امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

YaKarim = بازگشت به خاک

البته به نوعی!!....نه خود خودش!!.. 4chsmu1
 سپاس شده توسط
(1395 آبان 21، 1:46)خانوم لبخند نوشته است: یه کم خسته ام...
این ماه میتونست واسه ام بهترین ماه سال باشه
اما شده تلخ ترین...
خسته ام از بس که حواسمو پرت کردموبه چیزایی که اتفاق داره میفته فکر نکردم..
خسته ام از شنیدن همه حلالم کنید ها همه کربلا عازمم ها
خسته ام از اینکه جواب سوال کسایی رو دادم که ازم میپرسن پس چی شد تو که میخواستی اربعین بری!!!چرا جور نشد...
من و یه دوست خیلی نزدیکم پارسال تو یک ماه ثبت نام کردیم واسه کربلا و و تو یک ماه باهم عازم شدیم..حتی سفرمون بهم تداخل داشت..جوری که تونستیم هم دیگه رو تو کاظمین ببینیم..
قرار بر این بود اربعین باهم بریم...
.
.
.
حالا اون داره میره و من جاموندم...
خیلی سخته...خیلی زیاد سخته که دوستات دونه دونه بیان بگن سفرمون جور شد و عازمیم..انگشت نما شدن خیلی سخته...

خسته ام از این جاموندن...از این طلبیده نشدن...
متنفرم از هر چیزی که مانع شد تا از این سفر جا بمونم...متنفرم..
میشه آدم از عزیزترین فرد خانواده اش متنفر باشه؟!

خوشا بحالتون که پاکید، خوشا بحالتون که حداقل واسه یه بار کربلا رفتین ...
ولی ما چی که همیشه جا مونده هستیم و لایق نیستیم بریم
من چی که حتی محرممش هم ...
دلم بد جور گرفته.

الا روح قرآن، حسن یا حسن... صفا بخش ایمان، حسن یا حسن...
[img=0x0]http://s9.picofile.com/file/8275573276/YaKarimAhleBeyt.jpg[/img]
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
سلام داداشای گلم

بچه ها من تازگی یه جمع بندی کردم فهمیدم از چند راهه که من دارم ضربه میخورم و به خ ا لعنتی برمیگردم اولیش که اینترنته که من سعی کردم واقعا خودمو ایزوله کنم و این حب بیهوده ذو تو خودم از بین ببرم
دومین راه که خیلی اذیتم میکنه و دارم ازش عذاب میکشم اینه که من احمق خریت کردم و با داستان های جنسی روبرو شدم و چون تو سنی بودم که حالیم نبود دنبال میکردم بدون هیچ قیدو بندی متاسفانه خداشاهده من 3تا4ساله شاید این رو فهمیدم و خوندن این اراجیف رو ترک کردم ولی تاثیرات منفیش روم مونده و شب و روز منو عذاب میده بخدا پشیمونم بخدا خستم
نمیدونم از این لجن زاری که برای خودم ساختم باید چطور فرار کنم کاش هیچوقت من وارد فیسبوک نمیشدم که زندگیمو تباه کرده
فکرم مریض شده بخدا خدارو التماس میکنم که امام حسین شفام کنه ولی انگار امام حسین اصلا با من کاری نداره از دوستانی که اینجان خواهش میکنم اگه کسی سابقه خ ا با این داستان های اراجیف رو داره و تونسته بهشون غلبه کنه و ترک کنه میخوام به این داداش کوچیکشون کمک کنن بخدا خستم بخدا از این روان و فکر مریض خستم تورو خدا کمکم کنین

ارسال شده از LG-D858HKs با استفاده از kanoon
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
عمر به هجر آن مه نامهربان گذشت
دل پایبند اوست مگر می توان گذشت
 
در آرزوی رخصت پرواز و کوی باغ
ماندیم و بس بهار رسید و خزان گذشت
 
عمری گذاشتیم به آه و فغان ولی
آخر گذشت گرچه به آه و فغان گذشت
 
آتش به دودمان زدن ای مدعی خطاست
خواهی چو دود از سر این دومان گذشت
 
گلچین مشو که باد خزان نیز عاقبت
افشانده دامن از بر این بوستان گذشت
 
کاووس جان مخواه به زندان دیو نفس
رستم فسانه نیست که از هفت خوان گذشت
 
سود جهان گذاشتنی بود و خلق را
عمر عزیز بر سر سودای آن گذشت
 
خون می خورم چو نرگس مستش که آن حریف
سرمست ناز بود و زمن سرگران گذشت
 
چون نرگسم ز ضعف بود تکیه بر عصا
کان شاخ گل به عارض چون ارغوان گذشت
 
تا شاخسار انس به زاغان سپرد گل
یارب چها به بلبل بی خانمان گذشت 
 
صیاد گو اسیر قفس خواستن چرا؟
مرغی که در هوا تو از آشیان گذشت
 
یا رب قطار عمر ، جهاز و جرس نداشت
یا بخت خفته بود که این کاروان گذشت
 
عمرم فسانه ی شب هجران دوست بود
آن هم به تیغ خواب اجل از میان گذشت
 
طبعی سرشتم از تن و جان تا به این جهان
هم دل توان سپرد و هم از وی توان گذشت
 
از جویبار دیده مدد جوی شهریار
دیگر صفای چشمه ی طبع روان گذشت
 سپاس شده توسط
وقتی می بینم که عامل همه ی گناهان و بدبختی هایی که تا الان دارم خودم هستم از خودم بدم میاد.
من بخاطر این گناه عقب افتادم. از خیلی چیزا عقب افتادم. کاش هرگز تو این مسیر نمی افتادم. کاش همون موقع یکی می فهمید و پشت دستمو چنان داغ می کرد که هرگز حتی بهش فکر هم نمی کردم و هزاران ای کاش دیگر که دیگه الان گفتن هیچکدومشون فایده ای نداره و هیچ دردی رو دوا نمی کنه.

کسایی رو می بینم که سر کوچکترین کارها و انجام ندادن کوچکترین گناه ها دغدغه دارن ولی من راه به راه گناه کبیره انجام میدادم و...
کسایی هستن تو تاریخ که مجبورشون کردند و کلی شکنجه شون دادند تا گناه بکنند ولی اونا مقابل همه ی این سختی ها و مشکلات قد علم کردند و موندند و بخاطر خود و خداشون گناه نکردند.
ولی من چی که نه کسی منو اجبار کرده نه کسی شکنجم داده. مقصر اصلی فقط و فقط خود منم. خود خودم. خودم کردم که لعنت بر خودم باد.

خود من در مقابل خود خودم می مونم و با خودم مبارزه می کنم.
من دیگه هرگز نمیخوام برگردم به همون آش و کاسه. فقط کافیه جلوی خودم بمونم. همین. حتی اگه همه ی علل و اسباب این گناه فراهم باشه بازم من خودم در مقابل خودم می مونم و سراغش نمیرم. چون من تصمیم دارم با خودم بجنگم و روی خودم رو کم کنم. پس من می توانم و صرفا این یه شعار نیست من واقعا با تمام وجودم می توانم که در مقابل بدی های خودم مقابله کنم. (ان شاء الله و در پناه حق)

الا روح قرآن، حسن یا حسن... صفا بخش ایمان، حسن یا حسن...
[img=0x0]http://s9.picofile.com/file/8275573276/YaKarimAhleBeyt.jpg[/img]
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
اقا یاکریم 
ریشه سعادت و شقاوت ما  تو دستای خودمونه
هر اتفاقی تو زندگی ما در مسیر رشد ماست
همه مایی ک اینجاییم داریم با خودمون رقابت می کنیم برای بهتر شدن برای طاهر شدن 
حضور ما تو اینجا نشون میده خدا ازمون ناامید نشده چون هنوووووووووووز از کار زشتمون شرمساریم و خجالت زده و از انجامش شاد یا بی تفاوت نیستیم
این نیاز ما رو به بی راهه کشوند درست!اما این تقدیر همیشگی ما نیست این ی ازمون مهم ماست پاکی ما همون تپه احد ماست ک باید حفاظت کنیم ازش
من مطمئنم خدا این ظرفیت رو تو وجود ما دیده ک بتونیم از پس این امتحان بر بیایم و رشد کنیم و بریم سروقت امتحانهای بزرگتر
خدا از ما ناامید نیست چرا ما ناامید باشیم.
وقتی شکستم صدای خودمو ضبط کردم چقد حس و حال بدیه بعد هر شکست تو همون حال و هوای بد هر چی خواستم بار خودم کردم از حس اون لحظه ام گفتم و سیوش کردم حالا هر وقت اندکی تمایل دارم میرم اون صوت رو گوش میدم ک بدونم قراره با خودم و روانم و عاقبتم چ بکنم بعد شنیدنش کلا از سرم میپره همه چی!


پ.ن: چقد بده ادم خوب حرف بزنه ولی خوب عمل نکنه..گاهی حتی حوصله ندارم پستایی ک میذارمو بخونم 
بیراه نگفتن ک دوصد گفته چون نیم کردار نیست
عزت زیاد 303
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
(1395 آبان 23، 9:34)خاله شادن نوشته است: وقتی شکستم صدای خودمو ضبط کردم چقد حس و حال بدیه بعد هر شکست تو همون حال و هوای بد هر چی خواستم بار خودم کردم از حس اون لحظه ام گفتم و سیوش کردم حالا هر وقت اندکی تمایل دارم میرم اون صوت رو گوش میدم ک بدونم قراره با خودم و روانم و عاقبتم چ بکنم بعد شنیدنش کلا از سرم میپره همه چی!

به خاطر حرفایی که زدین ممنونم. در رابطه با این قسمت حرفتون میخواستم بگم که چه خوبه آدم یه چیزی واسه خودش داشته باشه که به آدم یادآوری کنه که در پاکی به سر میبره و دیگه نمیخواد به قبل برگرده. برای این کار میشه از گردنبند، انگشتر و هر چیزی که آدم به ذهنش میرسه تا جهت یادآوری به دردش میخوره استفاده کنه.
تو یکی از سخنرانی ها از استادی شنیده بودم که نگین انگشتر یکی از امامان (فکر کنم امام سجاد ع رو فرموده بود ولی شک دارم)؛ کلمه الموت به معنای مرگ بود و این امام عزیز در هنگام قنوت نمازشان نگین انگشتر رو به سمت خود برعکس میکردند و به یاد مرگ می افتادند و گریه میکردند.

الا روح قرآن، حسن یا حسن... صفا بخش ایمان، حسن یا حسن...
[img=0x0]http://s9.picofile.com/file/8275573276/YaKarimAhleBeyt.jpg[/img]
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
امشب توی مسجد دانشگاه بچه ها جمع شده بودن تا راهی شن برای کربلا.
نه این که دلم خواست ،‌ دلم پرکشید.
نه من که لایقش نبودم ، تقصیر خودمه.
خدایا شکرت.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

عصری، ی سر رفتم اتاق دراز بکشم.
نیم ساعتی بیشتر نگذشته بود،
یکی در می زد.
دلم نمی خواست پا شم  Shy
می گفت می خواهیم این کار کنیم، اون کار کنیم.
گفتم برید انجام بدید.
دوست داشتم زود برگردم به خواب،
پای حرفای مادرم،
آخه داشت حرف می زد،
گر چه با سختی، ولی چه دل نشین بود ....
53 53 53
[تصویر:  tree.jpg]

خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش  ***  بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر


" مولوی "

53   53   53

این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...

53 5353
[تصویر:  05_blue.png]
تا حالا شده این بلا سرت بیاد ؟


نقل قول: می دونم سختته ولی خواهشا یه لحظه خودت رو بزار جای من و حست رو بهم بگو 53

اگه جای من بودی و این بلا سرت می یومد چکار می کردی یا چه حسی پیدا می کردی ؟ Please

تا حالا شده همون زمانی که مبتلا  به خ.ا هستی کسی مچت رو غیر مستقیم بگیره و به روت بیاره ؟
چه احساسی داشتی وقتی بقیه دارن بیان می کنند که ما می دونیم تو در خلوت خودت خ.ا می کنی ؟ بدون اینکه خودت به زبون بیاری ؟
چه احساسی پیدا می کنی وقتی بین دخترها باشی و یه نامردی چنین بلایی سرت بیاره ؟
چه احساسی پیدا می کنی وقتی به خاطر گناهی که خودت از انجامش پشیمون باشی و به شدت به ترک اون گناه فکر می کنی یه عده آدم عوضی از خود راضی دورت رو بگیرن و  تو سرت بزنند ؟ بخاطرش تحقیرت کنن و هر جور فکری بخوان راجع بهت بکنند ؟


نقل قول: دوستان از من که گذشت و به لطف یه عده آدم عوضی کثیف این حس مزخرف رو تجربه کردم ولی شما با ترک زودتر اینکار می تونید جلوی چنین تجربه ای رو بگیرید . 

الان نزدیک 9 ماه از پاکیم می گذره  احساس گناهی که یه زمانی به خاطر خ.ا همراهم بود به کلی از روحم رفته ولی احساس مزخرفی که اون چند تا آدم عوضی با کارشون باهام کردن هنوز توی روحم باقی مونده .. .

اولش خیلی سعی کردم ببخشمون ولی نتونستم ببخشم پس نفرینشون می کنم ...

خدایا خودت اون بنده های آشغالت رو به سزای عملشون برسون . امیدوارم توی زندگی شون خاطره ای بدتر از خاطره ای که برای من درست کردن اتفاق بیفته . ان شالله
 ( 0+) - (0 -) Khab
 (0+)  - (0-)        23 
 (0+) - (0-)       65
        
  THANKS GOD : [ACII[II]AE]
  
حال و هوای غریبی دارم
همه تو مسیر رفتن به کربلائن و من... Hanghead
بیراه نگفتن این چیزا لیاقت میخاد و لیاقت هر کی به اندازه ظرفیتشه
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
(1395 آبان 25، 15:31)خاله شادن نوشته است: حال و هوای غریبی دارم
همه تو مسیر رفتن به کربلائن و من... Hanghead
بیراه نگفتن این چیزا لیاقت میخاد و لیاقت هر کی به اندازه ظرفیتشه

خاله جون یادت نره مهم دله که باید تو راه کربلا باشه نه جسم ادم. دلتو بزن به دریا و کربلاییش کن
 سپاس شده توسط
اینجا رو میبینم که همه از کربلا نرفتنشون ناراحتن به خودم نگاه میکنم اعصابم بهم میریزه
من که فاصله خونه م تا حرم امام رضا نیم ساعت بیشتر نیست حدود پنج شیش ساله نرفتم
انقد که تو کثافت کاریه خودم غرق شده بودم
هر دفعه میخاستم برم نمیشد 
خدایا شکرت.
 سپاس شده توسط
خوش بسعادتتون اقا یوسف 
من چهارساله نرفتم مشهد ..آرزو به دل خوندن ی دعای کمیل تو صحن جامع ام
سهم ما از زیارت اقا شده زیارت مجازی...
بخدا ن به قسمته ن همت همش به دعوته...
خدایا شکرت ک اینجام میشد نباشمو و غرق ..
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
ایضا منم مثل اقا یوسف ....  Hanghead
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان