درد دل های شما

[ایرانا]

یه چیزایی خیلی حیفه
کاش قدرشونو بدونیم

بعد ۲ و نیم سال کرونا و محرومیت، دوباره مساجد و هئیت ها باز شدن
ولی هیچ تغییری تو رفتار ماها ایجاد نشده
کاش یاد بگیریم شور محرم فقط حسین حسین گفتن نیست
اسلام فقط یه سری نماد نیست...

امروز توی یکی از مراسما یکی از خانوم ها ک میخواست کفشش رو پیدا کنه و برداره ، سهوا دستش به یکی از لنگه کفش ها گیر کرد و از اون بالا افتاد رو زمین
جمعیت هم نسبتا زیاد بود
اما به خودش زحمت اینکه حتی دولا بشه و همون لحظه برش داره رو نداد

از این طرف بهش میگم خانوم اون بنده خدا میاد تو این جمعیت نمیتونه پیدا کنه ، اونو بزار سر جاش

مامانم میگه تو چیکار داری خودش میزاره
، بعد خانوم به جای اینکه کارشو اصلاح کنه میگه نه من نمیتونم دست بزنم 
دوست داشتم بهش بگم تو از کفش ملتم کرونا نگیری ، از این روح پژمرده کروناعه رو میگیری

خواهر من عادت داره زودتر بلند میشه از مجلس، بعد مسجدمون شکلش جوریه ک پله میخوره طبقه دوم یه راهروی باریکی میشه ک رفت و امد سخته ( بماند ک مساجدمونو اغلب جوری درست میکنن ک خانوما ک پا درد و زانو درد دارن ، یا با چندتا بچه میان مسجد باید بالا و پایین برن و فضا براشون اغلب پر از محدودیته)

اومده رد شه بره، خانوم مسن با اون سن و سال جلوشو گرفته نمیزاره رد شه بیاد پایین، چرا ؟
چون فکر میکنه میخواد زودتر غذابگیره بره 
بهش میگه اون غذایی ک میگیری حرومت باشه

باباااا من اصلا غذا نمیخوام
اصلا بخوام ، درسته نوبت توعه ولی همچین حرفی درسته؟ تو خودت مهمونی، چیکار داری با مهمون اباعبدالله؟؟!

خلاصه
با حرفامون ، با کارامون ، زائل نکنیم خیرهایی ک جمع میکنیم
شکر حضور تو مجالس اقا رو به جا بیاریم :‌)
امام حسینی واقعی قیافه و رفتاراش ، این شکلی تفرقه امیز نیست...


التماس دعا و تفکر...
#حب الحسین_ یجمعنا

[KingAmir]

چه قدر این زندگی با اون زندگی که تو بچگی فکرشو می کردم فرق داره، چه قدر خودم، این 'من' با خودمی که تو بچگی فکرشو می کردم فرق داره و چه قدر دلگیره این چون، نه من این زندگی رو میخوام، نه این خودمی که هستش رو دوسش دارم، دوسش دارما ولی من انتظارم یه چیزه دیگه بود.. من اون چیزایی که فکر کرده بودم چیزه دیگه ای بود، تازه اوله کارم 18 سالمه اما اصلا نمیخوام باور کنم که من همینم که هستم اینی که الان هستم رو نمیخوام باورش کنم، این زندگی که الان هستم نمیخوام باورش کنم چون من اون چیزی که از آیندم دیدم این نیست، این وضعیت نیست، من همین الانشم پیشرفت هایی داشتم، ولی از اینی که الان هستم راضی نیستم آروم ندارم، اون اراده ی قویی که داشتم اون باوری که به خودم داشتم اونا الان کجاست؟ تهش نباید اینطوری تموم شه قرار نیست همینطوری پیش بره نمیذارم اجازه نمیدم، هنوزم دیر نشده برا رسیدن به اون چیزایی که تو بچگی میدیدم تصور می کردم، میدونید اشتباهم چی بود، اشتباهم این بود که میگفتم وقت هست، حالا وقت هست... حالا وقت هست... الان 18 سالمه میبینم نه اشتباه کردم حالا وقت نیست...، با این که اول کارم وقت هست کلییی فرصت و راه پیش روم دارم، اما اینو فهمیدم که دیگه وقت نیست اگه بگم حالا وقت هست باختم، آدم میرسه به یه جایی میبینه وقته زیادی رو از دست داده و با این که فرصت داره هنوز اما فرصت کمه همین میشه ناامیدی همین میشه که دله آدم میگیره میگه اون همه وقت داشتم کاری نکردم اما حالا که وقت کمه چیکار کنم؟ میشه تو اون وقت کمم کاری کرد اما دیگه دست و دلت برا اون کار نمیره و اونجاست که باختی مث شب امتحان که کل سال رو وقت داشتی بخونی گفتی میخونم میخونم میخونم حالا وقت هست، به خودت اومدی دیدی فردا امتحانه و تو هستی و کل کتاب شروع می کنی به خوندن یه ذره میخونی میبینی خسته شدی وای اون همه دیگه مونده من چیکار کنم؟ ناامید میشی و دیگه نمیخونی میذاریش کنار...!
ادامه دارد...

[Tagon]

کاملا دارم نابود میشم و حواسمم نیس ...اونی که یه زمانی برتر بود حالا با دستای خودش پر پر شده ... هیچ وقت نشد رو به راه باشم ، یا حداقل جای پام سفت باشه ، یا حداقل وقتی داره همه چیز درست میشه ، همه چیز خراب نشه و از بین نره . چرا من دچار این اعتیاد شدم در حالی که بقیه هم سن و سال هام دارن به آرزو هاشون فکر میکنن و تمرکزشون روی آینده شونه . من که تا الان سه یا چهار بار جدی برای کنکور شروع کردم به خواندن و بخاطر این بیماری به نتیجه نرسیدن ....
کاش ، همه چیز درست بشه ، کاش ....

[Silent Voice]

هر چه دادم به او حلالش باد غیر از آن دل که مفت بخشیدم

فروغ فرخزاد

[KingAmir]

ای ایزد خودت شاهدمی 
‌ ‌                ‌       ‌حس می کنم 

                  ‌دارم میرم 

                                            ‌توی چاه 

عمیق 

[Silent Voice]

با هر کی صحبت میکنی 
میگه کنکور ۴۰۲ هر چی قبول شدی برو ..
من به این کنکور میگم کنکور خونین 
تاثیر قطعی معدل که افتضاحه 
حذف دروس عمومی نخبه کشی راه می ندازه 
چی بشه اگه‌همه اینا عملی شه 

فرار مغز ها ۱۰۰ برابر میشه.... 

شرایط برا همه اس کل منطقه ۲ و ۳ قربانی میشن..

[Alex.forman]

اره 
نمیتونم از این واقعیت فرار کنم
نباید سفره دلت و برا آدما باز کنی 

اما من با بیماری های متابولیسمی 
با بیماریهای پوستی 
حساسیت های مختلف 
تیروئید 
کلیه 
آزمایش 
همه اینا بزرگ شدم 
از بچگی ۲ ۳ سالگی یه سره بهداشت بهم مشکوک بود که چرا رشد قدم لنگ می زنه چرا ضعیف چرا لاغر مردنیم 


ولی من همیشه تو بچگی ساکت ساکت بودم 
فوق العاده درونگرا 
نمیدونم چرا همش تو خودم بودم 
همش ی سره تو خودم  بودم 
نمیتونستم ۱ تا ۱۰ رو بشمارم 
قدم ۱ متر ۱۸ سانت بود تو ۷ سالگی!!!!!
کلاس اول ک بودم همه فکر میکردن ۵ سالمه!!!
دارم یادآوری می کنم ببینم کی بودم کی شدم ....
نمیخوام آینده ام تاریک باشه .... 

ته ته بی انصافی ابتلا به این لامصب بود 
چ حکمتی داشت ک مبتلا شدم:/

میتونین بهش به چشم یه امتحان الهی نگاه کنین 
به این فکر کنین که اگه این سختیارو بگذرونین آینده ی روشنی دارین
فقط به این فکر کنین که از پس دردا مشکلاتتون بر اومدین و تو یه جایگاه عالی تو اجتماع هستین 
فراموش نکنین که شما فوق العاده هستین و از پس همه ی امتحانایی که خدا براتون درنظر گرفته برمیاین 
اگه امتحانو قبول بشین خوشبخت میشین 
ولی منی که کار خاصی نکردم منی که سختیایی که شما کشیدین رو نکشیدم باید نگران باشم که قراره چی سرم بیاد و با چی امتحان بشم 

از پسش بر میاین
فقط ی برگه کاغذ بزارین جایی که همیشه میبینین و روش بنویسین که از پسش برمیاین چون شما فوق العاده این 

میخوام ببینم که سال آینده همین موقع ۳۶۴روز پاکیتونو تبریک 
میگیم 

خدا کریمه 
توکلتون به خدا باشه 

یاعلی

[Tagon]

مثل برگ زردیم که منتظر باده که از شاخش جدا بشه ولی به شاخه هم وابسته شده .
مثل برگ پاییزی هم هستم ، برگی که به زمین افتاده و منتظره یکی با قدم هاش اون رو کوچکتر کنه 
مثل همون شاخه بی برگ خزان دیده هم هستم ، شاخه ای که می‌دونه زمستون سردی پیش رو هست و نگرانه اما امیدواره حتی یکم .
اما .... زمانی مثل ریشه های اون گیاه بودم ، استوار و محکم و حتی امیدوار تر ...
آره زمین چرخید و دست تقدیر با ما یار نبود شاید ... ولی من ، خیلی هم گناه کار نبودم ... این حق من نبود . 
اما زمین و زمان در تلاشه که ما به حقمون نرسیم . 
زنده ها« باید» بجنگن ، اما شاید من مرده باشم و خبر نداشته باشم ...

[Hanifa]

خیلی جاهای زندگی ادم چوب تصمیمای غلطشو میخوره
مثل دومینو که یکیش میفته باعث میشه به صورت متوالی بقیشم خراب شه ، میشه
خیلی جاهای زندگی و توی سنای پایین ادم کوچکترین تصمیمایی که ادم همینجوری و بدون فکر و مشورت میگیره بعدا در آینده متوجه میشه چقدر به ضررش تموم شده.

خدایا میگن هرکس باهات معامله کنه کمکش میکنی و
دستش میگیری
میدونم تلاش زیادی نداشتم ، تو زندگیم کلی اشتباه داشتم ، خیلی جاها اونی نبودم که شما میخواستی
ولی خودت میدونی فقط آدما میرسن به بن بست
هیچ کس جز خودت نمیتونه نجاتشون بده : )
خدا هیچ کسو شرمنده خودش و وجدانش نکنه که آدم نمیدونه اینجور وقتا چجوری خودشو قانع کنه

تصمیم گرفتم یه عهدی ببندم و تا آخر عمرم بهش وفادار بمونم اگه اون چیزی که میخوام بشه ، به اون وسیله به هرکسی که در توانم باشه دراون مورد کمک میکنم

خدایا میدونم شما صلاح بنده هاتو بیشتر از همه میخوای ولی خب اینجای زندگیم حس میکنم میتونم
ادم مفیدتری باشم که به اون چیزی که میخوام برسم

این روزا بیشتر از قبل به کمکت نیاز دارم مثل همیشه تنهام نزار و دستمو محکم تر بگیر

[Silent Voice]

یه INFJ میتونه خیلی ترسناک بشه  
 
وقتی در حقش بی انصافی کنن یا خیانت کنن 
اگه واقعا بخواد ب چیزی برسه هیچی جلودار نمیشه

[mehrdadsdm]

سلام بچه ها من خیلی خواب بد می بینم

[mehrdadsdm]

الان دو ماهه که پاکم ولی خواب بد می بینم

[Tagon]

گفت بجنگ تا پروانه بشی ، اما نگفت پیله در واقع قفسیه که ممکنه عاشقش بشی ....

[ناحلهـ]

امروز داشتم با یه روانشناس صحبت می کردم میگفت علائمی که داری مال افسردگیه و زمینه شو داری ضمن اینکه تو خانوادتون هم هست
خیلی تعجب کردم کلا هیچوقت فکر این یه مورد رو نمی کردم همیشه احساس می کردم میتونم عالی باشم و پر انرژی و شاد 
جدیدا حتی متوجه تظاهر کردنامم نشدم 
اینکه فقط این روزا خیلی خستم 
خواب زیاد بی حوصلگی
حوصله اینکه جایی بریمم ندارم و سر این مورد که دلم نمیخواد کسی رو ببینمم دعواس
سرزنش کردن خودم
تنفرم
احساس خشم زیادی که گاهی وقتا اون قدر بالا میزنه که حتما باید یه کاری کنم آروم بشم
ولی
ولی با همه اینا 
دلم میخواد بگم با وجود تموم چیزایی که آزارم میده دلم میخواد شاد باشم
با تموم حسای بدی که دارم دلم میخواد تلاش کنم و نذارم حالم این شکلی بمونه
با وجود همه اینا بلند میشم و دوباره برناممو میچینم
فقط 
خواستم بگم همه چی شاید اونطور که به نظر میاد نیست 
مثلا اتفاقی که ازش خیلی میترسیدی وقتی اتفاق میفته میبینی ترست خیلی بی مورد بوده
یا وقتی از یه نفر بدت میاد 
بدون شاید با دیدار دوباره اش نظرت تغییر کنه
و دلم میخواد با تموم وجودم به خودم بگم کم نیار و ادامه بده
تو باید باشی برای همین هستی ...

[Silent Voice]

چرا بیماری های روانی تو ایران وحشتناکه 
چون هیچکس اهمیت نمیده 

تو فامیل مون یک نفر مبتلا ب ی بیماری روانی شده که باعث آسیب رسانی شدید به جسمش شده 
حالا بیاید حرف های فامیل رو در مورد اون بنده خدا ببینید تا ببینید تو ایران چقدر بیماری روانی زیاده:


اینا همش بخاطر سردی خوردن آدم اگه گرمی بخوره هیچیش نمیشه 
ریشه تموم بیماری ها سردیه
عه فلانی یادته بردمت پیش فلان دکتر طب سنتی رگت و گرفت گفت چه مشکلات جسمی داری 


ینی امان از ما ایرانیا ک اینقدر مطالعه مون کمه فرق بیماری روانی و بیماری جسمی نمی دونیم 
واقعا امان از ما ایرانیا ک این شکلی هستیم 
همه چیو ربط میدیم به طب سنتی حتی بیماری و اختلالات روانی!!!!!
ملت ما ارزش مطالعه و نمیفهمه   چه خبره این همه سطحی نگری...