امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

سلام دوستان

بسیار خوشحالم که این انجمن شیوه درستی رو برای راهنمایی کاربران در پیش گرفته . امیدوارم دوستان عزیزی که تصمیم به ترک گرفته اند و در حال ترک هستند بتونند موفق باشند . به توصیه مدیریت انجمن درخدمت شما دوستان هستیم اگر سوالی داشتید می تونید از طریق ایمیل با من در ارتباط باشید . سوالات شماکه از طریق ایمیل ارسال بشن سریعتر پاسخ میگیرد . موفق باشید

پایگاه اطلاع رسانی پزشکی شفا
هیچ زمان خودت را تنها نبین . خداوند در همه حال مشاهده گر اعمال ماست
http://www.irshafa.ir
مطلبی رو یکی از کاربران سایت ما - پایگاه شفا - چندی پیش ارسال کردند که بسیار ارزشمند و قابل توجه بود و چون از دیدگاه مذهبی به ترک خودارضایی موفق شده بود ، ترجیح دادم اینجا مطرحش کنم .

این متن رو بدون کم یا زیاد درج می کنم :



هر چه زودتر اقدام کنید، بهتر است و راحتر

سلام . من ن-ی-ک ساکن تهران و ۲۹ ساله هستم و توانستم به لطف خدا پس از ۱۵ سال ابتلا به خودارضایی آنرا بطور کامل ترک کنم . این مطلب را نوشتم و ارسال کردم و امیدوارم مسوولین محترم پایگاه اطلاع رسانی پزشکی شفا آنرا در سایت خود قرار دهند ، برای عبرت دوستانی که به عادت استمناء یا همان خودارضایی مبتلا هستند تا درس عبرتی باشد و انگیزه ای برای ترک آن .

در ابتدای سن نوجوانی یعنی وقنی کلاس دوم راهنمایی بودم ، بر اثر غفلت والدینم دوستانی ناشایست و البته بزرگتر از خود داشتم که بسیار مرا تحت تاثیر رفتار جوانی خود قرار می دادند . در اثر همین نشست و برخواست ها عمل زشن خودارضایی را به من آموختند و گفتند اگر می خواهی از نظر جنسی در آینده سالم باشی و بتوانی مرد شوی باید اینکار را انجام دهی . بر اثر این حرف ها در ابتدای خامی نوجوانی به این عمل مبتلا شدم .

اعتیاد مخفی من شدید شد و به مرحلهای رسید که روزانه اینکار را انجام می دادم . به جایی رسید که دیدم به شدت اعتیاد به خودارضایی دارم و نمی توانم از ان خلاص شوم . محیط خانوادگی ما به شدت مذهبی بود و رفتار ریاکارانه من سبب می شد تا والدینم متوجه این مسئله نشوند .

نماز می خواندم ، روزه می گرفتم ، در مراسم دعا شرکت می کردم ، شاگرد ممتاز در مدرسه و منطقه بودم و ... ولی به مرور تمامی اینها را از دست دادم . از خودم بدم می آمد بسیار تلاش کردم تا بتوانم این عمل را ترک کنم ولی فقط در ماه رمضان یا محرم آن هم اگر دو هفته می شد و بعد دوباره ...

با خودم گفتم ازدواج می کنم و مشکلم برطرف می شود . ولی شرایط بدتر از این حرف ها بود . ازدواج کردم و بازهم خودارضایی برایم لذتش از همبستر شدن با همسرم بیشتر بود . شاید باور نکنید ولی افرادی که متاهل هستند و گرفتار این عادت ویرانگر روح و جسم حرف مرا خوب درک می کنند .

خودارضایی به قدری بر شما در روح و روان و جسم تاثیر منفی می گذارد که رفتار جنسی شما به شدت تحت تاثیر آن قرار گرفته و آنرا تخریب می کند . به بهانه های مختلف سعی بر ترک این عادت داشتم و هر چیزی را هدف خود قرار دادم ولی نتوانستم موفق شوم . تا اینکه روزی بر حسب اتفاق با مطالب پایگاه اطلاع رسانی پزشکی شفا در بخش مطالب جنسی آشنا شدم . در طی چند جلسه مشاوره ایمیلی و توصیه های دوستان راه خود را پیدا کردم و به توصیه مشاورین پایگاه شفا دو کتاب ارزشمند و گرانمایه را مطالعه کردم . آن هم چندین بار :

کتاب ارزشمند مشکلات جنسی جوانان - نوشته آیت الله مکارم شیرازی
کتاب شگفت انگیز راز - THE SECRET - ترجمه خانم نفیسه معتکف و البته فیلم آن را هم تهیه کردم
حدودا یک هفته از شروع به تصمیم به ترک عادت خودارضایی در من گذشته بود که قوی ترین انگیزه و کمک را خدا در اختیارم قرار داد و موفق به ترک عادت خودارضایی شدم .

در تابستان ۱۳۸۷ در یک جمعه شبی که مشغول دیدن سریال با محتوی یوسف پیامبر (ع) بودم ، بخشی از آن قسمت لرزه بر تنم انداخت و باعث شد به خودم بیایم و .... .

شاید بسیاری از شما این بخش از سریال یوسف را که تعریف خواهم کرد دیده باشید ولی به آن توجه عمیق نداشتید . در جایی از ماجرا که حضرت یوسف (ع) در چاه گرفتار بود و پیرمردی نورانی به دیدن او آمد و او را آرامش دل و جان داد ، یوسف نبی را متوجه دستانش ساخت : ۵ انگشت و ۱۴ بند آن که نشانه ای از دلیل خلقت بشر و هستی است ....

واضحتر بگویم که منظور این بود : خداوند جهان هستی را بواسطه وجود گرانمایه و ارزشمند ۵ تن آل عبا و ۱۴معصوم علیهم الاسلام که ۵ تن جزء آنها هستند آفرید . این مطلب بزرگی است که در متن تمامی ادیان الهی آمده و تمامی پیامبران به آن اشاره داشته اند . اگر وجود این بزرگان نبود هستی و زندگی ایجاد نمی شد . تحقیق و بررسی بیشتر در این خصوص را به خودتان می سپارم که وظیفه هر انسانی با هر دین و آیینی است . - جا دارد از جناب روح الله سلحشور کارگردان و تهیه کننده و نویسنده این اثر ارزشمند کمال تشکر را کرده و برای ایشان آرزوی موفقیت و سربلندی دارم - .

همین مطلب سبب شد ارزش و احترام دستان خود را بدانم و از آن برای گناه استفاده نکنم . ذهنم را پاک کنم و متوجه بخشش الهی سازم و دیگر خود را اسیر عادت زشت خودارضایی نکنم .

به لطف حضرت حق تا به امروز که حدود ۶ ماه می گذرد این عمل را ترک کرده ام و موهبتهای الهی را که بواسطه این تصمیم به من رسیده را هر روز به چشم و دل می بینم . از نظر جسمی بسیار قوی شدم و از نظر ذهنی و تمرکز فکری بسیار قوی شده ام .

از شمایی که گرفتار و اسیر این عادت هستید می خواهم به خود بیایید و قبول کنید که عملتان زشت است و گناه . به روج و جسم خود آسیب می رسانید و خود را نابود می کنید . برای خود هدفی بیابید و آنرا انگیزه قرار دهید و خود را رها سازید .

در پایان این مطلب لازم می بینم از دوستانی تشکر و قدرادنی کنم :

حضرت آیت الله مکارم شیرازی که کتاب مشکلات جنسی جوانان ایشان راه گشای من بود
مدیران و مسوولین محرتم پایگاه پزشکی شفا که مخلصانه مرا یاری دادند
نویسندگان کتاب راز که کاری بزرگ را انجام دادند
سازندگان سریال یوسف که انقلابی در من ایجاد کرد
همسرم که اگرچه در بسیاری مراحل بسیار او را رنجاندم ولی همیشه مرا یاری کرد و می کند
با آرزوی موفقیت تمامی جوانا ایران زمین
هیچ زمان خودت را تنها نبین . خداوند در همه حال مشاهده گر اعمال ماست
http://www.irshafa.ir
فقط خواهش می کنم
یه جایی بنویسید، کسانی که اعلام وضعیت کنن، امتیازشون تو مسابقه پله کانی حساب می شه
هیچ کس ظاهرا نمی دونه
مرسی
واااو
ایول
خیلی خوشحالم که یه مشاور توی جمعمون اومده و کمکمون می کننvarzesh
خداروشکر...
انشاالله هممون از کمک ها و راهنماییاشون استفاده می کنیم
از مدیرای خوش فکرمونم ممنونم که از ایشون دعوت کردن که توی انجمنمون تشریف بیارن
خیلی خوش آمد می گم به جناب آی آر شفا
و اگه اشکالی نداره یه هورای جانانه به افتخار ورودشون بکشم4fvfcja42
هووورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا317
بهترین راه پیش بینی آینده،ساختن آن است

زندگي يک آرزوي دور نيست؛ زندگي يک جست و جوي کور نيست
زيستن در پيله پروانه چيست؟

زندگي کن ؛ زندگي افسانه نيست
گوش کن ! دريا صدايت ميزند؛ هرچه ناپيدا صدايت ميزند
جنگل خاموش ميداند تو را؛ با صدايي سبز ميخواند تو را
زير باران آتشي در جان توست؛
قمري تنها پي دستان توست
پيله پروانه از دنيا جداست؛

زندگي يک مقصد بي انتهاست؛ هيچ جايي انتهاي راه نيست؛
اين تمامش ماجراي زندگيست...


راستش از بی احترامی ها و نا مهربانی ها خسته شدم ... اینجا روزگاری جای مهربونی و محبت بود ... ولی متاسفانه مدتیه که دیگه اون رنگای قشنگ کمرنگ شدن ... امیدوارم شماها که هنوز اینجایین دوباره بهش رنگ بدین وزیباترش کنین (البته از درون و نه فقط در ظاهر) ... براتون دعا می کنم ... فراموشم نکنین ... حلالم کنین ... التماس دعا ... دلم برای تک تکتون تنگ میشه ... خیلی دوستون دارم
:13:

چرا کانون انقدر گیج کننده مات و مبهوت شده17Khansariha (134)
من فقط یه ماه نبودم 1744337bve7cd1t81
هرکاری خواستین کردین 17
از هیچ کدومه بچه های کانونم خبر ندارم ...
کی اومده ! کی رفته !17Khansariha (134)
هیششششششششششششششکی هیچچچچچچچچچچچچچی نمیگه بهم !
هوررررررررررررررررا گلدونه کجایی!!!Khansariha (134)
دلا دیدی که خورشید از شب سرد ، چو آتش سر ز خاکستر برآورد
زمین و آسمان گل رنگ و گلگون ، جهان دشت شقایق گشت از این خون
نگر تا این شب خونین سحر کرد ، چه خنجر ها که از دلها گذر کرد
ز هر خونِ دلی سروی قد افراشت ، به هر سروی تذروی نغمه برداشت
صدای خون در آواز تذرو است ، دلا این یادگار خونِ سرو است
سلام سروناز جونم
خوبییی؟
بچه های گروه که کلی باهات حرف زدن گفتن بیا از سفرت تعریف کن برامون
منم گفتم اگه دوست داشتی بهم پیام بزن از خودت بگو
ولی تو نبووووودییییییی
و جوابی بهمون ندادی عزیزم
من هم چنان منتظر پیامت هستما گلمcheshmak
بهترین راه پیش بینی آینده،ساختن آن است

زندگي يک آرزوي دور نيست؛ زندگي يک جست و جوي کور نيست
زيستن در پيله پروانه چيست؟

زندگي کن ؛ زندگي افسانه نيست
گوش کن ! دريا صدايت ميزند؛ هرچه ناپيدا صدايت ميزند
جنگل خاموش ميداند تو را؛ با صدايي سبز ميخواند تو را
زير باران آتشي در جان توست؛
قمري تنها پي دستان توست
پيله پروانه از دنيا جداست؛

زندگي يک مقصد بي انتهاست؛ هيچ جايي انتهاي راه نيست؛
اين تمامش ماجراي زندگيست...


راستش از بی احترامی ها و نا مهربانی ها خسته شدم ... اینجا روزگاری جای مهربونی و محبت بود ... ولی متاسفانه مدتیه که دیگه اون رنگای قشنگ کمرنگ شدن ... امیدوارم شماها که هنوز اینجایین دوباره بهش رنگ بدین وزیباترش کنین (البته از درون و نه فقط در ظاهر) ... براتون دعا می کنم ... فراموشم نکنین ... حلالم کنین ... التماس دعا ... دلم برای تک تکتون تنگ میشه ... خیلی دوستون دارم
:13:

سفر4fvfcja ... عشقه منه 53258zu2qvp1d9v
از کجاهاش بگم واستون !!!
استان گلستان ... شهر علی اباد کتول . شنیدین !!! یه قطعه از بهشت خداست .
یه روستا داره به اسم شیراباد . و 11 تا آبشار داره این روستا . با فک و فامیل رفتیم اونجا . کلی هم عکس دارم ها . ولی نمیدونم چجوری بهتون نشون بدم17
مردم روستاش انقدر صمیمی و خاکی بودن . در کمترین امکانات بهترین پذیرایی رو از ما کردن . محصول اون روستا توت فرنگیه که انقدر خوردم شدم شبیه توت فرنگی . کلی هم اوردیم 317 دلتون آب
دوتا جنگل قشنگ دیگه هم داره این شهر . زرین گل و کبودوال . زرین گل که یه رودخونه یزرگ و پر اب داره که یه ناها اونجا مهمون بودیم . کبودوال هم یه سد زدن توش ... که خیلی قشنگه . البته محیط زیست رو در حد لالیگا خراب کردهTears ولی چشم انداری بس زیبا داشت . مخصوصا اون روز که مه ریخته بود پائین .
اینا رو بخونید تا پارت بعدی سفرنامه بهاریه ی من 53258zu2qvp1d9v
دوستون دارررررررررررررررررررررم ...به خدا53258zu2qvp1d9v
دلا دیدی که خورشید از شب سرد ، چو آتش سر ز خاکستر برآورد
زمین و آسمان گل رنگ و گلگون ، جهان دشت شقایق گشت از این خون
نگر تا این شب خونین سحر کرد ، چه خنجر ها که از دلها گذر کرد
ز هر خونِ دلی سروی قد افراشت ، به هر سروی تذروی نغمه برداشت
صدای خون در آواز تذرو است ، دلا این یادگار خونِ سرو است
کاش 1 در 100 از روحیه ی گل، سروناز هم من داشتم.
این قدر درد زیاده که نمیشه درد و دل کرد53258zu2qvp1d9v
میلاد جان سلام گل پسر ...
خوبی !
چرا آخه اینجورین میگی که دلم خون بشه !!!
به خدا همه بچه ها یکانون میدونن قبل از این اتفاقا من چه حال و روز بد و روحیه داغون پاغونی داشتم . هیشششششششششکی ندونه هورا و شاهد که میدونن .
انقده همه چی بد بود ... حتی نفس کشیدن .
اما یهویی شروع شد به عوض شدن . تو اوج بدی ها که حتی یه روزنه هم نداشتم . سفر شروع شد . عروسی شروع شد و . همه قهرها آشتی شد .
مگه نه هورا . 53258zu2qvp1d9v
به خدا بازم بهم ثابت شد که بعد از هر سختی شیرینی و آسونی هستش . ولی باید سربلاند از اون امتحان و سختی بیایم بیرون . بازم دوباره تو اوج خوشی هام من شکستم و حالم چند روزی بد بود. اما دوباره بی اراده ی من خوبی ها شروع شد .
گل پسر ... ای مرغ گرفتار بمانی و ببینی ، آن روز همایون که به عالم قفسی نیست
بی خبرمون نذار . تا جایی که بتونم کمکت میکنم .
دلا دیدی که خورشید از شب سرد ، چو آتش سر ز خاکستر برآورد
زمین و آسمان گل رنگ و گلگون ، جهان دشت شقایق گشت از این خون
نگر تا این شب خونین سحر کرد ، چه خنجر ها که از دلها گذر کرد
ز هر خونِ دلی سروی قد افراشت ، به هر سروی تذروی نغمه برداشت
صدای خون در آواز تذرو است ، دلا این یادگار خونِ سرو است
سروناز عزیز من هم حال و روز گذشته ی تو رو دارم، به امید روزی که همه ی قهرا آشتی بشه و بیکس بودن رو خدا واسه هیچ کس تقدیر نکنه
17 من که امروز نفهمیدم اینجا چه خبره..

خوبین؟!؟!

بچه ها امروز رفتم کلی کتاب خریدم آخرین کتابی رو که خریدم اومدم خونه دیدم نیست! حالا نمیدونم کجا جا گذاشتمش!!! Khansariha (134)

ققنوس اون کتابی که تو دنبالش بودی رو پیدا کردم/اگه خواستی بهم پیام بده تا آدرس نیمه دقیق کتاب فروشی رو بهت بدم 4fvfcja
خوشا باران و وصف بی مثالش
باران جان امروز IQ اومده پایین فکر کنم!!!varzesh varzesh varzesh
سلام
راستش خیلی دلم گرفته..از خودم بدم میاد.....

من توبه کردم....غلط کردنم رو با صدای بلند گفتم...
من عادتامو عوض کردم...من با ترک و تلاش برای ترک زندگی کردم...
یکی میگفت اینکه یهو ترک کردی یعنی برگشتش ممکنه....همیشه تو گوشم بود...همیشه ترسیدم......

اما نمیدونم چرا امروز بعد از بیشتر از 310 روز رفتم تا دم کثافت کاری....
وای.....
نشستم عینه احمقا فیلم دیدم ...فیلمی که مناسب من و احوال من نبود...
دلم میخواد سرمو بکوبم تو دیوار...

نیاز دارم دعوام کنی................میکنی؟؟؟؟؟

چرا اینکارو کردم رو خودمم نمیدونم.....چرا وقتی دیدم فیلمش چه جوریه تلویزیونو خاموش نکردم رو نمیدونم...
انگار طلسم شده بودم...
خاک بر سرم...اونوقت از بقیه توقع دارم...
یکی نیست بگه خودت چه مرگته....

وای وای وای ...دارم آتیش میگیرم....

من فکر میکردم این قضیه برام حل شده...
اما امروز دیدم چقدر نزدیکه و من خبر ندارم....

چرا من هنوز اینقدر پستم؟؟؟؟؟

میترسم........خیلی میترسم......

واسه امشب تو نماز شب ثبت نام کردم........خجالت خدا رو میکشم....
با چه رویی بازم مثه احمقا وایسم جلوش و بگم ببخش.....
دارم خفه میشم....
اگه میشکستم دیگه میتونستم پاشم؟؟؟؟
وای حتی تصورش برام سخته.....

خدایا من این حماقتو نمیخوام...............خدایا منو نگهدار..........خدا من که جزتو کسی رو ندارم.......
خدا دل من کوچیکه.......نذار شرمنده ات بشم....من تحمل ندارم.......
خدا شان من ذلت نیست....ذلیلم نکن......خدا خودمو به تو میسپارم.......


میدونم اگه تو جمع حرف بزنم ممکنه اثر بد داشته باشه رو بچه ها...
اگه اذیتت میشین نخونده فرضش کنین..واسه من همین کافیه که بدونم یه نفر حرفمو خونده....
اگه نمیگفتم خفه میشدم............
لااقل این باعث میشه از خودم خجالت بکشم.........


فقط دعام کنین......زیاد......
یاعلی.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

سها خانم
حتما دعا می کنم
اگه دعام ارزشی داشته باشه..
التماس دعا
(1389 خرداد 6، 15:10)سها نوشته است: نیاز دارم دعوام کنی................میکنی؟؟؟؟؟
با کمال میل4fvfcja
ببینید خیلی منطقی بهتون بگم سها خانم، من قدیما فکر میکردم اگه بتونم یه زمانی به 40 روز برسم همه چی تمومه و دیگه ترک کردم ولی الآن که اومدم تو کانون و میبینم بچه ها حتی با گذشت زمان چند ماهه دوبار میشکنن واقعا دچار ترس و تردید شدم.
وقتی که شما یه آدم تازه واردین و بعد ده روز میشکنین مسأله فقط خودتونین ولی وقتی شما که 310روزه پاک میمونین دیگه فقط خودتون نیستید. اون موقع دیگه اگه بشکنین خیلی ها رو ناامید میکنین.(از جمله من رو)
یه نکته ی دیگه که شاید کمکتون کنه: اَ لم یعلم بان الله یری؟(بدون شرح)
دعاتون میکنم،دعام کنید.

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان