امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

یا امام حسین اربعینت هم آمدو من رو سیاه‌ باز هم جامانده ام؛ نه تو‌ کربلا هستم و نه تو مشهد الرضا. 
نمیدونم چی شد امشب این روضه رو گوش دادم. این روضه رو اولین‌بار حدود 4 سال پیش گوش داده بودم و از اون موقع تا حالا بارها و بارها گوشش دادم و هر بار هم دلم گرفته. آپلودش کردم. اگه‌ گوش دادین و دلتون گرفت و قطره اشکی هم‌جاری شد منو از دعاتون بی‌نصیب نذارید.
لینک دانلودش

الا روح قرآن، حسن یا حسن... صفا بخش ایمان، حسن یا حسن...
[img=0x0]http://s9.picofile.com/file/8275573276/YaKarimAhleBeyt.jpg[/img]
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
(1395 آذر 2، 16:23)smwarrior نوشته است:
Tears Tears

شقایق جان
چی شده خواهری؟؟چرا پروفایلتو بستی؟؟ 53258zu2qvp1d9v
منتظرم بیای ی حرفی بزنی حالا یا اینجا یا نسیم یا پروفایلم
منتظرم نذاری ابجی جان؟؟!!
53 برنامه ریزی روزانه  53 

در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
 سپاس شده توسط
(1391 ارديبهشت 11، 22:13)حمید خان نوشته است: -_-_-   براي تو كه لياقتش رو داري  -_-_-  لطفا وقت بذار همشو بخون



راستی؛ هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟

تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی خیری ندیدیم.


شما رو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید:
قیمت یه روز بارونی چنده؟




یه بعدازظهر دلنشین آفتابی رو چند می*خری؟
حاضری برای بوکردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه اسکناس درشت بدی؟
پوستر تمام*رخ ماه قیمتش چنده؟




ولی اینم می*دونی که اگه بخوای وقت بگذاری و حتی نصف روز هم بشینی به گل*های وحشی که کنار جاده در اومدن نگاه کنی بوته*هاش ازت پول نمی*گیرن!




چرا وقتی رعدوبرق میاد تو زیر درخت فرار می*کنی؟
می*ترسی برقش بگیرتت؟
نه، اون می*خواد ابهتش رو نشونت بده.
آخه بعضی وقت*ها یادمون میره چرا بارون می*یاد!




این*جوری فقط می*خواد بگه منم هستم
فراموش نکن که همین  بارون که کلافت می*کنه که اه چه بی*موقع شروع شد، کاش چتر داشتم، بعضی وقتا  دلت برای نیم*ساعت قدم*زدن زیر نم*نم بارون لک می*زنه.




هیچ*وقت شده بگی دستت درد نکنه؟
شده از خودت بپرسی چرا تمام وجودشونو روی سر ما گریه می*کنن؟

او*ن*قدر که دیگه برای خودشون چیزی نمی*مونه و نابود میشن؟
ابرا رو می گم
هیچ*وقت از ابرا تشکر کردی؟
هیچ وقت شده از خودت بپرسی که چرا ذره*ذره وجودشو انرژی می*کنه و به موجودات زمین می*بخشه؟!

ماهانه می*گیره یا قراردادی کار می*کنه؟




برای ساختن یه رنگی*کمون قشنگ چقدر انرژی لازمه؟
چرا نیلوفر صبح باز میشه و ظهر بسته می*شه؟
بابت این کارش چقدر حقوق می*گیره؟
چرا فیش پول بارون ماهانه برای ما نمی*یاد؟
چرا آبونمان اکسیژن هوا رو پرداخت نمی*کنیم؟



تا حالا شده به*خاطر اینکه زیر یه درخت بشینی و به آواز بلبل گوش کنی پول بدی؟
قشنگ*ترین سمفونی طبیعت رو می تونی یه شب مهتابی کنار رودخونه گوش کنی.

قیمت بلیتش هم دل تومنه!



خودتو به آب و آتیش می*زنی که حتی تابلوی گل آفتابگردون رو بخری و بچسبونی به دیوار اتاقت
ولی اگه به خودت یک  کم زحمت بدی می*تونی قشنگ*ترین تابلوی گل آفتابگردون رو توی طبیعت ببینی.  گل*های آفتابگردونی که اگه بارون بخورن نه*تنها رنگشون پاک نمی*شه، بلکه  پررنگ*تر هم میشن

لازم نیست روی این تابلو کاور بکشی، چون غبار روی اونو، شبنم صبح پاک می*کنه و می*بره.



تو که قیمت همه چیز و با پول می*سنجی تا حالا شده از خدا بپرسی:
قیمت یه دست سالم چنده؟
یه چشم بی*عیب چقدر می*ارزه؟
چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنم پرداخت کنم؟!
قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟




خیلی خنده داره نه؟
و خیلی سوال*ها مثل اینکه شاید به ذهن هیچ کدوممون نرسه ..
.



اون وقت تو موجود خاکی اگه یه روز یکی از این دارایی*هایی رو که داری ازت بگیرن زمین و زمان رو به فحش و بد و بیراه می*گیری؟
چی خیال کردی؟

پشت قبالت که ننوشتن. نه عزیز خیال کردی!



اینا همه لطفه، همه نعمته که جنا*ب*عالی به*حساب حق و حقوق خودت می*ذاری
تا اونجاکه اگه صاحبش بخواد می*تونه همه رو آنی ازت پس بگیره.

پروردگاری که هر چی داریم از ید قدرت اوست ...



اینو بدون اگه یه روزی فهمیدی قیمت یه لیتر بارون چنده؟
قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده؟
چقدر باید بابت مکالمه روزانه*مون با خدا پول بدیم؟

[b]یا اینکه چقدر بدیم تا نفسمون رو، بی*منت با طراوت طبیعت زیباش تازه کنیم اون وقت می*فهمی که چرا داری تو این دنیا زندگی مي*کنی!



[b]قدر خودت رو بدون و لطف دوستان و اطرافیانت رو هم دست کم نگیر


به زندگیت ایمان داشته باش تا بشه تموم قشنگیهای دنیا مال تـــو
[/b]
[/b]
قشنگ بود 53258zu2qvp1d9v
53 برنامه ریزی روزانه  53 

در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
هم قشنگ بود هم منو یاد حمید خان انداخت 53258zu2qvp1d9v
خدا کنه هر کجا هست شاد و پیروز باشه 53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  05_blue.png]
سلام
بلطف ایام محرم رکورد خودم که 34روز بود شکستم
از شب تاسوعا پاکم
حس میکنم بعد از چند سال که حوصله گرفتن گواهینامه رانندگی رو اصلا نداشتم و از عوارض خ ا همینه ایندفعه هدیه پاکی ابدیم شده حوصله داشتن
خداروشکر
رمز موفقیت حقیر این بود که رفتم فکر کردم که چیا تحریکم میکنه کلا از ریشه بریدم موانع رو
التماس دعا Hanghead
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
(1395 آذر 3، 17:38)رند نوشته است: هم قشنگ بود هم منو یاد حمید خان انداخت 53258zu2qvp1d9v
خدا کنه هر کجا هست شاد و پیروز باشه 53258zu2qvp1d9v
عالی بودش.
متحول شدم. Hanghead 

(1395 آذر 3، 20:32)ما می توانیم91 نوشته است: سلام
بلطف ایام محرم رکورد خودم که 34روز بود شکستم
از شب تاسوعا پاکم
حس میکنم بعد از چند سال که حوصله گرفتن گواهینامه رانندگی رو اصلا نداشتم و از عوارض خ ا همینه ایندفعه هدیه پاکی ابدیم شده حوصله داشتن
خداروشکر
رمز موفقیت حقیر این بود که رفتم فکر کردم که چیا تحریکم میکنه کلا از ریشه بریدم موانع رو
التماس دعا Hanghead
ایویل داداش!‌ روحمون شاد شد. 49-2
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
دلم برای حمید خان تنگ شد
و خیلیای دیگه
بعضیا رو اسماشون رو حتی یادم رفته
پیر خرابات شدم رفت!

انشالله ادم هر جا پیر یم شه با سرفرازی پیر باشه

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
الا یا ایها الساقی ادرکاسا وناولها

که عشق آسان نمود اول

ولی افتاد مشکل ها....

چند روزه این شعر تو فالمه

هعی...
[img=0x0]http://s6.picofile.com/file/8255085326/%D9%84%D9%88%DA%AF%D9%88_%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C.gif[/img]
 سپاس شده توسط
ما خودمونو ارزون فروختیم
تا بهمون لبخند زدن محبت کردیم
این روزها هرکاری برای مردم بکنی
میگذارن پای وظیفه
کافیه یه بار خلاف میلشون عمل کنی
دنیاتو رو سرت خراب می کنن
باید یاد بگیریم کمی قیمتی باشیم.
 سپاس شده توسط
هنوز میتونم
موفقیت رفتن است... ادامه دادن است
میخواهم... پس باید اراده کنم
شعر ، موزیک، احساسات
تعطیل.
من بیمارم، من مریضم
پس باید به خودم توجه کنم، 
باید به خودم کمک کنم
تا خوب نشم که نمی تونم به کسی کمک کنم
مثل ذره بین تمام انرژی خودم رو روی خوب شدن و هدفهام متمرکز میکنم
یادم باشه که من بیمارم
پس اول باید به خودم کمک کنم
من از خود می پرسم، شما چطور؟

آیا اعتیاد یک نوع بیماری است؟؟

اعتیاد جنسی چیست؟؟

آیا من یک معتاد جنسی هستم؟؟

چگونه می توانم بفهمم که یک معتاد جنسی هستم؟؟

 سپاس شده توسط
بعد نماز خوابم نبرد مثه همه روزای بارونی این 29سال زندگی پرت شدم یهویی تو بچگیام
یادمه مدرسه ما ی مدرسه قدیمی بود با ی حیاط بززرگ و درندشت

روزای بارونی انچنان کیفور می شدیم و سر از پامون نمشناختیم ک شاید ده بار دور حیاط ب اون بزرگ با بچه ها می دویدیم
اصن چیزی بنام اینکه بچه نرو تو بارون مریض میشی و سرمامیخوری وجود نداشت کح ینی حتی همون ناظم هم بهمون عتاب نمی کرد بچه نرو مریض میشی 
ینی مریض شدن و سرماخوردگی عادی بود کل زمستون آب بینی مون ب راه بود
یادمه تو زمستون ی مکافاتی داشتیم با ی بیماری چشمی، نمیدونم اسمش چی بود ولی چشامون صبحها باز نمیشد بهمون میگفتن برو با چایی بشورش تا باز شه 
سرخ میشد چشمامون اینم بین همه بچه های عادی بود

چیزی بنام چتر وجود نداشت یعنی بود ولی بندرت تو مدرسه ما فقط یکی دوتا بچه پولدار بودن ک دوتا چتر صورتی خوشگل و چکمه داشتن..همیشه هر سال مانتو جدید و نو داشتن 
چقد حسرتشونو میخوردیم و چقد پیش معلما عزیز بودن وااااااااااااای ک چقد دوس داشتیم سر به تنشون نباشه 4chsmu1 
ماها چتر نداشتیم ینی خیس شدن زیر بارون ی چیز طبیعی بود ..خب بارونه دیگه ادم خیس میشه1 یعنی تو لیست نیازمندی های ما حتی تو مخیله مونم چیزی بنام چتر نبود و نداشتن چتر عادی بود ..باباها از گونی های آرد یا برنج گسترش چتر درست میکردن اینطوری بود ک ی گوشه گونی نایلونی رو میدادن تو و بعد مثه شنل پدرهای مسیحی اونو میذاشتن رو سر ما  تا بارونای شلاقی زمستون خیسمون نکنه وقتی میرفتیم مدرسه رنگارنگ بودیم یکی سفید بود گونیش یکی زرد و..
روزای بارونی کفشامون پر از آب میشد شلپ شلوپ صدا می داد گاهی وقتا ی جیری جیری هم میکرد کیفور می شدیم انگاری ک مدال المپیک رو دو دستی تقدیممون کرده بودن 4chsmu1

تغذیه برای زنگ تفریحمون فقط نون بود نون خالی! صبح زود وقتی بابا نون میگرفت مادرم ب تعداد بروبچز مدرسه ای نون گرم میذاشتن کنار و ما بعد خوردن نون و چایی شیرینمون ، نون تا خورده رو برمیداشتیم میرفتیم مدرسه بخاطر همین همیشه اخر هفته ها ته یفمون پر از خورده های نون بود 
گهگاه این وسط میوه ای میبردیم البت اگر بود اگر بچه خوبی بودیم میتونستیم دوتا ببریم واااااااااااااااااااااای چقد کیف میداد وقتی دوتا میوه داشتیم  4chsmu1 از همون بدو ورود ب مدرسه چنان قیافه ای میگیرفتیم ک یکی ندونه فک میکرد چ خبره! اونایی ک میخاستیم بهشون لطف کنیم رو صدا میزدیم ک بیاین زنگ تفریح میوه بخوریم احمدی زنگ تفریح بیا کارت دارم"21)..

یادمه ی روز بارونی و سرد بود ی همکلاسی داشتم ک بزرگتر از ما بود و تو کلاس رفوزه شده بود این ی روز بارونی و سررررد با خودش نون و حلوا آورده بود یادمه ب منم داد تا هنوز ک هنوز مزه اون نون و حلوا زیر دندونمه چقددددددد شیرین و دلچسب بود
روزای بارونی با دوستامون ک از مدرسه برمیگشتیم پاچه شلوارامون میدادیم بالا و میزدیم ب دل آبای جمع شده تو کوچه و خیابون..چقددددددد دلچسب بود اینکار 
هر چند بعدش مادرم ک زن وسواسی ای بود تو اون سرما بعد ی دعوای مفصل میگفت برید دم حوض پاهاتونو طاهر کنید و بیاید تو خونه 
روپوش مدرسه ک نو نبود همشون بازماندگان عصرهای پیش بودن..از بزرگترها ب کوچکترا ارث میرسیدن یادمه اولین سالی ک برای من روپوش خریدن سالی بود ک کلاس پنجم بودم سال 76 یا 77

بعدها دیگه اوضاع بهتر شد خودم تونستم کار کنم و کل وسایل موردنیاز مدرسه مو بگیرم البته این اتفاق توی سال سوم دبیرستان افتاد شادیش وصف ناشدنی بود
توقعی از پدر مادر نداشتیم چون اوضاع رو می دیدیم یادمه وقتی ی چیزی رو خییییییییییییلی دوست داشتیم دیگه پیله میکردیم ک بگیرید برامون مادرم میگفت بابا نداره ایشالا وقتی پول دستش اومد براتون میگیره اما بابام نمیگفت ندارم میگفت سفارش دادم براتون دارن درست میکنن بخدا باورمون می شد میگفتیم بابام گفته دارن درست میکنن براتون! هر چند با همه بچگی مون میدونستیم حرف بابا واقعیت نداره ولی باز دلخوش بودیم ک شاااااااااااااااید ی روووووووزی حرف بابا درست در بیاد و بگیرن برامون 
گاهی با خودم میگم همین حرفا و همین ناامید نکردنا و ابتکار پدرم ، بود ک ب ما امید میداد و دیگه نمیرفتیم تو نخ مقایسه داشته های دیگران با نداشته های خودمون
شاید همین کودکی پر از نداشتن ها باعث شده امروز وقتی میخوام چیزی بخرم اینقددر ذهنم درگیر این بشه آیا نیازه ک بخرم؟ایا چیز مهمتری نیس برای خرید آیا ابجی روسری داره؟ یا داداش پول شهریه داره و ده ها سوال کلافه کننده دیگه ک برای منصرف کردن من از خرید کافیه

سالها بعد وقتی معلم شدم با یادآوری دوران کودکیم سعی کردم بیش از هر چیز ب کودکانم محبت و مهربانی هدیه کنم محبت بدون لحاظ کردن طبقه اجتماعی افراد بدون توجه ب شغل پدر یا مادر .. سعی کردم معلمی باشم ک نقطه عطفی تو زندگیشون باشم همونطور ک معلم کلاس پنجم دبستان من نقطه عطف زندگیم بود..معلمی بیش از اینکه بر پایه دانسته های علمی باشه بنظرم بر پایه دانسته های انسانیه دانسته های روابط آدما و دنیای پر رمز و راز بچه ها

معلم کلاس پنجم ما ی پسر 22یا 23 ساله تازه فارغ التحصیل بود ک ما اولین شاگرداش بودیم تو اون سال بود ک من احساس شخصیت کردم احساس رشد.. هنوز ک ب اون روزها فکر میکنم برای اون معلم احترام زیادی قائلم معلمی ک باعث شد روند زندگی من تغییر کنه و من از دانش اموز متوسط تبدیل ب یکی دانش اموزای زرنگ کلاس بشم یادمه خیلی دلم میخاست روز معلم هدیه ای براشون بگیرم ولی داستان همیشگی تنگدستی پدر و مادر باعث می شد فقط تو ذهنم فکر کنم ک هدیه ای براش گرفتم
روز معلم ک شد اینقدر اصرااااااااااااار کردم ب مادرم ک مجبور شد ی چیزی برام بگیره ی جفت جوراب مردونه
کم بود روم نمیشد ببرم ولی همینی بود ک میتونستم بگیرم و سرخوش بودم از اینکه تونستم برای معلمم چیزی بگیرم

یادش بخیر هر چند حسرت خیلی چیزها ب دل کودکی من و خواهر برادرام موند 
روزهای بارونی ک میشه خاطرات کودکیم دوباره زنده میشن 
دلتنگ سرخوشی و بی خیالی اون روزام

چقد پدر و مادرم بهشون فشار میومد وقتی میدیدن نمیتون ابتدایی ترین درخواست های ما رو برآورده کنن..خانواده پدربزرگ مادریم پولدارن بودن خیلی زیاد ولی فاقد محبت و عاطفه بودن و محرم مادرم نبودن..مادرم ی پیرهن مشکی داشتن ک برای محرم و صفر میپوشیدن اینقدر پوشیده بودن این پیرهن رو ک رنگ مشکیش دیگه به قهوه ای میزد 

یادمه مادربزرگم با مادرم دعوا کرده بود ک ابرومونو بردی این چیه تنت میکنی و مادره صبور و خجالتی من فقط سرخ شده بود از خجالت و چیزی نگفته بود
پولدارن بودن اما هیچوقت مهربون نبودن و محرم دردهای مادرم نبودن می شد گاهی جز نون و تخم مرغ و پیاز چیزی نبود تو خونمون و مادرم 4 ، 5تا پیاز خورد میکرد با یکی دوتا تخم مرغ و خودش نمیخورد میگفت سیرم..یکی از همین روزا ک مادر سیر بود خواهرم رفته بود حیاط خلوت و مادرمو دیده بود ک داره گریه میکنه و من بعدها معنی این سیر بودن همیشگی مادرمو فهمیدم.. 

این در حالی بود ک خانواده پدربزرگم ک ملاکای بزرگ شهرمون بودن همیشه یخچال خونشون پر از گوشت و میوه بود اما دریغ از ی ذره عاطفه و محبت 
بین همه خاله ها و داییام تنها این مادرم بود و هست ک دلسوزترینه نسبت ب مادربزرگ و پدربزرگم ..هنوز انگار ی بچه 10ساله باشه همونطور حرف گوش کنه نسبت بهشون و احترامشونو داره پرستاریشونو میکنه بدون هیچ چشمداشتی ..اینقدر بی عاطفه بودن ک جز مادرم هیچ خاله و دایی ای کاری بهشون نداره

همیشه با خودم میگم چقد خوبه خدا ی دختر مثه مادر من نصیب هر پدر مادری بکنه..اگر مادر من نبود الان مادر بزرگم (پدربزرگم فوت شده) گوشه سالمندان میپوسید
آرزو دارم خدا بهم فرصت بده و توان..توان برای برآورده کرده همه آرزوهای پدر و مادرم..برای برآوردن همه انچه ک حسرتشو دارن

خیلی طولانی شد..ببخشید.. 

بزن بارون..بزن خیسم کن آبم کن
پ.ن: صرفا دردلی بود و بس! سر صبحی نذاشت بخوابیم اومدیم اوار شدیم اینجا
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
تو این چند سالی که کانون هستم یادم نمیاد بست طولانی رو خونده باشم ولی پست شما خاله به دل نشست 302
نوستالژی درجه یکی بود
هر چه از دل بر آید
لاجرم بر دل نشیند
دهه شصتی ها برا خودشون عالم که هیچی عوالمی داشتن 53258zu2qvp1d9v
شاد و پیروز باشین  302
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
آره خاله
چقدر این رویاها مثل هم دیگه است
من همیشه به پول فکر می کنم به پولی انقدر زیاد که برای مادرم یه خونه خیلی بزرگ بخرم
خیلی بزرگ
آشپزخونه بزرگ سالن بزرگ اتاقای بزرگ
با حیاط بزرگ که پر از درخت و گل باشه
ولی هنوز کاری ندارم که ازش پول واقعی دربیاد
آرزو می کنم به آرزوهامون واسه والدینمون برسیم
پستت امیدوارم کرد
53

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
ممنونم از همه عزیزانم
خوبی اینجا ب اینه ک کسی کسی رو نمیشناسه و میشه بی ترس قضاوت شدن حرف زد
از آقا روزبه اقا رند و میتی جان و بقیه ممنونم ک گوش شنوا بودید 
مهربانی کردید 53
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
سلام 
همه حرف انبیا و صالحین این بود
چطور از خودپرستی به خداپرستی برسیم
ما انسانها دنبال لذت برای خودمونیم و نفس رو ستایش میکنیم ولی خیلی راه تا  خدارو بپرستیم بهش فکر کنید
 عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و اله و سلم: الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعِينَ حَسَنَةً وَ الْمُذِيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِهَا مَغْفُورٌ لَه»‏(1)

« امام رضا علیه السلام از قول رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم فرمودند:نهان داشتن حسنه برابر هفتاد حسنه است و فاش‏كننده گناه مخذول است و نهان‏كننده آن آمرزيده است»
.
.
خدا رو شکر هر کم و کاستی هم تو زندگیمون هست اون دنیا خدا چند برابر جبران میکنه
.
 
[تصویر:  re850.jpg]
[img=0x0]http://www.ktark.com/05_blue.png[/img]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان