امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

امروز بهترم
کاملا متوجه بودم ک موقع گریه خدا نگرانمه.میدونست از گریه زیاد قراره حالم بد شه
حالم خوش نیست شاید هیچ کس نبینه نفهمه اما خوش نیستم خدا که هست اون که میبینه همین کافیه شاید دارم خل میشم اما ساعتها میشینم وبا خودم خیال پردازی میکنم!با خیال خودت تنها بودن بهتر از بودن با آدمهایی که هرلحظه عذابت میدن نه که چماق بردارن بزننت بلکه با خودخواهیشون آزارت میدن آدمهایی که به خاطر خودشون میخوای باهاشون باشی و اصلا براشون مهم نیست داری  چه کوهی از عذاب وجدان رو تحمل میکنی مهم نیست که چقدر زجر میکشی از این همه احساس گناه تا میای خودت تمومش کنی هم باز جمله تکراری اگه بری نابود میشم و این حرفها و یه عذاب وجدان دیگه خستم از اینکه همیشه برای دیگرا ن بودم و هیچ کس برای من نبود حتی دوستهام خانوادم خستم از یه عالمه بغض فروخورده که به هیچ کس نتونستم بگم آره این روزها خودمم و خدای خودم خیال و خیال و خیال تو خیالم به همه چیز میرسم همه چیز آروم و خوبه من که از پرحرفی سر همه رو میخوردم الان ساکت ساکتم همه حرفهام رو با خیالم میزنم دیگه نگران سواستفاده برداشت بد و خیلی چیزهای دیگه نیستم میدونم اینجوری کم کم ازپادرمیام چون خودم نیستم اما انگار اینجوری بهتره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مرا عهدی است باجانان....



[تصویر:  nasimhayat.png]
خدا خیلی خوبه......
من خیلی بدم و بدی کردم ولی دوبرابر بهم خوبی کرد,جوری همه چیز رو برام آسون و خوب پیش میبره که من صدبرابر شرمنده تر میشم .
خدایاااااا دوست دارم...خیلیییییی دوست دااااارم
شکرت که هنوز هوامو داری
2uge4p42uge4p42uge4p42uge4p4
امیر مؤمنان حضرت علی(ع) می فرمایند: پیامبر اسلام فرمود:
عمر جهان به پایان نمی رسد مگر آنکه مردی از نسل حسین امور امت مرا در دست می گیرد و دنیا را پر از عدل می کند همچنانکه پر از ظلم شده است.

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام  کی اینجا هس؟
اه ه ه  هیشکی نیس
خدافظ
(1393 آذر 16، 9:08)دریایی نوشته است: حالم خوش نیست شاید هیچ کس نبینه نفهمه اما خوش نیستم خدا که هست اون که میبینه همین کافیه شاید دارم خل میشم اما ساعتها میشینم وبا خودم خیال پردازی میکنم!با خیال خودت تنها بودن بهتر از بودن با آدمهایی که هرلحظه عذابت میدن نه که چماق بردارن بزننت بلکه با خودخواهیشون آزارت میدن آدمهایی که به خاطر خودشون میخوای باهاشون باشی و اصلا براشون مهم نیست داری  چه کوهی از عذاب وجدان رو تحمل میکنی مهم نیست که چقدر زجر میکشی از این همه احساس گناه تا میای خودت تمومش کنی هم باز جمله تکراری اگه بری نابود میشم و این حرفها و یه عذاب وجدان دیگه خستم از اینکه همیشه برای دیگرا ن بودم و هیچ کس برای من نبود حتی دوستهام خانوادم خستم از یه عالمه بغض فروخورده که به هیچ کس نتونستم بگم آره این روزها خودمم و خدای خودم خیال و خیال و خیال تو خیالم به همه چیز میرسم همه چیز آروم و خوبه من که از پرحرفی سر همه رو میخوردم الان ساکت ساکتم همه حرفهام رو با خیالم میزنم دیگه نگران سواستفاده برداشت بد و خیلی چیزهای دیگه نیستم میدونم اینجوری کم کم ازپادرمیام چون خودم نیستم اما انگار اینجوری بهتره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سلام
اینم ی راهه دیگه:
بگردین دوستای خوب پیدا کنین..فضاهای خوب رو تجربه کنین.. تو تصمیمتون قاطع باشین..

خودتونو همین ک هستین بپذیرین تا نظرات بقیه براتون خیلی مهم نباشه..

(با خودمم هستم..22 )

صمیمانه آرزو میکنم موفق باشین و شاد..

در پناه خدا..
یاعلی.53

(1393 آذر 16، 22:01)farzad_727 نوشته است: اه ه ه  هیشکی نیس
خدافظ

:-??
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

خداجون
کمک کن این چند وقته بخیر بگذره
هرچند.....

دمت گرم
یادمه میخواستم با دوستام یا یه کسی که شوخی کنم تا میخواست از زمین بلند شده دستشو میگرفتم یهو وسط راه ول میکردم اون بنده خدا زرت میخورد زمین 4fvfcja از جمله کارا واسه دربه داغون کردن اینو اون بود

بعد فکر میکردم چند روز پیش

دیدم ابلیس دقیقا مثل کسی میمونه که لبخند میزنه میگه بیا ... بیا دستتو بده من پاشو

عملا گناه رو برات لذت جلوه میده و هیچ کمکی هم نمیکنه بت

بلکه دستتو میگیره و تا نیمه ک میای پاشی یهو ول میکنه دوباره میخوری زمین

همیشه همین بوده ... یه مقدار که خسته میشی ... دل زده میشی ... غافل میشی ... به ظاهر دنبال رهایی هستی ... پیداش میشه و میگه بیا دستتو بده من ... یه لذت زود گذری هم از گناه بت میده ( همون تا نیمه پا شدنه ) تا اعتماد کردیو رفتی میزنتت زمین ... بعد میفهمی چ بلایی سرت اومده

واقعا از وقتی به گناه کردن و وسوسه این مدلی فک میکنم زیر بار گناه کردن نمیرم ... زیر بار زمین خوردن نمیرم ... زیر بار شرمندگی خدا نمیرم

خدایا
خدایا
خدایا کمکمون کن 
کمکمون کن ما دستمونو توی دستای ابلیس نزاریم ...
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و خود پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ ...

[تصویر:  05_blue.png]

لوتی ها [تصویر:  khansariha%20(18).gif] 

عاشق فاطمه زهرا    هادی   همت   الون واریور

شعار ما:
مردانه و دست در دست هم تلاش می کنیم

تا از ننگ خلاص شویم و به دنیای سبز پاکی قدم بگذاریم
دیروز مپل خلها از اداره تاخونه رو پیاده رفتم1744337bve7cd1t81 هنوز پاهام درد میکنه ولی حس خوبی داشت خیلی خوبvarzesh به ایستگاه انتقال خون که رسیدم حس کردم باید خون بدم ولی حیف کارت شناسایی همراهم نبود ~X( آخه آدم این همه حواس پرت
 اما امروز حتما میرم 53258zu2qvp1d9v  قراره یه کار بزرگ رو شروع کنم این هم نذر این راه هروقت بتونم میرم خون میدم
مرا عهدی است باجانان....



[تصویر:  nasimhayat.png]
(1393 آذر 17، 20:29)tanha نوشته است: سلام دوستان
من رو یادتون هست ؟
سلام

بله مگه میشه بنیان گذاران کانون رو از یاد برد؟30353

خوب هستین؟ حالتون چطوره؟ خیلی خوش اومدید128fs318181
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


ی شرایطی الان افتادم ک اعتماد بنفسمو خیلی کم می کنه ‌ذوست ندارم این ادامه پیدا کن.ه به هر قیمتی ک‌شده حتی کار و دانشگاه رو ول کنم برم خونه.خدا جون اول معذرت می خوام بعدش هم برایم مخرجی بگذار با این ک تقوی کار من نیس
سلام بچه ها 

دلم گرفته از اینکه هی توبه هی شکستن هی توبه .....

احساس می کنم خدا رو نعوذا باالله به سخره گرفتم ولی اینطور نیست ....

نمی دونم چرا با وسوسه ها سریع از راه به در میشم و عهد و پیمانم رو به باد می دم انگار شیرینی پوچ گناه به مذاقم خوش اومده :(

شاید خوب نتونم حرف دلم رو تفسیر کنم ، واقعا کمک می خوام از خدا .... بندگی این مدلی به هیچ وجه به درد نمی خوره 

20202020202020202020202020 کمک

خدایا شرمنده تم که جز با روسیاهی به درگاهت نمیام 
خدایا دوست دارم وقتی از دنیا میرم طیب و طاهر باشم 

یا الهاالعاصین
(1393 آذر 18، 11:42) من کاملا درکتون میکنم  قربون خدا و صبرش من که از بندگی خودم خستم Tavvab نوشته است: سلام بچه ها 

دلم گرفته از اینکه هی توبه هی شکستن هی توبه .....

احساس می کنم خدا رو نعوذا باالله به سخره گرفتم ولی اینطور نیست ....

نمی دونم چرا با وسوسه ها سریع از راه به در میشم و عهد و پیمانم رو به باد می دم انگار شیرینی پوچ گناه به مذاقم خوش اومده :(

شاید خوب نتونم حرف دلم رو تفسیر کنم ، واقعا کمک می خوام از خدا .... بندگی این مدلی به هیچ وجه به درد نمی خوره 

20202020202020202020202020 کمک

خدایا شرمنده تم که جز با روسیاهی به درگاهت نمیام 
خدایا دوست دارم وقتی از دنیا میرم طیب و طاهر باشم 

یا الهاالعاصین

من
مرا عهدی است باجانان....



[تصویر:  nasimhayat.png]
از آیینه بپرس

نام نجات دهنده ات را ...






باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و خود پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ ...

[تصویر:  05_blue.png]

لوتی ها [تصویر:  khansariha%20(18).gif] 

عاشق فاطمه زهرا    هادی   همت   الون واریور

شعار ما:
مردانه و دست در دست هم تلاش می کنیم

تا از ننگ خلاص شویم و به دنیای سبز پاکی قدم بگذاریم
آدم اگه تنها سفر میره بحثش جداست...
ولی اگه با کسی میره... بستگی داره اون کس کی باشه...

اگه خوب باشه... که لذت سفر رو دو چندان می کنه...
و اگه بد باشه که...

سفر ما شبیه به هر چیزی بود... جز سفر زیارتی...
بساط، بساط شوخی و خنده و فان بود... نه زیارت...
اون قدری که مشغول عکاسی از خودمون و اطراف حرم بودیم، داخل حرم نبودیم...

این قدر حرف مزخرف تو مسیر ورود به حرم شنیدم... که دیگه شرمم میشد وارد شم... 
دلم می خواست لااقل تو مسیری که میریم، ذکر چند تا صلوات رو لبم نبود... نه حرفای بیهوده برای آدم هایی که گوش شنوا ندارن...

بعدشم که وارد حرم شدیم... یه سری ها جا موندن...
حالا تند و تند و تند زیارت کن و برگرد... که مبادا منتظر بمونن و ناراحت شن...
چرا که عزیزان اعتقادی به این جور مسائل سنتی ندارن!

فکر کردن من دیوانه ام که از سفر بدم بیاد...
نمی دونم چطور بهشون بفهمونم که سفر در هر شرایطی رو دوست ندارم...

هر بازم که شرایط سفر جور میشه...
این قدر اصرار می کنن که اگه نیای ما هم نمیریم... که منم تسلیم میشم...
زیر پا گذاشتن دل خودم رو به زیر پا گذاشتن دل اونا ترجیح میدم...

از شانسم هر دو باری هم که رفتم حرم، اون قدر حالم بد بود و سردرد داشتم که اختیاری از خودم نداشتم...
کلی حرف نگفته موند رو دلم... کلی دعاها و زیارت نامه هایی که دلم می خواست بخونم...
تو مسیر برگشت این قدر بغض گلومو گرفته بود که دلم می خواست یه دل سیر گریه کنم... که چقدر کم سعادتم من...

فکر می کنی مشکل آدم مریض اینه که فقط یه وقتا حالش بده!؟
وقتی که نتونی کار کنی و مطالعه... و نه خواب و استراحت و تفریح... قاعدتاً وقت عبادت هم دچار مشکل میشی...
همین نمازهایی هم که می خونم گاهی شک می کنم خدا قبول می کنه یا نه... باقیش بماند...

البته جای تعجبی هم نیست...
آدم همونی رو درو می کنه که بذرشو کاشته باشه...
من دقیقاً چه بذری کاشتم که الان انتظار دروش رو داشته باشم!؟

همین توفیقی هم که نصیبم شد باید خدا رو شکر کنم...
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 7 مهمان