختیها این وسوسهها رو دارن.آخه آرمین جان به نظرت این حجم از وسوسه عادیه؟
نقل قول: چرا باهاش حرف نمی زنی؟یه سجده طولانی انجام بده.قطعا اثربخش هستهی چی بگم..حس میکنم خدا هم از من قطع امید کرده...
(1400 آذر 5، 17:55)سنــا نوشته است: سلام آقای آرا
بیاین تالار برنامه ریزی بنویسید چه کردین این هفته
برنامه هفته بعدتون چیه؟
برای حفظ پاکیتون هم بنویسید چه برنامه ای دارین
برا مواقع اورژانس چه برنامه ای
حتما بنویسید
(1400 آذر 5، 19:09)ArA نوشته است:نقل قول: بقیه هم مشابه تو این سختیها این وسوسهها رو دارن.آخه آرمین جان به نظرت این حجم از وسوسه عادیه؟
من خدایی خجالت میکشم هی بیام این جا بگم دارم وسوسه میشم!
الان هرچی تو اورژانس چرخ بزنی پیامای منه
هعی... واقعا اوضاعم عجیبه
نقل قول: چرا باهاش حرف نمی زنی؟یه سجده طولانی انجام بده.قطعا اثربخش هستهی چی بگم..حس میکنم خدا هم از من قطع امید کرده...
(1400 آذر 5، 17:55)سنــا نوشته است: سلام آقای آرا
بیاین تالار برنامه ریزی بنویسید چه کردین این هفته
برنامه هفته بعدتون چیه؟
برای حفظ پاکیتون هم بنویسید چه برنامه ای دارین
برا مواقع اورژانس چه برنامه ای
حتما بنویسید
باشه ولی این هفته کار خاصی نکردم
فقط با خودم کلنجار میرفتم
اصلا هیچ برنامه ای رو نمیتونم اجرا کنم
میگم یه جوریم
(1400 آذر 5، 19:51)ArA نوشته است: پشتکار جان همه ی حرفات درسته
ولی من الان دوساله مثل چی تو مرداب گناه گیر کردم
من قبل از این خ ا لعنتی آدم بودم همه دوست داشتن جای من باشن
ولی من الان پست ترین آدم شدم
هی میگم غلط کردم خدایا ببخش
یکم یه کوچولو من هل بده شرایط بهتر بشه من بتونم حرکت کنم... ولی بهتر نمیشه هیچ بدتر هم میشه
وسوسه پشت وسوسه
استرس زیاد
ترس
من موندم الان فرق من با اونی که تا گردن توی گناهه چیه ؟!!
(1400 آذر 5، 19:09)ArA نوشته است:نقل قول: بقیه هم مشابه تو این سختیها این وسوسهها رو دارن.آخه آرمین جان به نظرت این حجم از وسوسه عادیه؟
من خدایی خجالت میکشم هی بیام این جا بگم دارم وسوسه میشم!
الان هرچی تو اورژانس چرخ بزنی پیامای منه
هعی... واقعا اوضاعم عجیبه
(1396 فروردين 5، 21:03)دکتر آرش! نوشته است: سلام به پسرا و دخترای کانونی...
من از هفت آبان (روز کوروش!)تا به امروز که پنج فروردینه! ( حدود پنج ماه!)با یه سری کارها تونستم ترک کنم ........به ترتیب کارایی و اهمیتی که برای من داشتن مینویسمشون....هر کجا هم ابهام داشت به پروفایلم سر بزنید و بپرسید تا بیشتر توضیح بدم....
0-خواستم و دلیل آوردم که چرا باید ترک کنم!...(به چند دلیل شخصی!)
1-تمام هر آنچه که فکر میکردم منو دوباره به سمت این بلا میکشونه، حذف یا قطع کردم یا بستم و...( تمام عکسا و فیلمای یادگاری دوست و آشنا و فامیل! ...تمام عکسایی که حتی بد هم نبودن اما منو به یاد روزای بد می انداخت!....)
2- از روش شرطی شدن استفاده کردم!....در هر بار که به فکر خ.ا می افتادم خوداگاه به سمت یک کار دیگه میرفتم تا در مواقعی که دوباره ذهنم منو به خ.ا میکشونه ، ناخودآگاه به یاد همون کار دیگه ای که گفتم ،بیفتم!.( بهتر از این نمیشد توضیح داد!)..( من یه مقدار توی این زمینه زیاده روی کردم و از کار ثانویه ی بدی استفاده کردم اما چون مطمئن بودم به این کار معتاد نمیشم تا به امروز ادامه دادم و هر زمان که بخوام این یه کارو ترک میکنم!...چون ژنتیکن ما این کاره نیستیم! حالا بماند چه کاره! )
3-تمام ورودی های ذهنی ، چشمی، گوشی رو متوقف کردم (فیلترکردن مرورگرم با افزونه ، ابدا دیگه تلویزیون داخلی و خارجی نگاه نیمکنم...سینمایی هم همینطور !....البته فعلا که مشکل دارم این کارو میکنم بعدا حتما نگاه میکنم!..بزار یه سال بگذره!یا دو سال! !!...به صداهای تلویزیون سعی میکنم گوش ندم ....به هیچ دختری نگاه نمیکنم چون میدونم مریضم! و باید خوب بشم!...
4-خوابم رو متعادل تر کردم...( البته هنوز افتضاحم توی این زمینه اما همین مقدار کمی که متعادل کردم باعث شد تعداد دفعاتی که به خ.ا فکر میکردم کمتر بشه!)
5-تمام وسایلی که منو به یاد این موضوع می انداخت و منو تحریک به این کار میکرد انداختم توی انباری یا جابجا و منتقلش کردم به گوشه ی دیگه!..از نظر روانی کمک کرد بهم ...( مثل هدفونی که همیشه صدای مبتذل باهاش گوش میکردم رو انداختم توی کشوی اون یک اتاق یا مثل عکسی که توی اتاق چسبونده بودم که کندمش یا مثل میز کامپیوتری که همیشه پشتش این کارو میکردم رو به اون یکی گوشه ی اتاق منتقل کردم.....کلید دری که همیشه باهاش درو میبستم به خواهرم دادم و گفتم یه جایی بزارش که هیچ وقت پیداش نکنم! ( البته جوری گفتم که شک نکنه که چرا این درخواستو دارم!)..
6-مکان ها و زمان هایی که منو به فکر کردن به این موضوع وادار میکردم ، پیدا کردم ( من اصولا توی اتاقم این کارو میکنم و اصولا صبح ها!...چون به این زمان شرطی شدم، مثل دیونه ها وقتی پا میشدم از خواب، میرفتم سراغ سایتای مبتذل!.....راهشم اینه که برای اون زمان ها یا مکان ها برنامه یا کاری داشته باشین که انجام بدین و از مکان ها در اون زمان ها دوری کنین!..)...
7-همیشه به محض اینکه من به یادش میفتادم ، با خودم فکر میکردم که دوباره چه چیزی منو تحریک کرده !؟....بعد اونو به عنوان یه عامل محرک توی گوشه ی ذهنم نگه میداشتم که دفعه ی بعد از اون سوراخ گزیده نشم!( حتی اگه به فکر خ.ا هم بیفتیم یعنی گزیده شدن ، چه برسه به اینکه انجامش بدیم!)
8-یه حسی هم توی وجودم بود که میگفت : این اندامی که من دارم ازش کار میکشم حق دختری که بعدا میخواد باهام ازدواج بکنه !...به همین خاطر هم پا روی هوسم میزاشتم برای کسی که نمیدونم کیه یا نمیدونم چه موقع توی زندگیم میاد...اما مطمئنم در آینده اونقدر برام با ارزشه که میخوام باهاش یه عمر زندگی بکنم!....و همین کافی بود برام!
9-خواستم که تمام چیزایی که یاد گرفتم فقط یک معلومات بدون عمل نباشه!...به خاطر همین فقط به حداقل چیزایی که میدونستم عمل کردم و منتظر معجزه نشدم و حتی منتظر کمک کسی هم نشدم.
مدیران سایت هم لطفا سانسور نکنن بعضی جاهارو که احیانا میبینن رک نوشته شده!...در هر صورت من سعیم رو کردم که تمام مخاطبارو با هر سنی یا با هر جنسی در نظر بگیرم که باعث مشکل جنسی یا فکری نشم با حرفام!..مگر نه از این لخت تر هم میشد مثال هامو باز کنم!)...ممنون 44