امتیاز موضوع:
  • 25 رأی - میانگین امتیازات: 4.44
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اورژانس کانون

سلام آقای آرا


بیاین تالار برنامه ریزی بنویسید چه کردین این هفته
برنامه هفته بعدتون چیه؟
برای حفظ پاکیتون هم بنویسید چه برنامه ای دارین 
برا مواقع اورژانس چه برنامه ای
حتما بنویسید 49-2
 سپاس شده توسط
(1400 آذر 5، 17:38)ArA نوشته است: باشه داداش
ولی این لعنتی یه هفته ای هست منو تحت فشار داره
ول کن هم نیست خدایی
اگه من اراده ی شیطون رو داشتم تو وسوسه کردن الان یه دانشمندی پرفسوری ازم درومده بود Hanghead

این تمایلات و نفس ماست که باعث میشه این وسوسه ها ایجاد بشه.
شیطون ساز و کار خودش رو داره.یه پیشنهاد میده.وسوسه ای می ندازه.نفس بقیش رو انجام میده.
یعنی همش مستقیم کار خودش نیست.بقیش نفس ما انجام می ده.ولی اساس و پایه همش از خود شیطون هست.از اون شروع میشه.
برای رفع و دفعش هم باید به اساس و پایه هوشیاری و بصیرت که خدا هست پناه ببریم.تا آرامش و امنیت حاکم بشه.
تو این لحظه ای که هستی.برو به سمت پناهگاه محکم و یاور بی کسان.خدای قادر مطلق و مهربان.
چرا باهاش حرف نمی زنی؟یه سجده طولانی انجام بده.قطعا اثربخش هست


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
سلام

آرا جان پشتکار درست میگه.
بقیه هم مشابه تو این سختی‌ها این وسوسه‌ها رو دارن.
خیلی‌ها مثل تو در حال جهادن. خیلی‌ها هم رها کردن.
تو جزء دسته‌ اولی‌ها باش. اون هم از نوع جدی و مقاومش.

روزهای سخت رو دووم بیار تا به ساده‌هاش هم برسی.


خودت رو از شرایط محرک جدا کن. وضعیتت رو تغییر بده. اگه می‌تونی جای متفاوتی درس بخون.
قرآن بخون. اندکی برو پیاده‌روی. همه چی درست میشه.  Khansariha (18)
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

 سپاس شده توسط
   -->تفکر-->بصیرت-->عبرت --
 (                                                  )

   -----<-------------------<-----

نا تمامان جهان را این سه کند تمام


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
نقل قول: بقیه هم مشابه تو این سختی‌ها این وسوسه‌ها رو دارن.
آخه آرمین جان به نظرت این حجم از وسوسه عادیه؟
من خدایی خجالت میکشم هی بیام این جا بگم دارم وسوسه میشم!
الان هرچی تو اورژانس چرخ بزنی پیامای منه
هعی... واقعا اوضاعم عجیبه
نقل قول: چرا باهاش حرف نمی زنی؟یه سجده طولانی انجام بده.قطعا اثربخش هست
هی چی بگم..حس میکنم خدا هم از من قطع امید کرده...

(1400 آذر 5، 17:55)سنــا نوشته است: سلام آقای آرا


بیاین تالار برنامه ریزی بنویسید چه کردین این هفته
برنامه هفته بعدتون چیه؟
برای حفظ پاکیتون هم بنویسید چه برنامه ای دارین 
برا مواقع اورژانس چه برنامه ای
حتما بنویسید 49-2


باشه ولی این هفته کار خاصی نکردم 
فقط با خودم کلنجار میرفتم
اصلا هیچ برنامه ای رو نمیتونم اجرا کنم
میگم یه جوریم
حـــدود 100 تا رخ دارم
ولی نمی دونم کدومِـــشَم!

 سپاس شده توسط
(1400 آذر 5، 19:09)ArA نوشته است:
نقل قول: بقیه هم مشابه تو این سختی‌ها این وسوسه‌ها رو دارن.
آخه آرمین جان به نظرت این حجم از وسوسه عادیه؟
من خدایی خجالت میکشم هی بیام این جا بگم دارم وسوسه میشم!
الان هرچی تو اورژانس چرخ بزنی پیامای منه
هعی... واقعا اوضاعم عجیبه
نقل قول: چرا باهاش حرف نمی زنی؟یه سجده طولانی انجام بده.قطعا اثربخش هست
هی چی بگم..حس میکنم خدا هم از من قطع امید کرده...

(1400 آذر 5، 17:55)سنــا نوشته است: سلام آقای آرا


بیاین تالار برنامه ریزی بنویسید چه کردین این هفته
برنامه هفته بعدتون چیه؟
برای حفظ پاکیتون هم بنویسید چه برنامه ای دارین 
برا مواقع اورژانس چه برنامه ای
حتما بنویسید 49-2


باشه ولی این هفته کار خاصی نکردم 
فقط با خودم کلنجار میرفتم
اصلا هیچ برنامه ای رو نمیتونم اجرا کنم
میگم یه جوریم

شما الان باید به خودتون افتخار کنین که زیاد میاین اینجا.
اونی باید شرم کنه که چرا نیومد اینجا و کارش به شکست کشید.
...................
خدا ازت قطع امید کرده؟خنده دارترین حرفیه که امشب در تمام طول زندگیم شنیدم
چطوری خدا ازت قطع امید کرده؟به نظرت اون عامل اصلی که آدم نمی خواد گناه کنه چیه؟
چ چیزی تو رو به جای شکستن کشونده به اورژانس.چرا نشکستی و اومدی اینجا؟
اول خدا خواسته,بعد تو خواستی.اگه ازت قطع امید می کرد چی میشد؟به اندازه سرسوزنی در تو میل به ترک خ ا و مقاومت در تو بوجود نمی اورد.
یا بعد از شکست به جای ناراحتی احساس بی اهمیت بودن موضوع داشتی.ذره ای ناراحت نبودی.شایدم خوشحال بودی که شکستی.
..................
منبع تمام تمایلات خیر خداست.حالا من موندم چطوری خدا ازت قطع امید کرده؟حرفای عجیبی می زنی.
تو الان دلت نمی خواد پاک باشی؟دلت نمی خواد ترک کنی؟اگه شکست بخوری ناراحت نمی شی؟
بگو ببینم این حس ها از کجا میاد؟نکنه خیال می کنی این احساسات از سر اتفاقه؟
چرا با این حرفا خدا رو کوچیک می کنیم؟چرا اون رو کم محبت و بی صبر و حوصله تصور می کنیم؟
چرا خدا رو بی ارزش می دونیم.مگه خدا یکی مثل منو توهه که ازمون قطع امید کنه؟
من تعجب می کنم .چرا این رو نمی گی که امید خدا به تو باعث شده این قدر بیای اورژانش؟این حرف درست تر نیست؟
یکم بهش فکر کن.
بیا ریشه این حرف رو که خدا ازم قطع امید کرده بررسی کن .ببین از کجاست؟
خوب دیگه خدا ازم قطع امید کرده.من که دیگه آدم نمی شم.پس برم خ ا کنم.ول کن بابا واسه کی ترک کنم؟می رم همون خ ا رو انجام می دم.
حالا به نظرت ریشه این فکر از کیه؟از همون کسیه که این وسوسه رو ایجاد کرده.
خدایی که می خواد تو ترک کنی,حالا که اومدی اینجا اورژانس,میاد بهت بگه من دیگه ازت قطع امید کردم؟که ناامید بشی؟که انگیزت کم بشه.که خ ا کنی؟


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
پشتکار جان همه ی حرفات درسته
ولی من الان دوساله مثل چی تو مرداب گناه گیر کردم
من قبل از این خ ا لعنتی آدم بودم همه دوست داشتن جای من باشن
ولی من الان پست ترین آدم شدم
هی میگم غلط کردم خدایا ببخش
یکم یه کوچولو من هل بده شرایط بهتر بشه من بتونم حرکت کنم... ولی بهتر نمیشه هیچ بدتر هم میشه
وسوسه پشت وسوسه
استرس زیاد
ترس
من موندم الان فرق من با اونی که تا گردن توی گناهه چیه ؟!!
حـــدود 100 تا رخ دارم
ولی نمی دونم کدومِـــشَم!

 سپاس شده توسط
(1400 آذر 5، 19:51)ArA نوشته است: پشتکار جان همه ی حرفات درسته
ولی من الان دوساله مثل چی تو مرداب گناه گیر کردم
من قبل از این خ ا لعنتی آدم بودم همه دوست داشتن جای من باشن
ولی من الان پست ترین آدم شدم
هی میگم غلط کردم خدایا ببخش
یکم یه کوچولو من هل بده شرایط بهتر بشه من بتونم حرکت کنم... ولی بهتر نمیشه هیچ بدتر هم میشه
وسوسه پشت وسوسه
استرس زیاد
ترس
من موندم الان فرق من با اونی که تا گردن توی گناهه چیه ؟!!

سلام ببخشید میام وسط بحث یهو
آرا جان در پاسخ به سوال آخرت باید  بگم تفاوت تو با کسی که گناه میکنه و به قول خودت تا گردن توی گناهه توی تلاش کردن برای پاکیه باور کن اینکه از انجام اینکار بدت میاد و سعی بر انجام ندادن و ترک اون داری خودش بزرگ ترین نعمته من حدود یک سال شاید هم بیشتر قبح اینکار برام ریخته بود و اصلا تلاشی برای ترک اون نداشتم وقتی هم انگیزه ای نباشه درواقع هیچ کاری نمیشه از پیش برد
 سپاس شده توسط
(1400 آذر 5، 19:09)ArA نوشته است:
نقل قول: بقیه هم مشابه تو این سختی‌ها این وسوسه‌ها رو دارن.
آخه آرمین جان به نظرت این حجم از وسوسه عادیه؟
من خدایی خجالت میکشم هی بیام این جا بگم دارم وسوسه میشم!
الان هرچی تو اورژانس چرخ بزنی پیامای منه
هعی... واقعا اوضاعم عجیبه

اگه مثلا یک هفته هست که مدام این وضعته که قطعا عادی نیست.

این وسوسه‌ها معلول یه سری چیزهای دیگن.
باید علت رو شناسایی کنی.

مثلا ممکنه علتش این باشه که نمی‌تونی خوب درس بخونی. موقع درس خوندن مدام افکار بد به سراغت میاد و این افکار بد هست که باعث میشه وسوسه بشی.
یا
ممکنه دچار خستگی روحی شده باشی. مغزت مدام دنبال یه رهایی‌دهنده بگرده و به اشتباه مدام خ.ا رو پیشنهاد کنه. به عنوان یه راهکار قدیمی.
یا
هر چیز دیگه.

علت رو پیدا کن و براش کاری انجام بده.  Khansariha (18)
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

 سپاس شده توسط
سلام پر وسوسم کمک
 سپاس شده توسط
سلام

(1396 فروردين 5، 21:03)دکتر آرش! نوشته است: سلام به پسرا و دخترای کانونی...

من از هفت آبان (روز کوروش!)تا به امروز که پنج فروردینه! ( حدود پنج ماه!)با یه سری کارها تونستم ترک کنم ........به ترتیب کارایی و اهمیتی که برای من داشتن مینویسمشون....هر کجا هم ابهام داشت به پروفایلم سر بزنید و بپرسید تا بیشتر توضیح بدم....
0-خواستم و دلیل آوردم که چرا باید ترک کنم!...(به چند دلیل شخصی!)
1-تمام هر آنچه که فکر میکردم منو دوباره به سمت این بلا میکشونه، حذف یا قطع کردم یا بستم و...( تمام عکسا و فیلمای یادگاری دوست و آشنا و فامیل! ...تمام عکسایی که حتی بد هم نبودن اما منو به یاد روزای بد می انداخت!....)
2- از روش شرطی شدن استفاده کردم!....در هر بار که به فکر خ.ا می افتادم خوداگاه به سمت یک کار دیگه میرفتم تا در مواقعی که دوباره ذهنم منو به خ.ا میکشونه ، ناخودآگاه به یاد همون کار دیگه ای که گفتم ،بیفتم!.( بهتر از این نمیشد توضیح داد!)..( من یه مقدار توی این زمینه زیاده روی کردم و از کار ثانویه ی بدی استفاده کردم اما چون مطمئن بودم به این کار معتاد نمیشم تا به امروز ادامه دادم و هر زمان که بخوام این یه کارو ترک میکنم!...چون ژنتیکن ما این کاره نیستیم! حالا بماند چه کاره! 4chsmu1 )
3-تمام ورودی های ذهنی ، چشمی، گوشی رو متوقف کردم (فیلترکردن مرورگرم با افزونه ، ابدا دیگه تلویزیون داخلی و خارجی نگاه نیمکنم...سینمایی هم همینطور !....البته فعلا که مشکل دارم این کارو میکنم بعدا حتما نگاه میکنم!..بزار یه سال بگذره!یا دو سال! !!...به صداهای تلویزیون سعی میکنم گوش ندم ....به هیچ دختری نگاه نمیکنم چون میدونم مریضم! و باید خوب بشم!...
4-خوابم رو متعادل تر کردم...( البته هنوز افتضاحم توی این زمینه اما همین مقدار کمی که متعادل کردم باعث شد تعداد دفعاتی که به خ.ا فکر میکردم کمتر بشه!)
5-تمام وسایلی که منو به یاد این موضوع می انداخت و منو تحریک به این کار میکرد انداختم توی انباری یا جابجا و منتقلش کردم به گوشه ی دیگه!..از نظر روانی کمک کرد بهم ...( مثل هدفونی که همیشه صدای مبتذل باهاش گوش میکردم رو انداختم توی کشوی اون یک اتاق یا مثل عکسی که توی اتاق چسبونده بودم که کندمش یا مثل میز کامپیوتری که همیشه پشتش این کارو میکردم رو به اون یکی گوشه ی اتاق منتقل کردم.....کلید دری که همیشه باهاش درو میبستم به خواهرم دادم و گفتم یه جایی بزارش که هیچ وقت پیداش نکنم! ( البته جوری گفتم که شک نکنه که چرا این درخواستو دارم!)..

6-مکان ها و زمان هایی که منو به فکر کردن به این موضوع وادار میکردم ، پیدا کردم ( من اصولا توی اتاقم این کارو میکنم و اصولا صبح ها!...چون به این زمان شرطی شدم، مثل دیونه ها وقتی پا میشدم از خواب، میرفتم سراغ سایتای مبتذل!.....راهشم اینه که برای اون زمان ها یا مکان ها برنامه یا کاری داشته باشین که انجام بدین و از مکان ها در اون زمان ها دوری کنین!..)...
7-همیشه به محض اینکه من به یادش میفتادم ، با خودم فکر میکردم که دوباره چه چیزی منو تحریک کرده !؟....بعد اونو به عنوان یه عامل محرک توی گوشه ی ذهنم نگه میداشتم که دفعه ی بعد از اون سوراخ گزیده نشم!( حتی اگه به فکر خ.ا هم بیفتیم یعنی گزیده شدن ، چه برسه به اینکه انجامش بدیم!)
8-یه حسی هم توی وجودم بود که میگفت : این اندامی که من دارم ازش کار میکشم حق دختری که بعدا میخواد باهام ازدواج بکنه !...به همین خاطر هم پا روی هوسم میزاشتم برای کسی که نمیدونم کیه یا نمیدونم چه موقع توی زندگیم میاد...اما مطمئنم در آینده  اونقدر برام با ارزشه که میخوام باهاش یه عمر زندگی بکنم!....و همین کافی بود برام!
9-خواستم که تمام چیزایی که یاد گرفتم فقط یک معلومات بدون عمل نباشه!...به خاطر همین فقط به حداقل چیزایی که میدونستم عمل کردم و منتظر معجزه نشدم و حتی منتظر کمک کسی هم نشدم.


مدیران سایت هم لطفا سانسور نکنن بعضی جاهارو که احیانا میبینن رک نوشته شده!...در هر صورت من سعیم رو کردم که تمام مخاطبارو با هر سنی یا با هر جنسی در نظر بگیرم که باعث مشکل جنسی یا فکری نشم با حرفام!..مگر نه از این لخت تر هم میشد مثال هامو باز کنم!)...ممنون 30244


یکی از بهترین تجربیات پاکی بود 

پیشنهاد می کنم بخونید
الان سرکلاس شیمیمواصلا حوصلم نمیگیره سر کلا س باشم درسم نمیفهمم.
زنگ بعدم شیمی دارم بعدشم دو زنگ هندسه وای کی حال داره
 سپاس شده توسط
سلام امیدوارم که حالتون خوب باشه  53
اگه حوصله ندارین یه وضو با آب سرد بگیرین
حتی اگه میشه چند دقیقه‌ای از دبیرتون اجازه بگیرین و یه نرمش که حالتونو سرجاس بیاره انجام بدین یا مثلا یه چیز مقوی بخورین یا یه شکلات که کاهش قند خون نداشته باشین
و شاید یه صفحه قرآن یا صوتش هم آرامش بخش باشه 53258zu2qvp1d9v
به این فکر کنید که واسه چی سرکلاس هستین؟
اصلا چرا درس میخونین؟
اون هدفی که باعث میشه سختی ها رو تحمل کنید به یاد بیارید ؟
اگه هدف خوب و مهمی باشه قطعا یه ساعت شیمی یا هندسه یا هر درس دیگه‌ای ارزشش رو داره ، مگه نه؟!
و یه پیشنهاد برای از این به بعد اینکه با آمادگی و پیش خوانی قبلی سرکلاس ها حاضر بشین که ذهنتون کمتر خسته بشه  49-2
 سپاس شده توسط
سلام کسی هست Hanghead
سلام بر شما آقای سایلنت وویس
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَىٰ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿٧٠﴾

ای پیامبر! به اسیرانی که در اختیار شمایند، بگو: اگر خدا خیری در دل های شما بداند، بهتر از چیزی که  از شما گرفته اند به شما می دهد، و گناهانتان را می آمرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. (۷۰)


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان