امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خیلی خلّاقانه بود همایون جان 4fvfcja
اصلا به ذهنم هم خطور نمی کرد که داستان با مرگ شروع بشه


بسم الله الرّحمن الرّحیم




چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد!

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)

آقا شما چی اضافه کردی؟
"!" ؟! "!" که کلمه نیست 4fvfcja
پس داستان من را حساب نکنید اگه میشه داستان m-71 را ادامه بدیم فکر کنم هم راحت تر و هم جالب تر باشه
برای اینکه به طریق خود ایمان داشته باشیم لازم نیست ثابت کنیم طریق دیگران اشتباه است . کسی که چنین میپندارد به گامهای خود نیز ایمان ندارد.
[تصویر:  jangjooyan.png]
m71 جان من اونو کپی کردم تا نفر بعد اشتباها از اون تیکّه ای که تو نوشتی ادامه نده ، از تیکّه ی همایون ادامه بده

نه همایون جان اتّفاقا جالب شد . ویژگی این تاپیک همینه
از همون جمله ی تو ادامه میدیم

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت ...
سلام4fvfcja

چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت
سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد
...................
یا رحمن
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود ...
نشان 100 روزه
.........[تصویر:  medal.png].........

[تصویر:  94569885795166256103.jpg]
تنها راه رهایی مان ابراز عشق به اوست
عاشق خدا باشیم تا شیطان عاشق ما نباشد
[تصویر:  banner2.gif]
[تصویر:  jangjooyan.png]
اگه پاش به چیزی گیر کرد و محکم با سر به زمین خورد پس دیگه جرم و مجرم چرا ؟

نفر بعد در نوشتن ادامه ی داستان به این نکته توجّه کنه و جفت و جورش کنه

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد و سپس به اورژانس زنگ زد منتظر ماند ولی باز هم با تاخیر چند دقیقه ای مواجه شد بلاخره ............
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


نه علیرضا منظورم این نبود که اون تیکّه رو حذف کنیم
منظورم این بود در ادامه جفت و جورش کنیم
مثلا اینطوری :

بسم الله الرّحم الرّحیم
چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود اتّفاقی با موبایلش از حادثه فیلم گرفته بود.
دو بدن خونین در کف خیابان افتاده بود ، یکی با سری شکسته و دیگری با پهلویی چاقو خورده







فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
اینجوری پیش بره یه کتاب جنایی میشه نوشت41Smiley-face-thumb
برای اینکه به طریق خود ایمان داشته باشیم لازم نیست ثابت کنیم طریق دیگران اشتباه است . کسی که چنین میپندارد به گامهای خود نیز ایمان ندارد.
[تصویر:  jangjooyan.png]
چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود اتّفاقی با موبایلش از حادثه فیلم گرفته بود.
دو بدن خونین در کف خیابان افتاده بود ، یکی با سری شکسته و دیگری با پهلویی چاقو خورده. دقیقه‌ای بعد عده زیادی دور اجساد که چند قدمی با هم فاصله داشتند جمع شده بودند، که صدای گلوله ای از آنسوی میدان به گوش رسید..


پ.ن: چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه، یک سلمانی و سه جسد (؟) میدان ورامین را تشکیل میدادند 42
چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود اتّفاقی با موبایلش از حادثه فیلم گرفته بود.
دو بدن خونین در کف خیابان افتاده بود ، یکی با سری شکسته و دیگری با پهلویی چاقو خورده. دقیقه‌ای بعد عده زیادی دور اجساد که چند قدمی با هم فاصله داشتند جمع شده بودند، که صدای گلوله ای از آنسوی میدان به گوش رسید و خودرویی با سرعت از آنجا دور شد. خودروی متواری شده فاقد پلاک بود و تعدادی از عابران پیاده که در حال فیلمبرداری با موبایلشان از حوادث بودند از ان فیلم گرفتند سرنشینان خوردو یک جوان و یک مرد میانسال بودند همه مردم بهت زده از حوادث در حال اتفاق بودند که ناگهان ...
نشان 100 روزه
.........[تصویر:  medal.png].........

[تصویر:  94569885795166256103.jpg]
تنها راه رهایی مان ابراز عشق به اوست
عاشق خدا باشیم تا شیطان عاشق ما نباشد
[تصویر:  banner2.gif]
[تصویر:  jangjooyan.png]
چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود اتّفاقی با موبایلش از حادثه فیلم گرفته بود.
دو بدن خونین در کف خیابان افتاده بود ، یکی با سری شکسته و دیگری با پهلویی چاقو خورده. دقیقه‌ای بعد عده زیادی دور اجساد که چند قدمی با هم فاصله داشتند جمع شده بودند، که صدای گلوله ای از آنسوی میدان به گوش رسید و خودرویی با سرعت از آنجا دور شد. خودروی متواری شده فاقد پلاک بود و تعدادی از عابران پیاده که در حال فیلمبرداری با موبایلشان از حوادث بودند از ان فیلم گرفتند سرنشینان خوردو یک جوان و یک مرد میانسال بودند همه مردم بهت زده از حوادث در حال اتفاق بودند که ناگهان مردی فریاد زد که تا ساعاتی دیگر درست در امتداد همین پیاده رو قرار است مجرمی را اعدام کنند!
مردم که اکثرا از اهالی همین منطقه بودند و برای لحظاتی در بهت و حیرت این واقعه فرو رفته بودند به یاد اعلام ماموران از این اقدام افتادند. واقعا چه جریانی در حال اتفاق است؟
تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش 

خواهی دید که آن لحظه هرگز فرا نخواهد رسید...

53

[تصویر:  bwgc4a4v29tlqllozxqq.jpg]
[تصویر:  nasimhayat.png]
دوستان من برای نوشتن داستان یه مشکلی دارم ، چون با موبایل میام نمیتونم نوشته های نفر قبلی را کپی کنم . میتونید کمکم کنید؟؟wacko2
برای اینکه به طریق خود ایمان داشته باشیم لازم نیست ثابت کنیم طریق دیگران اشتباه است . کسی که چنین میپندارد به گامهای خود نیز ایمان ندارد.
[تصویر:  jangjooyan.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان