امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سلام
من میگم یه داستان جدید شروع کنیم
این داستان ها که آخرش خنده بازار میشه پس بیایم ژانر داستان جدید رو کمدی بذاریم
که غریبه که میاد می خونه دل و رودش از خنده میریزه رو کیبورد ضایع نشیم. بگیم خودمون خواستیم خنده دار باشه4fvfcja
[تصویر:  jangjooyan.png]
[تصویر:  jzcy5kzj9bllv0f34qf.jpg]
آموخته ام كه ...
باخت در يك جنگ كوچك را به قصد برد در يك جنگ بزرگ بپذيرم!
من هم با کمدی موافقم Smiley-face-thumb

یه قدری تخیلی هم باشه خوبه
نظر من اینه :

همون 30 کلمه کافیه ، حداکثر 35 کلمه
مدل داستان رو هم تخیّلی نباشه به نظرم ، چون ماشاالله تخیّل بچّه ها قویه . تو یه داستان رئال و جدّی از جاهای تخیّلی سر در میاریم چه برسه به داستان تخیّلی 4fvfcja

اگه قراره کمدی باشه به نظرم بهتره یه کمدی اجتماعی و واقعی باشه ، تخیّلی نباشه

بقیه هم نظرشونو بگن
یالّا
میخوایم زودتر شروع کنیم
بجنبین 4fvfcja

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
سلام

نه خب وسطش ممکنه دلش بخواد اون آدمه که داره می نویسه احساس واقعی و بدون کمدی به کار ببره خب 46

به نظرم اصلا مدل این کار این طوریه که نباید حداقل وقتی دفعه های اولشه و خیلی حرفه ای نیست ژانری بهش بدیم...
نمی دونم دیگه 46
تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش 

خواهی دید که آن لحظه هرگز فرا نخواهد رسید...

53

[تصویر:  bwgc4a4v29tlqllozxqq.jpg]
[تصویر:  nasimhayat.png]
من میگم در مورد ژانرش رای بگیریم
بعد تعداد رای هر ژانری بیشتر بود همون کمدی رو بنویسیم4fvfcja
[تصویر:  jangjooyan.png]
[تصویر:  jzcy5kzj9bllv0f34qf.jpg]
آموخته ام كه ...
باخت در يك جنگ كوچك را به قصد برد در يك جنگ بزرگ بپذيرم!
[highlight=#ffffff]

به نظر من داستان رو ژانر بندی نکنیم
مثل زندگی‌ واقعی بنویسیم که گاهی میخندیم، گاهی گریه می‌کنیم
در سنی‌ ما این جا از قسط، تعداد کلمه رو کم نگاه داشتیم که داستان یه مسیر بخصوص نداشته باشه، الان بخوایم اینجوری از اول ژنر بندی کنیم اول و آخر و محتویاتش تا حدودی از پیش تعین شدست و ما رو مجبور می‌کنه که تو چهار چوب اونها بنویسیم.
ولی‌ به نظر من میتونیم بگیم که چه کار‌هایی‌ رو نکنیم:
مثلا زیادی فنتزیش نکنیم، یا زیادی کمدی


[/highlight]

اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست (دکتر علی شریعتی)
با نظر اشتیاق موافقم اینجوری بهتره
برای اینکه به طریق خود ایمان داشته باشیم لازم نیست ثابت کنیم طریق دیگران اشتباه است . کسی که چنین میپندارد به گامهای خود نیز ایمان ندارد.
[تصویر:  jangjooyan.png]
بنده هم با اشتیاق موافقم
بقیه چی ؟
نظرتون چیه ؟

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
من هم موافقم
نظر اشتیاق قابل قبولتره اما اونم خودش مثل یه ژانره.
من در این جا نظری نمیدم و منتظر رای دوستانم.


---
راستی یه تاپیک چرت و پرت نویسی هم بزنیم میتونه جالب باشه.
قبلا تو یه مجله (طنز و کاریکاتور) چنین چیزی رو دیده بودم.
تاپیک چرت و پرت نویسی داریم
اسمش هم هست انجمن شبانه روزی 4fvfcja

خوب ظاهرا اکثریت با نظر اشتیاق موافقن ، پس اشتیاق جان افتخار بده و خودت این بار داستانو شروع کن
همونطور که یاد گرفتیم تو این مدل داستان نویسی نباید رو افق دور داستان تمرکز کنیم ، نباید به فکر فصل بعد و آخر داستان باشیم ، بلکه باید تمرکزمون رو حال باشه ، رو همون جملاتی که مینویسیم ، رو افق نزدیک

تعداد کلمات هم همون 39 حدّاکثر 35 ( باز اگه نظرتون اینه که کمه پیغام خصوصی بدین که عوضش کنم )

اشتیاق جان بسم الله

با نام و یاد خدا شروع کن


بسم الله الرّحمن الرّحیم

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
به نامه خدا
با اجازهٔ بزرگتر‌ها و......



چنددکان کوچک نانویی، قصابی، عطاری‌، ۲ قهوخانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر خورشید قهار، نیمه سوخته ، نیم بریان در
پیاده رو راه میرفت که ناگهان......

اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست (دکتر علی شریعتی)
چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد
برای اینکه به طریق خود ایمان داشته باشیم لازم نیست ثابت کنیم طریق دیگران اشتباه است . کسی که چنین میپندارد به گامهای خود نیز ایمان ندارد.
[تصویر:  jangjooyan.png]

چنددکان کوچک نانویی، قصابی، عطاری‌، ۲ قهوخانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر خورشید قهار، نیمه سوخته ، نیم بریان در
پیاده رو راه میرفت که ناگهان فکری به ذهنش رسید: کاش چندتا مغازه داشتم!



نقل قول: چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد
ببخشید من دیر ارسال کردم. مال من حساب نیست.
اما مال شما رو که خوندم جا خوردم. حالا اینکه خوبه یا بده نمیدونم ولی ترکیدم از خنده! خلاقانه و دور از ذهن بود.
من میخواستم شخصیت داستان به کسی که باعث مرگ نیما شده انتقال پیدا کنه و دردسر های اون را داستان کنیم4fvfcja
برای اینکه به طریق خود ایمان داشته باشیم لازم نیست ثابت کنیم طریق دیگران اشتباه است . کسی که چنین میپندارد به گامهای خود نیز ایمان ندارد.
[تصویر:  jangjooyan.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان