1400 مرداد 22، 12:08
پایان شب سیه سفید است
(1400 مرداد 22، 23:23)تـــواب نوشته است:(1400 مرداد 22، 12:08)مهرخدا نوشته است: در ناامیدی بسی امید است
پایان شب سیه سفید است
همیشه همینطور بوده ؟
(1400 مرداد 25، 13:57)مهرخدا نوشته است:(1400 مرداد 22، 23:23)تـــواب نوشته است:(1400 مرداد 22، 12:08)مهرخدا نوشته است: در ناامیدی بسی امید است
پایان شب سیه سفید است
همیشه همینطور بوده ؟
بله، همیشه تو تمام دوران و قرنها همینطور بوده
فقط روزنه ی امید رو پیدا کن و صبور باش
بعد از هر سختی، آسونی است
بعد از هر گریه، خنده است
اندکی صبر سحر نزدیک است
(1400 مرداد 25، 23:08)فرید نوشته است:(1400 مرداد 25، 13:57)مهرخدا نوشته است:(1400 مرداد 22، 23:23)تـــواب نوشته است:(1400 مرداد 22، 12:08)مهرخدا نوشته است: در ناامیدی بسی امید است
پایان شب سیه سفید است
همیشه همینطور بوده ؟
بله، همیشه تو تمام دوران و قرنها همینطور بوده
فقط روزنه ی امید رو پیدا کن و صبور باش
بعد از هر سختی، آسونی است
بعد از هر گریه، خنده است
اندکی صبر سحر نزدیک است
از کجا معلوم؟ شاید دکمه استپ زندگیمون تو شب سیاه بخوره و هیچوقت سپیده صبح رو نبینیم
(1400 مرداد 26، 15:29)العبد المرحوم نوشته است: تو ترک بودم ، چله ام داشت تموم میشد خوشحال بودم که قبل دهه محرم پاک میشم ، خوشحال بودم که اون ماهی که یازده ماه دیگه رو با انتظارش گذروندم داره میاد و من قرار دوباره مثل سال قبلش پاک پامو تو مجلسش بذارم ، خوشحال بودم که قراره پای دیگ نذری امسال بگم شکرت که منو دوباره به همون پارسال برگردوندی
اما درست سومین روز ماه مورد نظر همه چی خراب شدم ، خوشحالیم فنا شد ، تاریکی مطلق رو با بند بند وجودم حس کردم حتی دیگه نای توبه نداشتم ، اون سومین چله ناقص بود و من قول داده بودم که آخریش باشه چون اگه سومیش هم شکست بخوره دیگه راهی نیست واسه برگشت تو سومین روز سومین توبه شکست خورد....
من هیچ شدم ، به خودکشی فکر کردم و خیلی چیزای دیگه که امیدوارم خدا ببخشه
همیشه میگفتم خب خدا این همه چرا تکرار کرده که بعد از هر چند هزار بار بازم توبه رو قبول میکنه مگه ما نفهمیم اما فقط امثال من میفهمن که گفتنش آسونه اما درکش بسی سخت
اینکه قبول کنی واقعا واقعا قرار بعد اون همه ادعا و قول و قرار دوباره بخشیده شی ، دوباره صفر صفر شی ، من بخشش رو یاد نگرفتم به خودم یاد دادم اگه ببخشی بازم یه چیزیش یادت میمونه ، همین نمیذاره بخشش رو بپذیرم
میخواستم با باتلاقی که ساختم کنار بیام میخواستم تا ابد دست و پا بزنم و بیشتر فرو برم
اما بازم اون نوره که قلقلک میداد ولم نمیکرد اون نوره میگفت خودش گفت بخشش اون با تو فرق داره .........
ادامهدارد