1389 فروردين 20، 21:37
من یه سوال دارم
چقدر طول میکشه
ادم بهترین دوست زندگیشو که واقعا عاشقشه رو فراموش کنه
لطفا اونایی که تجربه دارن راهنمایی کنن
(1389 فروردين 20، 21:37)ایلیا نوشته است: دوستان سلام
من یه سوال دارم
چقدر طول میکشه
ادم بهترین دوست زندگیشو که واقعا عاشقشه رو فراموش کنه
لطفا اونایی که تجربه دارن راهنمایی کنن
(1389 فروردين 20، 23:05)ققنوس نوشته است: مسعود جان نمیخاستم اینو بگمدمت گرم اینجوری روحیه میدن ! به نظرم اشتباهی اومدم برم از کانون بهتره من که نمیتونم برا چی خودمو اذیت می کنم.
والی دیدم که خودت قدر خودت رو نمیدونی.
اون حدیثی که اون زیر نوشتی در مورد شما مطمئنن صدق نمیکنه.
امام علی (ع) میفرمای:
"خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده، در کجا قرار دارد و به کجا رهسپار است."
تا موقعی که اینو نمیدونی جطور میخای بفهمی که این حدیث برای چه کسی و برای چه گناهیه.
در ضمن انسان جایز الخطا است ولی اگه این خطا رو رو تکرار کنه از حیوون هم پست تره.
ایلیا جان یهجورایی همین قضیه برای من هم پیش اومده.
با توجه به توصیفات باید پسر خوبی باشی که پدر دوستت به پسرش گیر داده که مثل تو باشه.
من چون واقعا دوستم رو دوست داشتم گفتم خب موقعی که اون اینجوری میخاد چرا من ناراحت باشم.
دوست واقعی کسیه که در همه صورت به صلاح و خواست دوستش (البته خاست مشروع) رفتار کنه.
بعد پدر دوستت بزرگترین ضربه رو به پسرش زده و یکی از درسای این قضیه میتونه این باش که تو بعدا که پدر شدی با فرزندت اینطور رفتار نکنی
(1389 فروردين 20، 22:55)massoud نوشته است: سلام به همه ی دوستان حالتون خوبه؟
من بالاخره برگشتم بعد از 7 ماه . می دونم که کسی منتظرم نبوده و نیست ولی
خودم به خودم بها می دم!
بیخیال نمی دونم از این 7 ماهی که گذشت چی بگم .فقط اینو میگم ساعت 4:30 بعد از ظهر بود .شدید تحریک شده بودم رفتم پشت نت یه فیلتر شکن ردیف را فعال کردم زد .www … .com اوف چیا که ندیدم داشتم شروع میکردم به این کار فجیح وتا حدودی پیشروی کردم که یکدفه زنگ زد فهمیدم قرار داشتم با دوستم. (پسر بود دوستم فکر بد نکنید) .آره بعد تو کف موندم .رفت ورفت تا شد ساعت 1 تا دیدم خانواده خوابن یه دفه رفتم سراغ کامپیوتر .به به دوباره برای بار 10000000000000009 این کارو کردم.
خلاصه بعد کامپیوتر و خاموش کردم .خسته و کوفته اومدم برم بخوابم که یکدفه یاد شما کردم.گفتم برم یه سری بزنم یه درد دلی بکنم .دوباره روشن کردم تا این که این مطلب سند کردم .
هرچند دیگه از ما گذشت. ما که قید زنو بچه رو زدیم.دارم این کارو بیشتر میکنم که دیگه بطور کامل متنفر شم از دختر.البته نمی دونم چرا برعکس میشه! خلاصه این روزگار یه جوان با عاطفه و با احساس که همیشه حس و حال همسرشو درک میکنه و تو رابطه بیشتر رضایت همسرش براش مهمه رو داره از دست میده.(ای زن ذلیل همون بهتر که از دست میده)
خلاصه الان که دارم می نویسم چشام وا نمیشه .کمرمو نمی تونم راست کنم.4 تا پله که میرم داغون میشه پا و کمرم. عین یه پیرمرد!
با این تفاسیر و فعالیت بالای من به نظرتون برگشت دوبارم بیهوده نیست.
ما که تو رابطه با همسرمون آخرش خیط میکاریم . حالا این کارو کمتر انجام بدیم یا بیشتر فرقی نمیکنه.
ببخشید سرتونو درد آوردم .خیلی حرف زدم .همیشه حرف ترک زدنو میزنم عملش برام محاله.
آخه مگه آدم میتونه وقتی یه کاری اینقد بهش لذت میده و رو اعصابش را میره رو انجام نده... .
(1389 فروردين 20، 23:14)massoud نوشته است:(1389 فروردين 20، 23:05)ققنوس نوشته است: مسعود جان نمیخاستم اینو بگمدمت گرم اینجوری روحیه میدن ! به نظرم اشتباهی اومدم برم از کانون بهتره من که نمیتونم برا چی خودمو اذیت می کنم.
والی دیدم که خودت قدر خودت رو نمیدونی.
اون حدیثی که اون زیر نوشتی در مورد شما مطمئنن صدق نمیکنه.
امام علی (ع) میفرمای:
"خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده، در کجا قرار دارد و به کجا رهسپار است."
تا موقعی که اینو نمیدونی جطور میخای بفهمی که این حدیث برای چه کسی و برای چه گناهیه.
در ضمن انسان جایز الخطا است ولی اگه این خطا رو رو تکرار کنه از حیوون هم پست تره.
ایلیا جان یهجورایی همین قضیه برای من هم پیش اومده.
با توجه به توصیفات باید پسر خوبی باشی که پدر دوستت به پسرش گیر داده که مثل تو باشه.
من چون واقعا دوستم رو دوست داشتم گفتم خب موقعی که اون اینجوری میخاد چرا من ناراحت باشم.
دوست واقعی کسیه که در همه صورت به صلاح و خواست دوستش (البته خاست مشروع) رفتار کنه.
بعد پدر دوستت بزرگترین ضربه رو به پسرش زده و یکی از درسای این قضیه میتونه این باش که تو بعدا که پدر شدی با فرزندت اینطور رفتار نکنی
(1389 فروردين 20، 23:18)massoud نوشته است: ببخشید ما از قوانین اینجا خبر نداریم و دیگه هم کاری با اینجا نداریم بای.