امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

عمیقا ناراحتم ......

۲/۲۲
۰۰/۷/۱۷
(1400 مهر 17، 2:22)یاقوت نوشته است: عمیقا ناراحتم ......

۲/۲۲
۰۰/۷/۱۷

چرا ؟
[تصویر:  sms-rooz-pedar.jpg]
 سپاس شده توسط
چرا همه چیز اینقد بهم ریخته  چرا ازاد نمیشم
احساس میکنم تو زندانم

زندانی که تنها کلیدش سخت تلاش کردنه
سروی شدم به دولت ازادگی که سر/ با کس  فرو نیاورد این طبع سرکشم 
 سپاس شده توسط
 سپاس شده توسط
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام .. (به قول دوستی بزرگوار) .. نام خداست ..

بابت همه دفعاتی که در تمام این سالها وقتی با مخاطبم، یعنی شما عزیزان نازنین، صحبت کردم و احترامتون رو نگه نداشتم، یا لحنم طوری بود که متوجه قدر و منزلت و کرامتی که خدا بهتون داده نبودم ازتون عذر میخوام؛
ببخشید که نتونستم اون چیزی که بهم هدیه کردین رو منم بهتون هدیه کنم؛
نمیدونم تا حالا چند بار  و چند جای مختلف و تو چه شبای عزیزی برای پاکی و سلامتی و خوشبختی شماها به طور عام یا خاص دعا کردم ..
ولی امیدوارم خدا توفیقم بده بیشتر هم بشه


ازتون عذر میخوام که با اومدن و رفتنهای مکررم اذیتتون کردم ..
من چند وقت پیش به این نقطه رسیدم که دیگه فعالیت نداشتم باشم؛
اما گهگاهی با خودم میدیدم درونم یک لکه سیاه شیطانی‌ای نسبت به بعضی ستاره‌های درخشان کانون هست ..
دوست نداشتم اینجوری بمیرم
با خودم قرار گذاشتم برگردم و همون نقطه‌های سیاه رو به نور تبدیل کنم؛
میخواستم بدونم و بفهمم که من کمترینم در کانون .. من کجا و اصلا اظهار نظر درباره بنده‌های مشتاق پاکی خدا، یعنی تک تک شماها کجا
حس کردم دارم مثل ابلیس از بهشت خدا رونده میشم .. با همون گناه کوفتی و آشغال تکبر

برای همین برگشتم و توی همین چند روز هم نور به قلبم اومد
ولی بچه‌ها ببخشید .. سبک ذهنی و کنش و واکنشی آدمها متفاوته .. یا من دیگه اون آدم سابق نیستم یا کانون در روند تطوّر خودش به مرحله جدیدی رسیده یا هر دو
خلاصه فکر میکنم نتونم جفت و جور بشم با کانون .. و کیه که ندونه کانون خیلی خیلی ارزشمندتر از عضویت منه .. کانون که هیچ‌چی .. هر یک از اعضای کانون اصلا ارزش و ذات پاکشون قابل مقایسه با من روسیاهی که با تکبرش جا داره موجب خنده اهل آسمان‌ها و زمین بشه نیست.

آرمین عزیز ازت عذر میخوام
صادقین عزیز من رو ببخش داداش
خواهری که با شما گفتگویی داشتم در باب امری مذهبی و شاید موقعیت‌شناسیم مشکل داشت عذر میخوام
تک تک مدیرانی که اذیتتون کردم حلالم کنید
خانم یاقوت عذر میخوام اگر گاهی با رفتارهای مبهمم باعث اذیت شدم
کاربرهای کانون من رو ببخشید .. برای تک تک نفسهایی که کنارتون کشیدم ازتون عذر میخوام .. چون نفسهای شما بوی عطر پاکی میداد و مال من بوی گناه و تکبر
کاربرهای کانون من رو ببخشید که تک تک پستهاتون رو به چشم نکشیدم .. خدا میدونه شما این پستها رو با چه سوز دل و با چه اشک چشمی نوشتین
کاربرهای کانون من رو ببخشید بابت تک تک پستهایی از شما که با اسکرول کردن سریع ازشون رد شدم .. قدر پستهای شما رو فقط خدا میدونه .. مگه نفرموده ادعونی استجب لکم؟ .. پستهای شما تجلی دعای پاکی بود .. مگه من میفهمم استجابت خدا برای شما یعنی چی؟
کانون عزیز .. از تو هم عذر میخوام که حتی ارزش پستهای خودمم ندونستم ..
مرد مجاهد عزیز .. ازت عذر میخوام که اسم کاربری قشنگت رو به جایگاهی که لایقش بودی نرسوندم .. به اونجایی که فرمود مجاهد شهید در راه الله، اجرش بزرگتر از اونی که قدرت بر گناه داره ولی عفت به خرج میده، نیست .. اونجایی که فرمود عفیف نزدیک هست که ملکی بشه از ملائکه
خدایا! به حق خوبات منم خوب کن خدا
خدایا! من اگر در دلم سیاهی بمونه نسبت به خوبهات، دیگه چطور امید بهشت داشته باشم خدا جان
به من بفهمون که کوچکترین و ذلیل‌ترین عضوی از کانون بودم که به خودش دیده ..

خواهرای مهربان و عفیف و دلسوز و با کرامتم ،
برادرای مشتی و پاک و با غیرت و پرتلاشم،
تک تکتون عزیز هستید برای بنده و از همه چیزایی که ازتون یاد گرفتم سپاس‌گزارم
ببخشید 302 

خدا نگهدار
 سپاس شده توسط
ناراحت نیستم.. 


غمگینم... خیلی زیاد...


همین : )
 سپاس شده توسط
دیروز پاییز بود . .
هودی به تَن و چکمه به پا رفتم نشستم تو ماشینِ یکی،
نمیدونم کی بود... رفیقم بود.؟. همکلاسیم بود...؟
فقط میدونم هم اِسمِ تو بود . .
از حاضری هایی که بجای من سر کلاس زده بود می‌گفت . .
می‌گفت ازینکه ،:_اهو از وقتی گفتی از بوی دود بیزاری .، سیگار و..  رو ترک کردم...
من اما؛ تک تک اون لحظه ها عجیب دلم تنگ می‌شد برای بوی سیگار بهمن های تو....
دیروز پاییز بود . . .
می‌گفت آهو ببین چقدر پاییز قشنگه..... پاییز فصل مورد علاقمه
من اما؛ چقدر از پاییز بدم میاد.. چقدر از این هوا متنفرم

‏اصلا وقتی هواشناسی میگه توی خونه هاتون بمونید طوفان در راهه یا اینکه به دلیل آلودگی همه جا تعطیله می خوام بال در بیارم. 
من فقط اینجوری خیالم راحت تره، می دونم که دلیلی نداره برم بیرون، می دونم که قرار نیست چیزی رو از دست بدم و می دونم اون لعنتی هم باکسی جایی نمیرِ.

دیروز پاییز بود.....
وقتی پیاده میشدم از ماشینش برای بار هزارم به جای خداحافظ؛
گفتم خیلی اسمت قشنگه
راستی دیروز.......چه روزی بود؟؟؟؟



29/7/1400
آهو به وقت پاییز هزار و چهارصد
خوبی بخواهیم به تمام جهان به همسایه ها به رهگذرانِ پیاده روهای شهر،خوبی بخواهیم و خوب باشیم و خوب بمانیم
این دنیا نیاز مُبرَم به انرژیهای مثبت دارد
به نگاه های محبت آمیزِ آدمیزاد به دستهای یاری دهنده، به تبسم های صورتی رنگ هستی ،به کلماتی برنگ عشق
این دنیا دستی می خواهد تا پاک کند تمام رنگهای کدر بدخواهی را، دلهایی صاف، آسمانی آفتابی ، افقی معجزه آسا
خوبی را دریغ نکنیم هر چقدر خوبی برای دیگری بخواهیم دنیا همانقدر خوبی ها را نثارمان خواهد کرد،...
اولین باره احساسات جدیدی رو دارم حس می کنم خیلی عجیبه واقعا عجیبه 
مثبتن اما نمی‌دونم چرا من 

خیلی عجیبه 
احساسات کشف نشده ...
نمی‌دونم دیگه  Hanghead
 سپاس شده توسط
چیه این فاز غم


افتاده رو دلم
بابا بیخیال ما شو...
شب عیدی کار دستمون نده....

----
خیلی تنهام. 
شما هم حس کردید با اینکه تو جمع میگین و میخندید، ولی تنهایید؟ هیچ کس خبر نداره شمایی که شیک و مجلسی داری میگی میخندی، با چیا که دست و پنجه نرم نمیکنی.... 
هیچی دیگه همین.... خواستم از طرف خودم بهت بگم 
خسته نباشی دلاور
خداقوت قهرمان 

و اینکه
من ، تنها هستم، ولی قهرمانم...
 سپاس شده توسط
دلم براش تنگ شده(:
کاش یه دسته یاس داشتم و آدرس پست خونشون رو بلد بودم و براش میفرستادم(:❤
شال گردنش نصفه مونده...نمیدونم دیگه دست و دلم به یافتنش نمیره(:
الانم پاییزه....کاش شال گردنی که من بافته بودم گردنش بود...
ولی همه ی اینا یه رویاس(:
راستی اگه بدونم امواج قلبم به قلبش میرسه تو این متن میگم
دوست دارم آقای.....(:
خوشا دردی که درمانش تو باشی❤
 سپاس شده توسط
میگذره   این  روزام  میگذره .............. 

استوار باش فرمانده  4fvfcja

چقد  این استقامت  و مقاومتتو  مقابل  مشکلات دوست دارم دیوونه
سروی شدم به دولت ازادگی که سر/ با کس  فرو نیاورد این طبع سرکشم 
 سپاس شده توسط
از یه جایی به بعد حتی دیگه نمیدونی دلت چی میگه
چه برسه به اینکه بفهمی دردش چیه  Hanghead
 چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
Khansariha (2)
  
فکر کن بعد پنج سال برید توی اینستاگرام شروع کنید به نگاه کردن
یه آموزش طراحی(( بعد از پنجججججج ساااااال))) بعد یهو ازون وسط صدای آشنا. بیاد...
خدااااااااااااا این چه دردی بود منو گرفتار کردی...
خوبی بخواهیم به تمام جهان به همسایه ها به رهگذرانِ پیاده روهای شهر،خوبی بخواهیم و خوب باشیم و خوب بمانیم
این دنیا نیاز مُبرَم به انرژیهای مثبت دارد
به نگاه های محبت آمیزِ آدمیزاد به دستهای یاری دهنده، به تبسم های صورتی رنگ هستی ،به کلماتی برنگ عشق
این دنیا دستی می خواهد تا پاک کند تمام رنگهای کدر بدخواهی را، دلهایی صاف، آسمانی آفتابی ، افقی معجزه آسا
خوبی را دریغ نکنیم هر چقدر خوبی برای دیگری بخواهیم دنیا همانقدر خوبی ها را نثارمان خواهد کرد،...
 سپاس شده توسط
آخ که چقدر دلم برا خودم تنگ شده....
نمیدونم تصور اینکه من الان خودم نیستم دوری از روبه رو شدن با واقعیت خودمه یانه
ولی به هر حال من خودمو میخوام و احساس میکنم داره دیر میشه..



چه خوب شد این تاپیک رو پیدا کردم خیلی وقت بود یه همچین جایی رو تو کانون  دنبالش بودم
 سپاس شده توسط
بعضی وقتا یه اتفاقاتی دور و اطرافت میوفته که احساس میکنی خدا میخواد با این اتفاقا بیدارت کنه. این چند روز از این اتفاقا برام زیاد افتاد.
چه حس خوبیه که با دیدن این اتفاقا متحول شی ..   که تجربش نکردم
و چه قدرحس بدیه دوباره به خواب غفلت سپری کنی انگار نمیتونی بیدار شی ..  اینو این چند روزه تجربه کردم


خدایا میشه بیدارم کنی از این مرده متحرک خسته شدم.
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان