درد دل های شما

**می توانم** · 1393 شهريور 10، 12:33

مخلص اقا پوریا

دلمون تنگ شده ها

**samboose** · 1393 شهريور 10، 16:18

مخلص همه کانونیا

خیلی خوشحالم و احساس آرامش کنارم نشسته

!!! تازه نفسیم من و خاطراتم

امید.وای که چه واژه ی زیباییست امید.

**سها** · 1393 شهريور 10، 20:56

سلام
داشتم دعا میخوندم..
اومد سرشو کرد تو مفاتیح تا ببینه چی میخونم..
مشلول!
گفت چی هست؟
داستانشو گفتم ک جونی در اثر گناه و ظلم ب پدرش شل شده امام علی بهش این دعا رو یاد دادن و جوون خواب میبینه ک پیامبر دست کشیدن ب پاش و شفا گرفته..
گفتم اثر گناه رو از بین میبره..

نگاهم کرد گفت آخیی عزیزم.. اخه تو چ گناهی داری ک اثرش مونده باشه برات؟؟؟ نمیخواد بخونی!!

نگاش کردم و حسرت دلمو سوزوند....

خدایا.. ستاری تو زیاده.. گناهای ما بیشتر از ستاری تو نیست.. هست؟؟؟
ی وقت آبرومون نره؟؟

خدایا.. تو غفاری.. گناهای ما بیشتر غفاری تو نیست..هست؟؟؟
ی وقت محرم مغفرتت نشیم؟؟

خدایا.. تو توانایی.. ضعف ما بیشتر توانایی تو نیست.. هست؟؟؟
ی وقت رها نشیم؟؟

خدایا.. با ستاریت گناهامونو بپوشون.. با غفاریت ببخششون.. با تواناییت تو مسیر صحیح نگهمون دار...

در پناه خدا..
یاعلی.

**Lucky bOy** · 1393 شهريور 10، 21:37

قلمــــت را بردار
بنویس از همـــه خوبیها
زندگــــی، عشــــــق، امیــد
و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا هست
گل مریــــم، گــــل رز
بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال
از تمنــــــا بنویــــس
از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود
از غروبـــــی بنویس
که چو یاقوت و شقـــــایق سرخ است
بنــــویس از لبـــــخند
از نگاهـــــــی بنویـــــس
کـــــه پــــــر از عشــــــــق
به هر جای جهـــــــان می نگرد
قلمــــــت را بردار
روی کاغــــــذ بنویس
زندگی با همـــه تلخی ها
باز هــــم شیـــــرین اســـت...

**ساحل**

سلام

تا حالا شده بدونی و واقعا بدونی نباید بهش امید داشت اما بازم یک درصد امیدت همچنان مواج و ... باشه

به قول فریدون دقیقا از خودت بپرسی....

چرا با این که میدونم خطا کرده
هنوز دلگرم امیدم که برگــــــرده

**حسین چار دو دو** · 1393 شهريور 10، 22:58

این روزها خیلی حساس شدم...
خیلی...
با کوچک ترین چیز دلم میگیره...
دارم عذاب می کشم...
خودم میدونم دارم تاوان گذشتمو میدم... 1276746pa51mbeg8j

**Yeghane** · 1393 شهريور 11، 0:20

ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻏﻢ ﺣﺴﺎﺑﻲ ﻧﻴﺴﺖ

مرا ﺑﺎ ﻏﺼﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﻴﺴﺖ

دلﻢ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ

رها ﺳﺎﺯﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻭ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﻭﺗﺸﻮﻳﺶ

من ﺍﺯ ﺷﻨﺒﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ
ﻭ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺟﺴﻢ ﻭ ﺭﻭﺣﻢ ،ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻫﺎ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩ

و ﺍﺯ ﻳﻜﺸﻨﺒﻪ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ، ﻗﺮﺍﺭﻱ ﺗﺎﺯﻩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ
ﺗﺒﺴﻢ ﻫﺪﻳﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺑﺨﺸﻨﺪ

ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ، ﻣﻦ ﻋﻬﺪ ﻣﻲ ﺑﻨﺪﻡ
ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺎﺷﻢ، ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻮﺭﻱ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ

سﻪ ﺷﻨﺒﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻫﺪﻳﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩ
ﻭ ﻣﻲ ﺑﺨﺸﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺭﺍ ،ﺳﺨﺖ ﺁﺯﺭﺩﻧﺪ

و ﺩﺭ چهاﺭﺷﻨﺒﻪ ﺍﻳﻦ ﻫﻔﺘﻪ ﺯﻳﺒﺎ، ﻛﻪ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ
ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﻫﺎﻳﺶ ﺷﻜﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﻔﺖ

و ﺩﺭ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ، ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺷﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ

بﺎ ﺭﺿﺎﻳﺖ، ﺯﻧﺪﻩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ

بﺎ ﺳﺨﺎﻭﺕ ،ﻣﻬﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ

با ﺳﻌﺎﺩﺕ، ﺑﻬﺮﻩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮﺩ

**اميد فردا** · 1393 شهريور 11، 1:08

(1393 شهريور 11، 0:20)Yeghane نوشته است: ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻏﻢ ﺣﺴﺎﺑﻲ ﻧﻴﺴﺖ

مرا ﺑﺎ ﻏﺼﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﻴﺴﺖ

دلﻢ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ

رها ﺳﺎﺯﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻭ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﻭﺗﺸﻮﻳﺶ

من ﺍﺯ ﺷﻨﺒﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ
ﻭ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺟﺴﻢ ﻭ ﺭﻭﺣﻢ ،ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻫﺎ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩ

و ﺍﺯ ﻳﻜﺸﻨﺒﻪ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ، ﻗﺮﺍﺭﻱ ﺗﺎﺯﻩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ
ﺗﺒﺴﻢ ﻫﺪﻳﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺑﺨﺸﻨﺪ

ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ، ﻣﻦ ﻋﻬﺪ ﻣﻲ ﺑﻨﺪﻡ
ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺎﺷﻢ، ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻮﺭﻱ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ

سﻪ ﺷﻨﺒﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻫﺪﻳﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩ
ﻭ ﻣﻲ ﺑﺨﺸﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺭﺍ ،ﺳﺨﺖ ﺁﺯﺭﺩﻧﺪ

و ﺩﺭ چهاﺭﺷﻨﺒﻪ ﺍﻳﻦ ﻫﻔﺘﻪ ﺯﻳﺒﺎ، ﻛﻪ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ
ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﻫﺎﻳﺶ ﺷﻜﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﻔﺖ

و ﺩﺭ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ، ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺷﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ

بﺎ ﺭﺿﺎﻳﺖ، ﺯﻧﺪﻩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ

بﺎ ﺳﺨﺎﻭﺕ ،ﻣﻬﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ

با ﺳﻌﺎﺩﺕ، ﺑﻬﺮﻩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮﺩ

ميشه شاعرشو هم معرفي كنييدد؟؟! :x
پتانسيل سهراب سپهري بودن(يا شدن) داره!!

**سها** · 1393 شهريور 11، 23:35

سلام
خیلی دلم از خودم گرفته...
هم مامانم ازم ناراحت شد.. هم بابام...
هم خواهرم.. هم دختر داییم..
گند زدم.....
ب خودم هم ظلم کردم..

یالله ب فضلک استغینا....

استغفرالله...

التماس دعا..
یاعلی.

**درخشنده**

ببخشید...همرو پاک کردم...نباید اینجا مینوشتم.معذرت میخوام....

**Yeghane** · 1393 شهريور 12، 20:21

شاید کودکان از زندگی اگاهند که ان را با گریه کردن شروع میکنند
•
•
•

ادمای امروز اینقدر عجیب نیستند که ما تصور می کنیم
ادمای امروز اینقدر عجیبند که ما نمیتونیم تصور کنیم
•
•

**K_1** · 1393 شهريور 13، 0:02

اوضاع در هم شده،

سر جاش نیست وضع

شکستای بد

گیجی برای اینده

محتاج دعا

**سمیه** · 1393 شهريور 13، 10:41

دیگه نمی خوام به هچ کس وهچ چز فکرکنم وقت کسی به فکرمن نست وقت پدرو مادر ی که همش بینمون فرق می ذارن خدایا نمیگم مرگم روبرسون منو رها کن نه دیوانه ...احساس میکنم تورو داشته باشم همه اینا تموم میشه دیگه تموم شد ازفردا صبح سمیه دیگر در این خونه زندگی میکنه فقط خودم به کسی توجه نمی کنم همون طور که 20سال تمام سرکوفت خوردم به خاطر لرزش موقع حرف زدنم تحقیر شدم اینم روش هرکس یه ظرفیتی داره منم ظرفیتم 21 سال بود تاالان بخشیدم همه اونا رو اما از این به بد با کینه شتری زندگی میکنم ودیگه هر کس شخصیت من رو ورد کنه توهین کنه مسخره کنه نمی بخشم تاالان عشق تو توی قلبم بود ازاین به بعدکینه ازدیگران میدونی اون روزهاوشب ها که درد دلم رو بهت میگفتم دلم قرص به تو بود که حقم رومیگیر ی اما همه اونا رفتن سراغ علاقه شون ولی من همش در جا زدم خواستم برم نقاشی نشد
اون بچه هارو فرستادی واسه دل خوشی من اما هیچ کدومش فایده نداشت میدونی تاالان چندبار تورو صدا زدم اره حق داری بعدش رفتم تورو یادم رفت اما بهترین لحظاتم پیش توبوده .......

**bahar2** · 1393 شهريور 13، 21:28

(1393 شهريور 13، 0:18)می توانم نوشته است: فکرامو که می کنم
می بینم من ناموفق ترین تلاش کانونم
دوست دارم پاک کن بگیرم دستم
رد پاهامو پاک کنم

مخالفم.

دلیلش: چند ساله عضو کانونی؟

**bahar2** · 1393 شهريور 13، 22:12

پس هنوز امیدی هست.. 128fs318181