1393 آذر 16، 8:53
کاملا متوجه بودم ک موقع گریه خدا نگرانمه.میدونست از گریه زیاد قراره حالم بد شه
(1393 آذر 16، 9:08)دریایی نوشته است: حالم خوش نیست شاید هیچ کس نبینه نفهمه اما خوش نیستم خدا که هست اون که میبینه همین کافیه شاید دارم خل میشم اما ساعتها میشینم وبا خودم خیال پردازی میکنم!با خیال خودت تنها بودن بهتر از بودن با آدمهایی که هرلحظه عذابت میدن نه که چماق بردارن بزننت بلکه با خودخواهیشون آزارت میدن آدمهایی که به خاطر خودشون میخوای باهاشون باشی و اصلا براشون مهم نیست داری چه کوهی از عذاب وجدان رو تحمل میکنی مهم نیست که چقدر زجر میکشی از این همه احساس گناه تا میای خودت تمومش کنی هم باز جمله تکراری اگه بری نابود میشم و این حرفها و یه عذاب وجدان دیگه خستم از اینکه همیشه برای دیگرا ن بودم و هیچ کس برای من نبود حتی دوستهام خانوادم خستم از یه عالمه بغض فروخورده که به هیچ کس نتونستم بگم آره این روزها خودمم و خدای خودم خیال و خیال و خیال تو خیالم به همه چیز میرسم همه چیز آروم و خوبه من که از پرحرفی سر همه رو میخوردم الان ساکت ساکتم همه حرفهام رو با خیالم میزنم دیگه نگران سواستفاده برداشت بد و خیلی چیزهای دیگه نیستم میدونم اینجوری کم کم ازپادرمیام چون خودم نیستم اما انگار اینجوری بهتره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
(1393 آذر 16، 22:01)farzad_727 نوشته است: اه ه ه هیشکی نیس
خدافظ
(1393 آذر 17، 20:29)tanha نوشته است: سلام دوستانسلام
من رو یادتون هست ؟
(1393 آذر 18، 11:42) من کاملا درکتون میکنم قربون خدا و صبرش من که از بندگی خودم خستم Tavvab نوشته است: سلام بچه ها
دلم گرفته از اینکه هی توبه هی شکستن هی توبه .....
احساس می کنم خدا رو نعوذا باالله به سخره گرفتم ولی اینطور نیست ....
نمی دونم چرا با وسوسه ها سریع از راه به در میشم و عهد و پیمانم رو به باد می دم انگار شیرینی پوچ گناه به مذاقم خوش اومده :(
شاید خوب نتونم حرف دلم رو تفسیر کنم ، واقعا کمک می خوام از خدا .... بندگی این مدلی به هیچ وجه به درد نمی خوره
کمک
خدایا شرمنده تم که جز با روسیاهی به درگاهت نمیام
خدایا دوست دارم وقتی از دنیا میرم طیب و طاهر باشم
یا الهاالعاصین