امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

317317317317317317317317317317317317317317317

پرواز برای نفسی که خدواندگار ترسیم کننده ی زندگی اش اورا به چالش کشانده است


 تقریبا میشود گفت غیر ممکن شده اشت...


جمال چهره ی تو حجت موجه ماست...

چقدر بالا پایین کردن ... چقدر فلسفه چیدن ... بابا، حرومه ... اون نگاه و اون عادت حرومه؛ ترکش کن ... اون چیزایی که حلاله خیلی بیشتر از اون چیزایی که حرامه هستش؛

یه نون خریدی ... هزار بار بالا و پایین کردی که این توش چیز مشکوک هست یا نه ...
حقم داری
چون فرمود فلینظر الانسان الی طعامه
خب،
پس چرا نگاه نمیکنی به بلاهایی که سر روحت میاری؟
مگه تا همین الانش اثر قبلیها مشخص نشده؟
نمیبینی که اون گناها، روح رو از حالت طبیعیش تکون دادن؟
طبیعتا، نمیخوای بس کنی؟
گلبرگ یادت باشه تو قدرت خدایی

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام
امروز یکی از خانومای آشنا گوشیشو داده بود دست برادر زادش
برادر زادش سه چار سالشه
داشت عکس های شهربازی شونو نگا میکرد گفت عمو بیا نگا کن رفتیم شهربازی
داشتم نگا میکردم عکسارو
یهو یه نمای کلی از گالریش اومد
پره عکس های خاک برسری
این خانوم که میگم سی و خورده ای سالشه،همیشه ذکرشمار توو انگشتشه،شوهر داره،دو تا بچه داره ده دوازده ساله،اصن دیدم نسبت بهش کلی عوض شده،یه جوری شدم اون چیزا رو دیدم
هر چی فک کردم نتونستم دلیل قانع کننده ای برا خودم بیارم
حتی اگه برا استفاده ای (که نمیشه الان ذکرش کرد) هم باشه برا من قابل هضم نبود
یه جوری شدم نسبت بهش
حس بدی دارم
اصن از اون موقع تا حالا یه جوری شدم

  [تصویر:  final%204.png]
 
[تصویر:  05_blue.png]
سلام
حسین آقا ندید بگیرین..
اصلا بهش فک نکنین..1


میخوام بگم در جهت پرده پوشی و عیب پوشی خدا قدم بردارین.. 
همه ماها خطا داریم...
هممون عیب داریم..

ان شاء الله قلم مغفرت خدا آثار اشتباهاتمونو محو کنه..1


در پناه خدا.
یاعلی.53
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

درسته حرفتون سها خانوم
منم دارم سعی میکنم فراموش کنم 



نه رامین جان بحث قضاوت نیست
از اون شخص اصن انتظار همچین چیزی نداشتم
اصن کاری به خودش نداشته باشیم
اون بچه که همیشه من میدیدم گوشی چند ساعت دستشه چه گناهی کرده
همین کار ممکنه باعث انحراف این بچه خیلی خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو بکنیم بشه

  [تصویر:  final%204.png]
 
[تصویر:  05_blue.png]
به وضع خودم که نگاه میکنم،

پی به حلم تو میبرم.

جای تو بودم، یک لحظه هم همچین بنده ای رو تحمل نمی کردم.

اما تو خیلی امید داری

آری! اسیر کهنه ی زندان شهوتم
لکن چه باک؟ خیره به آن طرفه روزنم

روی سیاه و اعمال تباه و شوق گناه،

ولی تو هنوز امید بستی.

من گرچه سیه روی و بدم یا الله
از درگه خود مکن ردم یا الله
گفتم که من و این همه عصیان چه کنم
گفتی که بیا من آمدم یا الله

کاش برای یه لحظه درکت میکردم.

کاش مثل مثل مثلت رو درک میکردم.

کاش، بیدار میشدم. فقط یه لحظه، تا متوجه بشم که تو چه خواب پریشانی بودم.

روزگار شب هجران کی به سر می آید؟

دیگه از خودم هم خجالت می کشم...

اون زمان که نوجوون بودم، میگفتم یه آدم بالغ این کار رو نمیکنه

میگفتم بزرگ شم، درست میشه.

نگو که این سرطان هم باهات بزرگ شد.

آه از اون صبح لعنتی پیش دانشگاهی ... آه از اون یه لحظه غفلت ... آه از اون خواب صبح ... آه از اون همه پشت پا زدن به مسیر ...

بیچاره ات ... استاده بر درت.

برای هر دردی، دارویی داره انگار این حافظ...

تا چه بازی خوش نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه ی شطرنج رندان را مجال شاه نیست

داداش حسین،

پس حال امام زمان رو ندیدی وقتی که به پرونده ی من، به گوشی من، به لپ تاپ من به دل تاریک من نگاه میکنه.

اگه در اون وضع بودی چه میکردی؟


شاید این طرف دیشب وسوسه شده و یه ساعت بعدش توبه کرده؛

مثل من نیست که عمریه همزیستی مسالمت آمیز با گناه داره و ککش هم نمیگزه.
سلام

اومدم درد و دل کنم نمیدونم چرا پشیمون شدم ،  حس خوبی ندارم

یه زمانی تمام لحظات زندگیم با کانون میگذشت ولی الان 5 دقیق که میام میخوام فرار کنم 

بچه های کانون کمک کردن رشد کنم پیشرفت کردم ، وابسته کانونم کردن

ای کاش همون ریکلوس گذشته زنده میشد ، شاد پرانرژی با انگیزه ، کل تاپیک ها رو بهم میریخت

ای کاش همون جمع قدیم دوباره شکل میگرفت  >>>
مهدی69 (کانون رو اول با مهدی69 به یاد میارم کاربرای جدید هیچ وقت نمیتونید بفهمید کی بود)
رز زرد (چه شب هایی که تا صبح با هم درد و دل نمیکردیم یکی از پایه های کنفرانس تو یاهو بود بچه ها همه دور هم جمع میشدیم با هم صحبت میکردیم )
سلام (بهم فرصت نداد از معدود ادمایی که هنوز ازش دلخورم =(( )
سربازه کانون و نیما (اون اوایل ورودم به کانون کمکم کردن  سپاسگذارم 53)
تارک (چقدر با اسپم زدن اذیتش کردم 53)
شاهد (از معدود ادمایی که از هم صحبت شدن باهاش لذت میبردم - دوست واقعی Khansariha (18))
مهدی (همیشه بهش میگفتم داداش مهدی - ازم دلخور شد - وقتی من از کانون رفتم دوباره بعد از فکر کنم 1 سال سکوت برگشتKhansariha (18))
داوود گیوتین و مجتبی (شخصیتشون خیلی واسم عجیب بود به هر دو علاقه خاصی دارم - تجربه ای بالایی دارن 53)
آرمان (اون اوایل وردم به کانون خیلی کمکم کرد خیلی صمیمی بودیم ولی نمیدونم چرا یک دفعه سرد شدیم 53)
تنها (چقدر حرص میخوردن از دست من - فکر کنم اولین پستی که توی کانون زدم ایشون جواب داد - ممنون به خاطر انگیزه ای که دادید 53)
پرواز و لیلی (کم افتخار آشنایی باهشون داشتم ولی توی همون مدت کوتاه هم از تجربیاتشون استفاده کردم 53)
باران (نسخه بی نام بیشتر دوست داشتم - بمب انرژی بود - شخصا به من خیلی انگیزه دادن واسه من خیلی خاص بودن 53 )
هورا (خیلی تلاش کردم که برگردن ولی متاسفانه نشد هنوز بابت رفتارم شرمندم53)
تایرد (به خاطر جریان سمساری و اون سوتفاهم ازم دلخور شد ولی به خاطر کمک هاشون ممنونم53)
و اما تنها بازمانده >>> سها (رفتارشون الگوی من بود - هرچند اعتراف میکنم به خاطر منطقی بودنشون و به خاطر استدلال هاشون همیشه من در مقابل بحث کردن با ایشون کم میاوردم میتونستم بیشتر از اینها ازشون یاد بگیرم ولی به خاطر اون غرور فاصلمو حفظ میکردم خوبی هاشون رو فراموش نمیکنم امیدوارم بدی های منو فراموش کنن البته ایشون خیلی بزرگوارتر از این هستن که بخوان از آدمی مثل من کینه به دل بگیرن Khansariha (8))


خسسسته (خواننده کانون بود میگفت هوشیاری غم بزرگیه نفهمیدم چی گفت الان درک میکنم53258zu2qvp1d9v)
امیرحسین18 (:X خودش میدونه 53)
دو تا رضای شیطون (یادش بخیر :X اعجوبه بودن 22)
هادی (هادی هم عوض شد من همون کوروش رو بیشتر دوست داشتم ولی همیشه جز بهترین دوستان من بود یه دروغ هم بهش گفتم امیدوارم ببخشه 53 - 1بارم حسابی عصبانیش کردم 4)
پرشان (ایده های جالبی داشت شاید یه ناراحتی جزئی ازمن داشته باشه امیدوارم ببخشه )
دو تا بهنام تولد40 (منو خوب تحمل میکرد هر جا که هست ایشالا موفق باشه  ) و ققنوس (به من میگفت  پوریا تو کی از این وضعیت کما خارج میشی - قدیمی ها اگه یادشون باشه همیشه حالتم روی Dead بود - خیلی صمیمی بودیم نمیدونم چی شد رابطمون سرد شد Khansariha (18))
m.amin (پسر گلی بود - فکر کنم به خاطر رفتار زشت من از کانون رفت =(( )
داوود2005 و طاها (دو داداش گل و بامعرفت 303)
ساحل ( تواب - هنوز از من دلخورن - یه کار شدیدا اشتباهی هم انجام دادم امیدوارم به خاطر اونم منو ببخشید Khansariha (8))
ترک (یه مدت نبودن الان چک کردم دیدم دوباره اومدن خوشحال شدم راهنمایی و کمک هاشون رو یادمه ، ممنون)
بارونی (یکی بهترین مدیرای تالار ادبیات )
یه یاد حق (شخصیتشون واسه من عجیب بود)
بهار2 (نمیدونم منو یادشون هست ! الان انلاین شدن و فرار کردن 22)
اتریال (همیشه منو نصحیت میکردن خیلی خیلی بهم کمک کردن، واسه کانون خیلی باارزش بودن Khansariha (8))
شاینی (یکی از خوب های کانون )
زارا (چند دفعه بهم تلنگر زدن ، بابتشون ممنونم )
مهتاب آر - هما رها - چکاوک - هما بانو (از فعال ها و تاثیر گذارهای کانون بودن )
الون بات هپی (بابت دلخوری های پیش اومده معذرت میخوام ؟! )
حمید یا دایی حمید دقیق یادم نیست (هنوز هم اسپم میزنی asabani !!! یادش بخیر - اگه دلخوری پیش اومد ببخش)
رکسانا (چقدر دعوا کردیم شیرین و تلخ )
می توانم (چقدر با رکسانا با من کلکل میکردید ولی بالاخره تونستیم اون دلخوری ها رو فراموش کنیم ممنون که این مدت غیبت به یاد من بودید Khansariha (8))
علیرضا68 ( علیرضا رو بیشتر از هر کسی توی کانون ناراحت کردم خیلی بیشتر از یک جمله در موردش باید نوشت بودنش توی کانون خیلی مهمه هیچ وقت نتونستم ازش یه عذرخواهی رسمی بکنم امیدوارم بگذره 303)
مسافر کوچولو  (مسافرکوچولو همیشه به عنوان یه خواهر کمک حال من بودن همیشه مدیون بودم و هستم به یادتون هستم شرمنده که جواب پیامهاتون ندادم Khansariha (8))


این در اصل اعتراف نامه بود تا درددل ،  وقتی کانون میام به خود واقعیم نزدیک میشم میتونم حرف دلمو راحت بزنم

میدونم کمتر کسی واقعا ازم خاطره خوب داره از همتون عذرمیخوام به خاطر خاطره های تلخی که واسه تک تکتون جا گذاشتم


حقیقت ترک کانون هم میگم :

واسه برگشتن به کانون انگیزه پایینی دارم ، بیشتر انگیزه من اون  پست ها  و اون مطالب که اپدیت میکردم بودن  ، روزی نیست که به خاطر پاک کردنشون پشیمون نباشم

من با سها خانم حرف زده بودم و در جریان بودن ، قرار بود با پاک کردن اون پست ها یه شروع جدید داشته باشم میخواستم بدون حاشیه فقط و فقط روی ترکم تمرکز کنم ولی وقتی همه چیز رو پاک کردم دیدم واقعا تمام انگیزه هامو از دست دادم دیگه دلیلی واسه موندن ندیدم

الان همه دارم تلاش میکنم انگیزه و هدف پیدا کنم واسه برگشت ، i hope

یادگاری 5 سال حضور (http://www.xum.ir/images/2014/09/01/Pour...s_004_.jpg)

جالبه میخواستم اصلا در مورد یه موضوع دیگه درد و دل کنم (میخواستم در مورد حال و روزم چند خط بنویسم) ولی این کلمات بی مقدمه اومدن بیرون

از ساعت 2:30 تا الان 6:15 دارم این متنو مینویسم


اینم بگم اگه یوزر جدید هستید و بخشی از گذشته من نیستید بهتره نخونید چون ممکنه قضاوت اشتباهی بشه ، قضاوت اشتباه هم باعث سوتفاهم ودلخوری میشه

و من الله توفیق
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
 سپاس شده توسط
سلام
داش حسین منم یه دوستی دارم
تو وبلاگش پسر خوبیه
ولی تو لاین و اینستاگرام فاجعه

من اعتراض کردم

گفت ادم باید دورو باشه و طبیعیه

منم در جوابش نوشتم 
ادم دورو منافقه

داش حسین باید مراقب باشیم ما دورو نباشیم
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
ای اثر بندگیت نقش جبینم
روی توام قبله است و مهر تو دینم

تو به حجاب جلال پرده نشینی
من به حصار گناه گوشه نشینم

جان که تو دادی به من به پای تو ریزم
گرچه بدم در مقام عشق امینم
[تصویر:  legend.jpg]

خیلی تو درد و دل موفق نیستم حالا مشکل از درد یا دل یا من نمی دونم!
خیلی مطمن نباش همشون رفتن
کانون مثه گروه پرنده هاس
هی گروه گروه میان و فصل پاکیشون که رسید می پرن
گاها یکی هم مثه من از گله جا می مونه
نمی تونه یه فصل صب کنه چون هیشکی بر نمیگرده و همه می رن
دیگه مثه قدیم رفقایی وجود نداره اما هنوزم بچه های با صفا هستن!
حمید که هنو هستش خانمایی که گفتی رو نمدونم اما مجتبی هم هستش اما فازشون فک کنم عوض شده ولی به شدت مفیدن
علیرضا هم ی مدت بدخلق شد ولی الن خیلی اوگی و خوب هس البته یه کوچولو سرش شولوغه ولی میادش
آرمین صد و رند و مصلح و روزبه و اینا هم خیلی باصفا هستن مجتبی \ایلوت هم از سکوت چند ماهش در اومده اونم داره فعال میشه
بچه های جدید هم خیلی لوطین
عطلا لاکی بوی رزمجو
دوهفته بیا اونجا
....شاید تونستی برا خودت رفیق جور کنی
سلام
بازم دیروز خواب دیدم 
دیگه بسه  برام ،
خسته شدم نمیدونم واقعیت ،خواب کدومه ..
زندگیم همین شده وقتی خواب خوبی میبینم باخودم میگم تو ،واقعیت بوده
وقتی اتفاق بدی تو دنیا میافته میگم خوابه
دارم سرخودم کلاه میزارم ..
تنها راه جلوی پام رفتن پیش روانشناس وهمه چی رواعتراف کنم .....
..نمیدونم الان خوابم یا بیدار سخته تشخیصش برام .....واقعا دیگه نمیدونم

من عاشق دلخسته در این دیار جایی نیست، جز در کوی دلبر

دلبر خوب داند  مرا جز او نیست معشوقی....!?

سلام سمیه جان 

منم فکر میکنم روانشناس فکر خوبی باشه ، شاید بتونه کمکت کنه 

ببین تو وقتی شب میخوابی احتمالا توقع دیدن اینجور خوابا رو داری و اینکه ما معمولا خواب چیزیو میبینم که در طول روز درگیرش بودیم 

البته واسه منم اینطور خوابا پیش اومده ، خیلی کم

فکر کنم باید خودتو درگیر مسائل دیگه ای بکنی ،  درس ، کار ، هرچی که ازین مسائل دورت کنه 

و شب قبل خواب کتاب بخون ، رمان یا یه کتاب روانشناسی مثلا  فکرتو مشغول میکنه حتما  128fs318181
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
برا من مهمترین دلیل قوت گرفتن این اختلالات شاید دو تا چیز باشه؛
یکیش خالی نبودن معده و دیگری هم پرورش دادن این ترس در طول روزه (نه اینکه فکرای محرک بکنم ... همینکه این مساله ذهن منو درگیر ترسش بکنه.)

اما اگه اینا هم نباشه، ممکنه به طور خفیف ظاهر بشه که به نظرم این آخرین مرحله ی ترک باشه و فکر میکنم با نظم کامل خواب و ورزش و ذکر ،تواما، میشه درستش کرد .
حدس هایی میزنم این خواب ها ازکجا میاد
فکرکنم مربوط به گذشته نه چندان دورم باشن .
.یه چیز دیگه شاید دراینده قرارم بازم اتفاق بیافته
دقیق نمی دونم مال چیه

من عاشق دلخسته در این دیار جایی نیست، جز در کوی دلبر

دلبر خوب داند  مرا جز او نیست معشوقی....!?



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان