امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

امشب تولدم بود.......اولین تولدم که به جای اینکه بخندم اومدم تو اتاقم که گریه کنم....فقط جلوی خودمو گرفتم  که گریه نکنم اما

نشد...

اگه کسی یهو بیاد تو اتاق چی؟!

مهم نیست...

تولد 19 سالگیمه و اولین بارمه که پشیمونم ازینکه روی زمینم! خدایا چرا منو اوردی اینجا؟!

من تحملم کمه....ممکنه صبرم تموم بشه و این دنیای داغونو بزنم داغونترش کنم!

احساس کردم که فقط خودم داغون شدم...ولی ایراد کار من نیستم....

ایراد کار همه جاست....

خدایا من هنوزم دوستت دارم...هرچقدرم میخوای اذیتم کن من خسته نمیشم اما ازت خواهش میکنم روزای خوب رو زودتر برسون....

منم دلم میخواد خوشحال باشم...

الانم خوشحالم که باهات حرف میزنم...درسته صداتو نمیشنوم اما میدونم هستی...

خدایا مراقب هممون باش...مراقب بچه های کانون باش...

اینجا فقط احساس ارامش دارم...همه ی بچه های کانون رو دوس دارم....

الان همه چیزمو از دست دادم...تنها افتخارم ترک کردن این گناه بوده...

خدایا کمکم کن اینو از دست ندم....

خداجون منم قول میدم همیشه دوستت داشته باشم....

عاشقتم....Khansariha (8)
حتما تو روز تولدتون خدا میخواسته باهاتون تنها باشه و فقط با خودش دردو دل کنید 128fs318181
ان شاء الله هدیتون رو هم از خدا بگیرید
حرف هاتون خیلی انرژی میده128fs318181



هما جون برات دعا میکنیم بهترین تصمیم رو بگیری ان شاء الله Khansariha (18)


آقای مرد مجاهد گاهی هم بد نیست با این دید به گناه نگاه کنیم  53
(1393 مرداد 20، 12:43)Homa_a نوشته است: فراموش کردن مرد بودن : 

از همه مهم تر  مسئولیت پذیریه  مسئولیت هایی مختص مرد هاست  یه سری هم مختص خانوماس 

مرد باید بتونه روی پای خودش بایسته  تمام تلاش خودشو بکنه که به کسی حتی پدرش وابسته نباشه 

البته من میدونم این خیلی سخته اما نتیجه مهم نیست  منظور من تلاش در این جهت هست حتی اگه شده با تدریس خصوصی یا مسافر کشی و....

بالاخره از یه جایی باید شروع کرد 


مرد باید پای حرف خودش وایسه 

یعنی وقتی قول هایی میده  هم از اول قول هاش غیر واقعی نباشه و هم براش تلاش کنه 

مرد باید بدونه  زنی که انتخاب میکنه میخواد بهش تکیه کنه   مردی که خاله زنک و فضول باشه قابل تکیه نیست 

مرد باید بدونه ناز کردن کار زنه   ناز کشیدن وظیفه مرد ... اینا جاشون نباید عوض بشه  ( استثنا هم وجود داره ) 

مرد نباید زود رنج و نازک نارنجی باشه  آه که چقدر همه چیز عوض شده و هیچ کس جای خودش نیست 

در مورد اینکه زن باید چطوری باشه هم کلی حرف میشه زد 

مرد باید ابهت و جذبه و غیرت داشته و همینطور چشم پاک باشه 

مرد نباید لوس و نُنُر و بچه مامان باشه!  احترام به پدر و مادر سر جای خودش  ولی بچه ننه بودن اصلا خوب نیست واسه مرد 


اینا که گفتم در مورد جنسیت مرد بود   مردانگی یا همون انسانیت یه چیز دیگه س .
این پست خیلی خوب بود...وقتی خوندمش خیالم راحت شد از خیلی چیزا....

اقایون بخونید لطفا در موردش فکر کنید....


(1393 مرداد 21، 5:20)سنــا نوشته است: حتما تو روز تولدتون خدا میخواسته باهاتون تنها باشه و فقط با خودش دردو دل کنید 128fs318181
ان شاء الله هدیتون رو هم از خدا بگیرید
حرف هاتون خیلی انرژی میده128fs318181



هما جون برات دعا میکنیم بهترین تصمیم رو بگیری ان شاء الله Khansariha (18)


آقای مرد مجاهد گاهی هم بد نیست با این دید به گناه نگاه کنیم  53

اینم خوبه303 خودم میخواستم طوری بشه که بیشتر باهاش حرف بزنم و دیگه ازش جدا نشم...انگار این بهترین شرایط بود....

تاپیکی که برای اقای مجاهد معرفی کردید رو تاحالا ندیده بودم ..خیلی خوب بود.....53
سلام

خدا جون اینقدر این حرفو می زنم تا ببریم....


زیر لبم همش این جمله است....

خدا
جهنمت به این دنیای فانی و بلاتکلیف (من) می ارزه...

منو بنداز تو همون جهنمت
ولی اینقدر تو این دنیای فانیت زجرم نده

تحملم روز به روز داره کم میشه
این روزا قلبم واسه یه چیز دیگم درد می گیره

روزی رو دارم می بینم که مادر پدرم از این دنیا برن
مجبور باشم شب تا صبح  کارتون خوابی کنم
اونجا بیشتر زجر می کشم
کارتون خوابی همانا معضلاتش رو چیکار کنم...

کاش قبل اینکه این اتفاقات تلخ بوجود بیاد
از دنیای فانیت برم جهنم
اونجا دیگه می دونی تکلیفت روشنه....

دیشب خودت دیدی بغضمو...

نزار به خود کشی فکر کنم...
Vamonde
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
(1393 مرداد 21، 9:31)ما می توانیم91 نوشته است: سلام

خدا جون اینقدر این حرفو می زنم تا ببریم....


زیر لبم همش این جمله است....

خدا
جهنمت به این دنیای فانی و بلاتکلیف (من) می ارزه...

منو بنداز تو همون جهنمت
ولی اینقدر تو این دنیای فانیت زجرم نده

تحملم روز به روز داره کم میشه
این روزا قلبم واسه یه چیز دیگم درد می گیره

روزی رو دارم می بینم که مادر پدرم از این دنیا برن
مجبور باشم شب تا صبح  کارتون خوابی کنم
اونجا بیشتر زجر می کشم
کارتون خوابی همانا معضلاتش رو چیکار کنم...

کاش قبل اینکه این اتفاقات تلخ بوجود بیاد
از دنیای فانیت برم جهنم
اونجا دیگه می دونی تکلیفت روشنه....

دیشب خودت دیدی بغضمو...

نزار به خود کشی فکر کنم...
Vamonde

سلام برادر .....منم یه وقتایی این حس رو دارم.....
اما خدا همیشه میگه یه زمانایی میرسه که خوشحال میشی.اون موقع از خواستت پشیمون میشی....

دوس داری صبر کنی تا روزای خوب برسه یا دوست داری ازینجا بری؟

پستای قبلی منو نگاه کن.میبینی که خیلی حالم بد بوده.اما حالا خوبم و اینجام....

حس تورو تجربه کردم به خاطر همین به صورت قطعی بهت میگم صبر کنی روزای خوب میرسه...

یعقوب هم بعد ازون همه سختی تونست بالاخره پسرش رو ببینه....

ما همیشه با همیم...همه جا...توی سختی ها...توی شادی ها....

دستای منو بگیر باهم باشیم....Khansariha (8)
سلام
عجب صبری خدا دارد!53258zu2qvp1d9v

اگه ما خدا رو ب خدایی و خدا بودن ب صورت تمام و کمال قبول داریم..دیگه این ک بهش بگیم اشتباه کردی و میکنی خیلی جای تعجب داره!!!

من بنده ام.. بنده یعنی کسی ک هر چی ربش گفت میگه چشم.. و تمام تلاشش رو میکنه تا از خودش راضی نگهش داره..
اگه رب گفت بمیر میگه چشم.. اگه گفت بمون هم میگه چشم..

بنده غیر اطاعت کاری نباید بکنه..

حالا..
من میام ب رب خودم میگم تو داری اشتباه میکنی ک با من این کار رو میکنی.. برام فلان چیز رو مقدر و مقرر کردی..تو نمیدنی ک چی برای من خوبه.. من اینو میخوام و حتما هم همینو میخوام..باید بدی بهم!

عجیبه!

یا خدا خدا نیست.. ک هست!
یا ما بنده نیستیم..و ادب بندگی رو نداریم..

خدایا..
کمک کن تا مودب بشیم ب آداب بندگی..
کمک کن تا بپذیریم آنچه رو ک نمیتونیم تغییر بدیم..
کمک کن تا تغییر بدیم آنچه رو ک میتونیم..
کمک کن تا مسیرمون رو صحیح طی کنیم..


خیلی کمک کن خدا.. ضعیفیم..42

در پناه خدا..
یاعلی.53
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می فرستمت

حافظ سرود مجلس ما ذکر خیر توست
بشتاب هان که اسب و قبا می فرستمت

نقل قول: زهیر، اندكى تأمل كرد. زنش به وى گفت: سبحان الله ، اى زهیر، در مقابل دعوت فرزند پیامبر، درنگ مى كنى؟
زهیر برخاست و رفت و پس از مدتى شاد و خندان برگشت و گفت : در صف یاران حسین علیه السلام قرار گرفتم !...
سپس در توضیح این موضع گیرى جدید، گفت:
به جنگ با رومیان كه رفته بودیم ، غنائم بسیارى به دستمان رسید. سلمان كه با من بود پرسید:
آیا از این غنیمت ها خشنودید؟
گفتم: چطور؟
گفت: این خوشحالى به جاست، اما:
اذا ادركتم سید شباب آل ‏محمد، فكونوا اشدّ فرحاً بقتالتكم معهم، مما اصبتم الیوم من الغنائم...
پس چقدر خوشحال خواهید شد آنگاه كه سید جوانان آل محمد (امام حسین علیه السلام) را درك كنید و در ركابش جهاد كنید؟ باید خوشحالى و لذت آن، از این پیروزى و غنیمت، براى شما بیشتر باشد.
آنگاه، زهیر از اطرافیان و خانواده اش جدا شد و بسوى امام حسین علیه السلام براى جنگ در ركابش شتافت.
امروز سختترین روز زندگیم بود
مردم از دست این دل:smiley-yell:

یکی نیس اخه ......... ...... بگه بره
مریضن به خداasabani
22 اسفند 91 وارد کانون شدم... 
شروع شد جنگ علیه نفس...

از اون روز شکست هام رو هر بار  توی پیج مجازی
یادداشت کردم و حس و حالی که بعد از 
هر کدوم داشتم...

الان داشتم به پرونده ی سیاهم نگاه میکردم
نمیدونم چی بگم جز بغضی که تو گلومه
جز چشم خیسی که مایه بی آبروییه...

این همه سال به گناه گذشت... 
آخر زندگیم چی میشه...


نقل قول: یا خَیرَحَبیبٍ و مَحبوبٍ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ و آلِه...


16 فرودین 92 :
متاسفانه پس از 25 روز تسلیم وسوسه های وجودم شدم... این شکست رو نقطه ی عطفی میدونم برای با اراده تر پیش رفتن...

میدونی شیطون میدونی نفس من ... از این به بعد باهاتون میجنگم حتی اگه باز هم شکست بخورم

خدایا دوباره برگشتم میدونم توی این ایام فاطمیه حیا نکردم ولی ... سرم پایینه فقط بهم فرصت بده 
میدونم پشتمو خالی نمیکنی ... دوست دارم ، ممنون که هسی

---------------------

5 اردیبهشت 92 :

نمیدونم چی بگم امروز دوباره شکستم در آستانه ی بیست روز پاکه بودم که... 

خدایا کمک کن تا دوباره بنده ای بشم که تو دوست داری 

بخاطر تو از هرچه دارم میگذرم و سختی ترک گناه رو به جان میخرم 

تنهام نزار توی این راه سخت

----------------

21 مرداد 92 :

 چی شد چیکار کردم باز چند روز مونده بود چهار ماهه بشم ولی ...
چند روز فقط از ماه رمضون گذشته بود ولی...
آبرو خودم رو بردم حالم اصلا خوب نیس دلم میخواد زمین باز کنه منو ببلعه
تمام تلاش هام سختی هام هدر رفت چقدر روزهای سختی رو تحمل کردم همش خراب شد 
واقعا احساس تنهایی میکنم دیگه نه در خونه خدا آبرویی برام مونده نه پیش بنده هات دیگه تنهام دیگه بی پناهم ...
کمکم کن لطفا 

------------

24 مرداد 92 :

شکست پشت شکست...
احساس ناامیدی و بیخیالی این روزا همراهمه 
امید و انگیزه ای واسه جنگیدن ندارم 
یه شرایط بحرانی که با کمترین وسوسه تسلیم میشم
حالم از خودم بهم میخوره .... یه بار مثه یه مرد محکم جلوی ابلیس بایست ! 
با توام ها چرا گوش نمیدی... داری با زندگیت چیکار میکنی
آخرش چی ... نگاه کن چند سالت شده خجالت نمیکشی از این همه بی مصرف بودن
نمیخوای یه کاری کنی ، قبل از اینکه دیر بشه یه کاری کن مرد...!

------------

26 مرداد 92

دیگه شکست نمیخورم 
دیگه شکست نمیخورم 
دیگه شکست نمیخورم
 این بار برای همیشه...
 الهی و ربی من لی غیرک

----------------

31 مرداد 92

)':

پاک میشم ایشالا 
من پاک میشم 
خدااااا باالاخره منم خوب میشم 
باالاخره با یه دل پاک میگم 

یا رب العالمین
     یا رب العالمین
         یا رب العالمین

اینقدر به خودم سختی میدم تا دلت برام بسوزه 
بغلم کنی ببخشیم آرومم کنی 

-------------

11 ، 12 و 13 شهریور 92

 گند زدم 
من نا امید نمیشم 
اینقدر بلند میشم تا 
بالاخره پاکی رو دوباره لمس کنم

الهی به امید تو 

-----------------
28 شهریور 92

چقدر سخته خراب کردن پلی که با 
سختی ساختم ...

خراب میکنم میسازم و دوباره خراب
چرا به خودم فرصت رد شدن ازش رو 
نمیدم ... 

با توام خودت هیچی
دلت برای آیندت بسوزه....
هیچی چرا تو گوشت نمیره
لعنت بر نفسم...
خسته شدم خداااااا
دلم گرفته ... یه چیزی کمه....

منو میبخشی تو رو خدا ببخشم 
جایی ندارم برم من گنه کارو درستم کن...

--------------------------------

30 شهریور 92

لعنت بر تو 
گمشو به غیرت 
گمشو عوضی

یا مرد باش و مقاومت کن 
یا برای همیشه پرونده زندگیت رو 
ببند... 

---------------

1 مهر 92 

لعنتی...

این دفه فقط بخاطر تو میجنگم 

-------------------

13 آبان 92

------------

9 آذر 92

------------

10 آذر 92

ای خاک عالم تو سرت

-----------
14 آذر 92 

------------
17 و 18 دی 92

-----------
28 دی 92

خسته شدممم

----------
8 بهمن 92
----------
17 بهمن 92

باز خراب شد 
باز خراب کردم
ای لعنت بر من  
-----------

18 بهمن 92

خدایا تا کوله بارم ازین 
سنگین تر نشده بیا ببرم 
دیگه خسته شدم دیگه بریدم
-------------------------

27 بهمن 92 :'(

---------

18 فروردین 93

-----------

22 فروردین 93

----------

29 فروردین 93

--------

30 فروردین 93

--------

2 اردیبهشت 93

---------

10 اردیبهشت 93

--------

12 اردیبهشت 93

خدایا تا کــی ! 
کمکم کن... 

--------
۲۴ اردیبهشت ۹۳

این دفه دیگه موفق میشم

-------
۱۶ خرداد

خاک عالم تو سرم
دوباره سقوططط

--------------------
31 تیر 

حیف شبای قدر
چه زود یادت رفت توبه هات! 

-----------------
20 مرداد 93

و این بدبختی هم چنان ادامه دارد
و من روز به روز پرونده ای سیاه تر مینگارم... 
شاید زندگی همین باشه ! 

---------------

21 مرداد 93

نقطه سر خط...
 زندگی ات را با اراده خودت تغییر بده


 هر روز یه قدم

 هر چند کوچک

 به سمت آرزو هات بردار ...


آقای لاکی بوی ، خب چرا اینطوری نگاه نمی کنید که این همه سال ، این همه وقت به تلاش برای پاکی گذشت ؟ 

شما فقط شکست ها رو دارید میبینید ، خب چرا امیدوار بودن و تلاش کردن رو در نظر نمیگیرین؟ 

من به این سالها که توی کانون بودم از اردیبهشت 90 تا الان ، افتخار میکنم  با اینکه تعداد شکست هام از شمارش خارجه  مهم اینه که من این همه مدت 

دغدغه پاکی داشتم و نا امید نشدم ، من جنگیدم 

شما هم بجنگ ، زندگی یعنی همین
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
نقل قول: شروع شد جنگ علیه نفس...

قاتلوا هم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین کله لله

نقل قول: نمیدونم چی بگم جز بغضی که تو گلومه
جز چشم خیسی که مایه بی آبروییه...
 از جویبار دیده مدد جوی شهریار!
دیگر صفای طبع روان و غزل گذشت
در دنیا بجز مرگ همه چیز دروغ است...
یالان.....................................................


53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  wp4003454.jpg]
یالان دونیا
بدجوری

[تصویر:  nasimhayat.png]
خدایا کمکم کن....

نمیگم خسته شدم نمیگم ناامیدم فقط یکم خسته ام دستم بگیر 

میترسم باز زمین یخورم
نقل قول:
میترسم باز زمین یخورم


زمین خوردن ترسناک نیست به نظرم..
چیزی که ترسناکه اون بلند نشدن بعدش هست که نابود می کنه

53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  wp4003454.jpg]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان