امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

به نام خداوند پاکیها

خداوندا؛

آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم،
شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و
بینشی که تفاوت این دو را بدانم

فک کنم 17 آبان آخرین روزهای پاکی من بود (تجربه دوم) که لغزش کردم.

بعد از یک هفته تعطیلی و بخور و بخواب، روز واقعا سختی بود. فشار درس ها و ... .
شبی سرد و تاریک، شیطان مثل همیشه (معمولاً شبهای سختی دارم) سراغم آمد و من اعتنایی به او نکردم. ( یاد متن های سردر کانون: شیطان گامهایت را سست نکند... افتادم)
دل دردی عجیب، به خود میپیچیدم.
افکار منفی و غلط ...
 امکان نداره ترک کنی | بعد از 7 روز مگه میشه | این یک امر طبیعیه | و هزاران فکر دیگه ... .
خواستم از تخت بیام بیرون اما نشد ... .
دل پیچه ای که داشتم خیلی بی حوصله ام کرده بود، کم کم سست میشدم.
اما باز هم از پتو بیرون آمدم و هوایی به سر و صورتم خورد.
قصد اومدن به کانون رو هم داشتم اما نصف شب نمیشد ( یکی از بارزترین معایب انجمن اینترنتی قصد توهین نباشه! )
هر چه زمان بیشتر میگذشت وسوسه های شیطان هم بیشتر میشد:
 خوبه معتاد نیستی؟! ارضا شدن مگه چیکاره | تو نمیتونی، مگه میشه این کار طبیعی بدن رو انجام نداد! | مگه نشنیدی همه ی شیخ ها میگن شهوت تو دل انسانه و اونقدر قوی هست که نمیتونی کنترلش کنی ! | مگه ندیدی یکی از بچه های همین کانون رفته بود پیش روانشناس و اون گفته بود: خودارضایی بد نیست، بهتره دوبار در هفته هم انجام بدی ( بدترین وسوسه ممکن ) | شهوت چه تذتی داره بیا بیا ... ... .
این بدصفت از هر دری وارد میشد .

قبل از ارضا شدن حال عجیبی داشتم با خودم میگفتم چه لذتی داره | مگه میشه خودارضایی رو ترک کرد! ( افکار شیطان روی من اثر کرده بود )
شور و شوق و شهوت امانم رو برید بود و من شکستم ..... . چیزی که هیچوقت فکرش رو هم نمیکردم ( طی اون 7 روز پاکی )

مهمترین چیزی که ما کانونی ها میدونیم اما موقع وسوسه فراموشش میکنیم:
هممون میدونیم که بعد از خودارضایی احساس گناه و پشیمانی خیلی زیادی میکنیم ( خسته از زندگی )
اما یادمون میره ... .

ارضا شدم ... و همان احساس پشیمانی همیشگی، همان پشیمانی بعد از ارضا شدن | چرا یادم رفته بود ؟
انتظار لذت پایان پذیر رو داشتم اما چه شد ؟
با وسوسه های شیطان حتی قول خودارضایی بعدی را هم به خودمان میدهیم اما بعد از ارضا شدن .... .

با خودم کلنجار میرفتم ...
چرا چنین کاری کردم، چرا گول خوردم. من چندین بار ترک کردم، اما چرا زیاد دوام نداشته ؟! چون من دنبال لذتی بودم که اصلا وجود نداشته و فقط این شیطان است که لذت را اساس کار خود قرار میدهد تا ما را سست کند.




پس از این اتفاقات:

احساس کردم بهتره تا این ماجرا رو روی کاغذ بنویسم تا هر وقت وسوسه شدم عاقیت خودارضایی رو به یاد بیارم.


اما

من این اتفاق رو روی کاغذ نوشتم و به خودم قول دادم تا فردا در کانون منتشر کنم ولی نتونستم و هی پا پس کشیدم
تا اینکه
بعد از  2 یا 3 هفته غیبت دوباره اومدم کانون و خواستم درد و دلی بکنم و بعد از راهنمایی گرفت از شما و برنامه ریزی بتونم دوباره پاک بشم.

از تمام دوستان به خاطر غیبتم عذر خواهی میکنم بخدا شرمنده همه ی شماهام
تو این مدت همیشه وقت اضافه داشتم اما روی برگشتن نداشتم .
اراده ام فوق العاده ضعیف شده، به کمک شماها احتیاج دارم کمک کنید تا از این منجلاب بیام بیرون. 53
سلام آقا رضا
امیدوارم حالتون خوب باشه و خوب تر بشه
آقا رضا به نظر من مهم ترین اصل برای موفقیت نهایی اینه که هر چند بار هم که در مسیرت شکست خوردی بازم بلند بشی و ادامه بدی
همه ما میتونیم این کار رو ترک کنیم
تنها مساله ای که هست اینه که ضعف های زندگیمون رو شناسایی کنیم و حلش کنیم
گاهی عصبانی هستیم
گاهی غمگین
گاهی.....
دلیل شکست هامون رو باید پیدا کنیم و تا حد ممکن برطرفش کنیم
و اگه خدای نکرده گاهی هم پامون لغزید باز هم بلند بشیم
به شیطان میگیم صد بارم اگه من رو منحرف کردی از راهم من باز هم برمیگردم
بازم میجنگم
چون خدایی دارم که میگه صد بار اگر توبه شکستی باز آ
خدایی دارم که اگه تلاشم رو بکنم حتما منو میبخشه

وقتای خالی رو پر کنید با کارهای مفید
سعی کنید راه های درست تخلیه هیجانات روحی رو پیدا کنید
سعی کنید فعالیت هایی داشته باشید که انرژی رو تخلیه کنه و همینطور هم شادی آفرین باشه
این فعالیت ها برای هر کسی متفاوته
پیدا کنید از چه فعالیت خوبی شاد میشید
و تا میتونید وقتتون رو پر کنید
موفق باشید
303
(1393 آذر 10، 22:32)reza.d نوشته است:
به نام خداوند پاکیها

خداوندا؛

آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم،
شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و
بینشی که تفاوت این دو را بدانم

فک کنم 17 آبان آخرین روزهای پاکی من بود (تجربه دوم) که لغزش کردم.

بعد از یک هفته تعطیلی و بخور و بخواب، روز واقعا سختی بود. فشار درس ها و ... .
شبی سرد و تاریک، شیطان مثل همیشه (معمولاً شبهای سختی دارم) سراغم آمد و من اعتنایی به او نکردم. ( یاد متن های سردر کانون: شیطان گامهایت را سست نکند... افتادم)
دل دردی عجیب، به خود میپیچیدم.
افکار منفی و غلط ...
 امکان نداره ترک کنی | بعد از 7 روز مگه میشه | این یک امر طبیعیه | و هزاران فکر دیگه ... .
خواستم از تخت بیام بیرون اما نشد ... .
دل پیچه ای که داشتم خیلی بی حوصله ام کرده بود، کم کم سست میشدم.
اما باز هم از پتو بیرون آمدم و هوایی به سر و صورتم خورد.
قصد اومدن به کانون رو هم داشتم اما نصف شب نمیشد ( یکی از بارزترین معایب انجمن اینترنتی قصد توهین نباشه! )
هر چه زمان بیشتر میگذشت وسوسه های شیطان هم بیشتر میشد:
 خوبه معتاد نیستی؟! ارضا شدن مگه چیکاره | تو نمیتونی، مگه میشه این کار طبیعی بدن رو انجام نداد! | مگه نشنیدی همه ی شیخ ها میگن شهوت تو دل انسانه و اونقدر قوی هست که نمیتونی کنترلش کنی ! | مگه ندیدی یکی از بچه های همین کانون رفته بود پیش روانشناس و اون گفته بود: خودارضایی بد نیست، بهتره دوبار در هفته هم انجام بدی ( بدترین وسوسه ممکن ) | شهوت چه تذتی داره بیا بیا ... ... .
این بدصفت از هر دری وارد میشد .

قبل از ارضا شدن حال عجیبی داشتم با خودم میگفتم چه لذتی داره | مگه میشه خودارضایی رو ترک کرد! ( افکار شیطان روی من اثر کرده بود )
شور و شوق و شهوت امانم رو برید بود و من شکستم ..... . چیزی که هیچوقت فکرش رو هم نمیکردم ( طی اون 7 روز پاکی )

مهمترین چیزی که ما کانونی ها میدونیم اما موقع وسوسه فراموشش میکنیم:
هممون میدونیم که بعد از خودارضایی احساس گناه و پشیمانی خیلی زیادی میکنیم ( خسته از زندگی )
اما یادمون میره ... .

ارضا شدم ... و همان احساس پشیمانی همیشگی، همان پشیمانی بعد از ارضا شدن | چرا یادم رفته بود ؟
انتظار لذت پایان پذیر رو داشتم اما چه شد ؟
با وسوسه های شیطان حتی قول خودارضایی بعدی را هم به خودمان میدهیم اما بعد از ارضا شدن .... .

با خودم کلنجار میرفتم ...
چرا چنین کاری کردم، چرا گول خوردم. من چندین بار ترک کردم، اما چرا زیاد دوام نداشته ؟! چون من دنبال لذتی بودم که اصلا وجود نداشته و فقط این شیطان است که لذت را اساس کار خود قرار میدهد تا ما را سست کند.




پس از این اتفاقات:

احساس کردم بهتره تا این ماجرا رو روی کاغذ بنویسم تا هر وقت وسوسه شدم عاقیت خودارضایی رو به یاد بیارم.


اما

من این اتفاق رو روی کاغذ نوشتم و به خودم قول دادم تا فردا در کانون منتشر کنم ولی نتونستم و هی پا پس کشیدم
تا اینکه
بعد از  2 یا 3 هفته غیبت دوباره اومدم کانون و خواستم درد و دلی بکنم و بعد از راهنمایی گرفت از شما و برنامه ریزی بتونم دوباره پاک بشم.

از تمام دوستان به خاطر غیبتم عذر خواهی میکنم بخدا شرمنده همه ی شماهام
تو این مدت همیشه وقت اضافه داشتم اما روی برگشتن نداشتم .
اراده ام فوق العاده ضعیف شده، به کمک شماها احتیاج دارم کمک کنید تا از این منجلاب بیام بیرون. 53


سلام رضا جان
به نظرم خدا اون قدر دوستم داشت که پامو به یه همچین جایی باز کرد
دیدی میگن توی روضه ها و مراسم ائمه که میرین دعوتتون کردن شما قسمتتون بوده ک برین
بخدا قبول نداشتم با این که میرفتم تا اینکه واقعا چند بار که نرفتم دیدنم نه ... نه الکی نیست...این نرفته و این که نشده بود الکی نبود
منم احساس میکنم واقعا وقتی بعد توبه های سنگین شکستای سنگینی که داشتم بعد اون چند روز فوق العاده ای ک پایان دهه اول محرم داشتم دوباره شکستم افسردگی و ناراحتی هایی کشیدم ،،، وقتی ک واقعا حسم و انگیزم تغییر کرد و خیلی ناراحت بودم انگار خدا اینجا رو جلو پام گذاشت ... تو نت داشتم سرچ میکردم ک یه شوری یه انگیزه ای پیدا کنم .. با یه حس خاصی داشتم اینکارو میکردم ...ناراحت بودم...گفتم کاش یه چیزی باشه اینجا بخونم واقعا یه همدردی پیدا کنم ... من خسته شدم !
که باورم نمیشد تا تو اولین لینکی که اومده بود مال کانون بود و وقتی بهش راه پیدا کردم واقعا خوشحال بودم و اعتقادم اینه که این کار کار خدا بود ... با این که تو مسابقه ده روزه یه شکست داشتم اما دوباره با امید و انگیزه بیشتری اغاز کردم و الان هشت روزو پشت سر گذاشتم ... وسوسه میاد ولی باش کنار میام ...
نه نه نه نه اشتباه نشه !! کنار نمیام!!! .. مقاومت کردم (و میکنم ) و دهن وسوسه و اونی که وسوسه میکنه رو هم سرویس میکنم !
خودم خواستم و میخوام خدا و اونی که دوسش دارم دستمو بگیره و اصلا دلم نمیخواد مث قبل بشم

اینجا کنار مطالب و موضوعایی ک داره ادمای خوبی هم داره که صحبت باهاشون و همدردی با هاشون میتونه خیلی کمک کنه
خدا وقتی ادما میخوان ،، راه های خوبی رو جلوشون میزاره و تو ، این اومدنت به اینجا و صحبت کردنت رو نشونه ی خوبی بدون و دوباره شروع کن

ختم کلام من اینکه :

ما اولین بار است که تجربه ی بندگی داریم ... اما او ، قرن هاست که خداست ...

یه یا علی بگو ...ببین چ اتفاقایی ک نمیوفته ...

یا علی
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و خود پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ ...

[تصویر:  05_blue.png]

لوتی ها [تصویر:  khansariha%20(18).gif] 

عاشق فاطمه زهرا    هادی   همت   الون واریور

شعار ما:
مردانه و دست در دست هم تلاش می کنیم

تا از ننگ خلاص شویم و به دنیای سبز پاکی قدم بگذاریم
(1393 آذر 10، 22:51)مهدیه نوشته است: سلام آقا رضا
امیدوارم حالتون خوب باشه و خوب تر بشه
آقا رضا به نظر من مهم ترین اصل برای موفقیت نهایی اینه که هر چند بار هم که در مسیرت شکست خوردی بازم بلند بشی و ادامه بدی
همه ما میتونیم این کار رو ترک کنیم
تنها مساله ای که هست اینه که ضعف های زندگیمون رو شناسایی کنیم و حلش کنیم
گاهی عصبانی هستیم
گاهی غمگین
گاهی.....
دلیل شکست هامون رو باید پیدا کنیم و تا حد ممکن برطرفش کنیم
و اگه خدای نکرده گاهی هم پامون لغزید باز هم بلند بشیم
به شیطان میگیم صد بارم اگه من رو منحرف کردی از راهم من باز هم برمیگردم
بازم میجنگم
چون خدایی دارم که میگه صد بار اگر توبه شکستی باز آ
خدایی دارم که اگه تلاشم رو بکنم حتما منو میبخشه

وقتای خالی رو پر کنید با کارهای مفید
سعی کنید راه های درست تخلیه هیجانات روحی رو پیدا کنید
سعی کنید فعالیت هایی داشته باشید که انرژی رو تخلیه کنه و همینطور هم شادی آفرین باشه
این فعالیت ها برای هر کسی متفاوته
پیدا کنید از چه فعالیت خوبی شاد میشید
و تا میتونید وقتتون رو پر کنید
موفق باشید
303

ممنونم ازتون، انرژی گرفتم و امیدوارم راهم رو پیدا کنم 53

(1393 آذر 10، 22:59)Alone WarrioR نوشته است: سلام رضا جان
به نظرم خدا اون قدر دوستم داشت که پامو به یه همچین جایی باز کرد
دیدی میگن توی روضه ها و مراسم ائمه که میرین دعوتتون کردن شما قسمتتون بوده ک برین
بخدا قبول نداشتم با این که میرفتم تا اینکه واقعا چند بار که نرفتم دیدنم نه ... نه الکی نیست...این نرفته و این که نشده بود الکی نبود
منم احساس میکنم واقعا وقتی بعد توبه های سنگین شکستای سنگینی که داشتم بعد اون چند روز فوق العاده ای ک پایان دهه اول محرم داشتم دوباره شکستم افسردگی و ناراحتی هایی کشیدم ،،، وقتی ک واقعا حسم و انگیزم تغییر کرد و خیلی ناراحت بودم انگار خدا اینجا رو جلو پام گذاشت ... تو نت داشتم سرچ میکردم ک یه شوری یه انگیزه ای پیدا کنم .. با یه حس خاصی داشتم اینکارو میکردم ...ناراحت بودم...گفتم کاش یه چیزی باشه اینجا بخونم واقعا یه همدردی پیدا کنم ... من خسته شدم !
که باورم نمیشد تا تو اولین لینکی که اومده بود مال کانون بود و وقتی بهش راه پیدا کردم واقعا خوشحال بودم و اعتقادم اینه که این کار کار خدا بود ... با این که تو مسابقه ده روزه یه شکست داشتم اما دوباره با امید و انگیزه بیشتری اغاز کردم و الان هشت روزو پشت سر گذاشتم ... وسوسه میاد ولی باش کنار میام ...
نه نه نه نه اشتباه نشه !! کنار نمیام!!! .. مقاومت کردم (و میکنم ) و دهن وسوسه و اونی که وسوسه میکنه رو هم سرویس میکنم !
خودم خواستم و میخوام خدا و اونی که دوسش دارم دستمو بگیره و اصلا دلم نمیخواد مث قبل بشم

اینجا کنار مطالب و موضوعایی ک داره ادمای خوبی هم داره که صحبت باهاشون و همدردی با هاشون میتونه خیلی کمک کنه
خدا وقتی ادما میخوان ،، راه های خوبی رو جلوشون میزاره و تو ، این اومدنت به اینجا و صحبت کردنت رو نشونه ی خوبی بدون و دوباره شروع کن

ختم کلام من اینکه :

ما اولین بار است که تجربه ی بندگی داریم ... اما او ، قرن هاست که خداست ...

یه یا علی بگو ...ببین چ اتفاقایی ک نمیوفته ...

یا علی

یا علی داداش من که خیلی وقته میگم [مطمئن باش اتفاقی نیومدی اینجا  ،  یه دست غیبی تو رو  اینجا کشونده] اما
چه کنم از دست این اراده ... .
سلام رضا.د جان،
دوستان راهنمايي ات كردن،
گفتي اميدواري راهت رو پيدا كنى،
راه پيداست،قدمها را بردار،كافيه حركت كنى،

يادت باشه: 
رنجِ بي گنج و گُلِ بي خار نيست / شادىِ بي غم در اين بازار نيست،

دوست دارى لذت پاكى رو داشته باشي؟
اصولا چه زمانى لذت ميبرى؟ وقتى سيراب باشي،يك ليتر آب بخورى جذابيتي نداره،
وقتى وسط بيابون تشنه باشي،يك جرعه آب ميتونه زندت كنه،

پس لذتي كه بعدا خواهي برد در گرو سختي و مشقتيست كه از دورى از گناه ميكشي،اون زمانه كه كوچكترين لذت دنيا برات زيباترين احساس رو ميسازه.
اینجا آدم چقدر دلش میگیرهTears
اشک آدم در میادTears

خدا به همگی کمک کنه...Tears
[تصویر:  147.gif]
[تصویر:  ImamMahdi_mahdiyar_ir_Psd_7.jpg]
[تصویر:  05_blue3.png]
واسه من نه واسه جامعه مون دعا کنید از این ناامنی دربیاد [تصویر:  crying-and-sniffling.gif]
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

امروز چشمم به این پست خورد

دلم میخواست از شوق زیاد پرواز کنم سمت خدا
دلم واسه چهار سال پیشم تنگ شده
چقد پسر خوبی بودم اون موقع
دارم به گذشته خودم غبطه میخورم با تمام وجودم

  [تصویر:  final%204.png]
 
[تصویر:  05_blue.png]
از همین امروز طوری رفتار کنید  که چهار سال دیگه  دچار این حس نشید128fs318181

یه دعای قشنگی کرده بود یکی
هرچی گشتم پیدا نکردم 42


حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله در این باره فرموده است:

ای جوان! جوانی را پیش از رسیدن پیری، دریاب.


پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله : جوان و توبه

رسول خدا صلی الله علیه و آله در سخنی به پیروان خویش می فرماید:

همه فرزندان آدم خطاکارند و بهترین خطاکاران، توبه گرانند.

ولی در این میان، توبه جوان چیز دیگری است و سخنان پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله را درباره جوان توبه کار که می خوانی، به وجد می آیی:

ـ توبه نیک است، ولی از جوانان نیک تر.
ـ جوان توبه کار، محبوب درگاه پروردگار است.
ـ هیچ کس نزد خداوند، محبوب تر از جوان توبه کار نیست.

http://www.hawzah.net

خدایا کمکمون کن تو پیری حسرت این روزهای جوونی رو نخوریم1
3ماه نبودم
حالم خوب نیست
زندگی مایوس باری دارم
رفتم تو جاده خاکی
مریضم.....حالم خوب نیست
خیلی حالم بده...خیلی...خیلی...خیلی
عاقبت این عشق هلاکم کند

درگذر کوی تو خاکم کند......

[تصویر:  07165097414216144584.jpg]
[تصویر:  05_blue.png]
هی خدا
چند روزه دلم گرفته
ربطی به خ.ا نداره این یادداشت همینطور دلم خواست بنویسم
پریشب ترک سخن طولانی با نامحرم کردم و کلی گریه ب همراهش
شب قبلشم کلی گریه کرده بودم
دیشب هم از کلی غم و غصه ای ک خورده بودم سردرد شدید گرفتم و کلا مریض شدم.سرما خوردم
صدام در نیومده
فقط همینجا گفتم اینا رو
خدا هم ازم عصبانیه و من هم ازش میترسم.ایشالله ک ببخشتم بخاطر گناهانم و دوباره برگردم پیشش
يهه نفس عمييق بكشش..
..هوووهههه
بگو دييگه تمووم شدد..
چهه خووب چه بدد..چه خوش چه زجرآور..چه خاطره بد چه خاطره خوب..
از الااان يه زمان تاازسستت..زماان تغيير
ديگه ميخواام دنبال اوون حس خووبهه بااشمم..

كيي چييكاارر دااره كه ١٢سال چيكاار كرديي؟؟ همه اون سال آخر رو ميبينن به علاوه بعدش

كااش هااروو ميرييزم دوور..شاايد هاارو ميريزم دوور..باايد ها هموناييه كه ميدونم

+ديگه هيچ كسي با هيچ باوري نميتونه روي باورها و رفتارم تاثير بذاره جز اوني كه با بايدهام يكي باشه و كاش و شايد رو دور كنه(اين به معني عدم انعطاف نيست،انعطاف درست و دقيقه)

من فقط الان رو ميبينم و ميخوام بهترين حال ،همين الان از الان داشته باشم،و آينده از الان داشته باشم..
من خسته نيستم و قرار نيست خسته بشم..حال ندارم سر جاي خودم وايسم!!
 فقط..
يه بار ديگه ريفرش عمر رو ميزنيم..

فرصت براي ايستادن نيست..
براي راه رفتن هم زماني نيست..
بايد دوييد!..

پ.ن:اين پست در راستاي پايان مدرسه(نه به طور كامل اما جدي) هست
حالم بدحال نيست،اما دوست داشتم اون حال خوبتره حفظ ميشد و دوست دارم تغييرهاي خوب ادامه دار باشه..الان كه ميبينم خيلي پتانسيلش هست كه در آينده نزديك از اين تلاش با حال خوب،يه حال عالي تر بگيرم..

و الان كه پستهاي بالارو ميبينم،ميبينم خيلي هم بي ربط با حال پستهاي بالا هم نيست..
شما هم همين كارو كنيد..
ريفرش هر روز با طلوع خورشيد زده ميشه،ريفرش هرسال رو همه با هم ميزنيم..
گاهي ماهم ميتونيم ريفرش كنيم خودمونو..
 جالبه اگه احساس كنيم هر لحظه داره يه ريفرش تو ساعتها ميخوره..!
راهكار الهي ترك

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٥﴾
 إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾ وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾


چرخه:
پس چون فراغت يافتي،[در طاعت] بكوش(٧) و با اشتياق بسوي پروردگارت روي آور(٨) -->آيا كار را بر تو راحت نكرديم؟(١-٢-٣-٤-٥-٦)

-->چون نفس را مشغول نكني،وي تورا به بازي ميگيرد<--
--->كار را بر نفست سخت گردان<---
(تو دهني به نفس با نه گفتن به تمايلات حتي حلال)
[تصویر:  05_blue.png]
به نام خداوند پاکیها

میخوام خاطره این شنبه ی به یاد موندنی رو مکتوب کنم، یکی از بهترین روزهای زندگیم بود:

" شنبه مثل همیشه صبح زود با خستگی از خواب بیدار شدم، دلم میخواست بخوابم ( فقط 5 دقیقه دیگه ! ) اما فهمیدم اگه بخوابم دیگه بیدار نمیشم برای همین یه یاعلی گفتم و بیدار شدم.

بعد از خوندن نماز و صبحانه و درس رفتم مدرسه، مثل همیشه سرد ... .
ساعت 8:30 یادم اومد که تحقیق یه درسی رو یادم رفته بیارم ( یعنی یادم رفته پرینت بگیرم ) از مدیر اجازه گرفتم و اومدم خونه، سریع تحقیق رو پرینت گرفتم و رفتم مدرسه؛ این تحقیق خیلی مهم بود چون معلم خیلی سختگیری داشت مجبور بودم برم.

زنگ اول و دوم هر چی بود گذشت. وضع مدرسه و کلاس ما خیلی بده، بچه ها گوشی میارن و ... .البته فک کنم همه جای ایران مدارس اینجوری باشه.

من حتی موقع خ.ا هم سمت اینجور چیزا نمیرفتم، یعنی هر چی بود بین خودم و خودم بود و نه بین هیچ کس دیگه. خیلی حالم بد شد از اون کارای بچه ها از کلاس اومدم بیرون تو حیاط، یه نفسی تازه کنم.

بچه ها همچنان مشغول تماشای فیلم *** بودن حتی زنگ تفریح هم نیومدن بیرون ! خدا همشونو به راه راست هدایت کنه.

بگذریم، و اما زنگ آخر

زبان داشتیم بعد از گرفتن املا گرامر رو توضیح میداد. نمیدونم چی شد یهو به خودم اومدم دیدم معلم میگه:
"**** is sleeping !!! "
همه زدن زیر خنده، رفتم یه آبی به سر و صورتم زدم. زنگ خورد و رفتیم خونه.
ساعت 3:30 یا 3:45 بود که خوابم برد. یک خواب بیاد موندنی. ساعت 7:00 با صدای یکی از اعضای خانواده بیدار شدم. عجب خوابی بود.
انگار پر کشیده بودم به آسمون، تو این دنیا نبودم. وقتی بیدار شدم یه حس دیگه داشتم، یه انرژی دیگه انگار ... .

نمیخوام بگم یه خواب خیلی طولانی بود، هممون خوابیدیم بعضیا شاید تا 9 تا 10 ساعت اما این خواب برای من خیلی لذت بخش بود. هیچ خواب یا رویایی هم ندیدم اما یه حس دیگه داشتم. حس عاشقانه، حس زندگی.

معمولا عصر روزهای شنبه بعد از خواب، وقتی بیدار میشدم تنها دقدقه ام درس هام بود ولی امروز اصن به درس اهمیت ندادم گفتم نماز بخونم بعد بشینم پای کامپیوتر و بیام کانون.

من اصلا آدم درسخونی نیستم، ولی همیشه باید اول درسهامو بخونم بعد بشینم پای نت چون میدونم وقتی نشستی پشت کامپیوتر دیگه گذر زمان رو متوجه نمیشی. حق بدید دیگه یه دانش آموز باید فکر و ذکرش درس باشه.

دورانی که خ.ا میکردم هیچوقت همچین خواب های زیبایی نداشتم بنظرم این لطف خدا بوده که شامل حال من شده. قبلا هم خواب طولانی و پر انرژی داشتم ولی اینجوری که وقتی بیدار شدم حس عاشقانه داشته باشم اصلا نبوده.

اینم بگم که دوست داشتم برم پیش خدا اون بالا اصلا دوست نداشتم اینجا باشم. همیشه هر وقت که حرف از مردن میشده میگفتم هنوز خیلی زوده من آرزو دارم اما بعد این خواب همش میخواستم بمیرم و برم اون دنیا !

دوست داشتم این خواب عجیبی و ناب رو با این روز بیاد موندنی به اشتراک بزارم.

نقل قول: مث روزهای داغ مردن *** مث کویر لوت لبها
که محتاج یک جرعه بوسه *** شدم ام تنهای تنها
studsmatta دلم میخواد اینجوری بپرم و شادی کنم Khansariha (57)
کسی که میخواد همه ی دنیا رو تغییر بده،
جز خودش رو؛

هیچ چیز رو نمیتونه تغییر بده،
حتی خودش رو.


چرخ بر هم زنی ار غیر مرادت گردد؟

مگر تو محور عالمی؟


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان