1391 ارديبهشت 30، 11:30
1391 ارديبهشت 30، 11:37
(1391 ارديبهشت 30، 10:35)poori نوشته است: سلام. من حالم بده!!
امسال سال دوم کنکور میدم! یه ماه مونده تا کنکور. اونجور که می خواستم نتونستم بخونم. ماتم دنیا رو سرم خرابه!! از یه طرفم نگرانم بشکنم. همه اینا و چیزای دیگه دست به دست هم دادن تا روحیه ام بیاد پایین و کلا بی حال باشم. می ترسم آخرش ختم بشه به خ.ا .
پوری عزیز
می دونم کنکور استرس زاس
ولی اخرش چیزی نیست من خودم وقتی وارد دانشگاه شدم تا یه ماهی ناراحت بودم که چرا کنکورم رو خراب کردم.
ولی بدون تعارف. الان کاملا راضیم. نمی گم از دانشگاهم راضی بودم ها ولی در مقایسه ی همه چیزش و دوستایی که داشتم تو دانشگاه و همه چی خیلی راضی بودم. اگه جای بهتری می رفتم معلوم نبود چی مشد. خلاصه از فردا خود کسی چه می دونه!!
موفق باشی و نگران نباش که ان شالله یه جای خوب قبول میشی
هرچند حال و روز زمین و زمان بد است \ یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمده \ انگار بین رفتن و ماندن مردّد است
اینجا مدینه نیست، نه اینجا مدینه نیست \ پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟
حتی اگر به آخرخط هم رسیده ای \ اینجا برای عشق شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل می شود \ جایی که بین عالم و آدم، زبانزد است
هر جا دلی شکست به این جا بیاورید \ اینجا بهشت، شهر خدا، شهر مشهد است
حسین ارام جانم، حسین روح و روانم
بیا نگار اشنا، شب غمم سحر نما
مرا به نوکری خود، شها تو مفتخر نما
1391 ارديبهشت 30، 11:38
آقا مهران
اگه ب دنیا نیومده بودین فرصت بندگی و خدایی شدن رو هم نداشتین!!
اینطوری هم میشه نگاه کرد آآآ...
ان شاء الله ک میتونین پاکی رو همراه همیشگی خودتون بکنین..
در پناه خدا..
یاعلی.
1391 ارديبهشت 30، 11:38
ویرایش شده
کسی گوش داد اصلا
کسی اصلا می خونه ی پست های منو
(1391 ارديبهشت 30، 11:30)mehran9776 نوشته است: من هر روز آرزو مي كنم اي كاش بدنيا نيومده بودمسعی کن از زندگیت استفاده کنی مهران جان
و مشکلاتت که حل بشن بعد می گی کاش زیاد عمر می کردم
پیر میش ین افسوس این دوران رو می خورنی ها!!!
از ما گفتن نگین جوون بودیم کسی نگفت بهمون
هرچند حال و روز زمین و زمان بد است \ یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمده \ انگار بین رفتن و ماندن مردّد است
اینجا مدینه نیست، نه اینجا مدینه نیست \ پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟
حتی اگر به آخرخط هم رسیده ای \ اینجا برای عشق شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل می شود \ جایی که بین عالم و آدم، زبانزد است
هر جا دلی شکست به این جا بیاورید \ اینجا بهشت، شهر خدا، شهر مشهد است
حسین ارام جانم، حسین روح و روانم
بیا نگار اشنا، شب غمم سحر نما
مرا به نوکری خود، شها تو مفتخر نما
1391 ارديبهشت 30، 13:26
مثل الان من
از دست خودم نمی دونم باید به کی پناه ببرم
ای بابا این درد دل بود ؟
1391 ارديبهشت 30، 16:52
نمی دونم !!
بیخیال !!
وقتي ميام كانون .. اول يك نگا به امضام ميكنم تا يك وقت كسي اون شخصيه چاخاله وسط امضامو نخورده باشه
خلاصه ديگه
چاخال و پاك باشيد
1391 ارديبهشت 30، 17:36
ویرایش شده
یاد این شعره افتادم
می نویسم براتون :
السلام ای دوستان شعر خوان
بی شما سلول من بی نور بود
درد دل هایم فشار اورد بد جوری به من بر عذابم این خماری بی صاحاب مامور بود
یاد من افتاد به یک سال پیش پیش چشمم اون روزا بس دور بود
من به حال خویش بودم بی خبر از دور و بر! خونه از فکر عروسی کردنم پر شور بود
که یهو حالی شدم تو مجلس بعله برون از قضا که حال من هم بد جوری ناجور بود
من به هر شکلی که می شد هی می خواستم رک بگم "من نمی خوام زن !" ولیکن زور بود
دختری زیبا پسندیدند اما عشق من بافور بود
من که دائم چرتی و مخمور عشقی اتشین بودم شدید به گمانم که بابای دختره هم کور بود !!!
جمله گی از حال من خوب با خبر بودن ولی مجلس از تعیین وقت عقد ما پر نور بود
پیش من اون نو عروس از رنج و غم کز کرده بود شاید اصلا دختر بیچاره هم مجبور بود ؟
بنده که بد سگ محل می کردمش هر روز و شب این فقط برنامه ریزیم بین عقد و سور بود
حرص من رو در میاورد بس که ساکت می نشست به گمانم بیشتر از حد خودش مغرور بود
خواستم درسی بدم تا به ابد یادش باشه من دلم می خواد بدونم این کجاش ناجور بود ؟
هفته ی بعدی بازم یک مجلسی بود تو خونه محتوای این یکی اما کمی از اون یکی ها دور بود
بین این دو خانواده هیچ چی فرقی نداشت خون بها تنها به جای مهریه مذکور بود
باس ببخشید شعر بنده نه وزین بود نه وزین در خماری بیشتر از این واسه کی مقدور بود ؟
می توانم
واقعا هم درد بی دردی علاجش اتش است ...
اگر جای اون دختره بودم چی می کردم
واقعا هم درد بی دردی علاجش اتش است ...
اگر جای اون دختره بودم چی می کردم
1391 ارديبهشت 31، 3:48
خدایا شکرت
1391 ارديبهشت 31، 12:12
یا رب از فرط گنه ، نامه سیاهم ، چه كنم
گر نبخشى ز ره لطف ، گناهم ، چه كنم
جز تو ما را نبود پشت و پناهى ، به جهان
بى پناهم ، ندهى گر تو پناهم ، چه كنم
یوسف افتاد بچاه ، از اثر بى گنهى
من ز فرط گنه افتاده به چاهم ، چه كنم
بخشش و لطف تو پاینده تر از ، كوه بود
من كه ناچیزتر از یك پَرِ كاهم ، چه كنم
سایه لطف تو از لطف اگر ، روز معاد
نشود شامل احوال تباهم ،چه كنم
كس به روى من «ژولیده» ، نگاهى نكند
نكنى گر تو هم از مهر ، نگاهم ، چه كنم
شاعر: ژولیده
--------------------------------
من هم یه حسی تو همین راستا دارم
1391 ارديبهشت 31، 15:09
من مارال66 ام.
3 سال یا بیشتر هست که به کانون نیومدم، یعنی نتونستم. یه مدت به اینترنت دسترسی نداشتم، یه مدتم که میومدم اینجا فیلتر بود...
اما حالا اینجام. تقریبا بیشتر کاربرا جدیدن و منو نمی شناسن.
میخوام اگه خدا بخواد دوباره بیام کانون.
چون کانون جایی بود که من تونستم. چیزی که حتی فکرشو نمی کردم.
حرفام زیاده که گفتنش طولانی میشه و خسته کننده اما در یک کلام بگم که
خیلی دلتنگ اینجا بودم و بس.
1391 ارديبهشت 31، 15:13
مارال خانوم
خوشبختم
یه سری از پستهای قبلیتون رو دیدم ولی از نزدیک افتخار اشنایی نداشتم که اونم شد
خوشبختم
شد اسپک کلا پستم
هرچند حال و روز زمین و زمان بد است \ یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمده \ انگار بین رفتن و ماندن مردّد است
اینجا مدینه نیست، نه اینجا مدینه نیست \ پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟
حتی اگر به آخرخط هم رسیده ای \ اینجا برای عشق شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل می شود \ جایی که بین عالم و آدم، زبانزد است
هر جا دلی شکست به این جا بیاورید \ اینجا بهشت، شهر خدا، شهر مشهد است
حسین ارام جانم، حسین روح و روانم
بیا نگار اشنا، شب غمم سحر نما
مرا به نوکری خود، شها تو مفتخر نما
1391 ارديبهشت 31، 15:17
قبل از انجام گناه
هیچی نمیتونم بگم ...
فقط میشنوم ... چیو؟
دو دسته از حرفا رو ...
یکی میگه:
"برو ... انجامش بده ... این یه نیازه"
اون یکی میگه:
"نه ... تو ارزشت بیشتر از اینهاس ... الان وقتش نیست"
اولی دسی بل صداش بیشتره ...
دومی هم دسی بل صداش زیاده ولی من اجازه نمیدم بهش که صداش به عقلم برسه ...
و من بعضی اوقات اولی رو انتخاب میکنم ...
اما
بعد از انجام گناه
همیشه میگم ...
"میتونستم به راحتی این کارو نکنم ... "
و باز هم دو نوع صدا میاد
یکیشون داره میخنده و میگه:
"آخ جون ... موفق شدم ... نابودش کردم"
اما اون یکی میگه:
"امید داشته باش ... امید ... این درگه ما درگه نومیدی نیست"
و من همیشه دومی رو انتخاب میکنم و خواهم کرد
حالا تمام سعیم رو میکنم تا قبل از گناه هم صدای دومی رو بیشتر به عقلم برسونم ...
فک کنم نیاز به یه آمپلی فایر دارم ...
شما چی فکر میکنید؟
هیچی ...
1391 ارديبهشت 31، 15:19
امیدوارم بتونم مثل گذشته پا به پای کانون بیام
و با کمک شما به همه کاربرای تازه کار کمک کنم که بتونن رها بشن مثل خودم
1391 ارديبهشت 31، 17:21
مارال بانو خوش اومدین..
چشم ما روشن...
اول ک اسمت رو دیدم فک کردم یکی دیگه اس! مثه بعضی کاربرا ک عدد میذارن جلو اسم شون تا تکراری بودنش رفع بشه..
ووواووو
مرسی ک یادت بود اینجا..
و هزار مرتبه شکر ک همچنان پاکی......الحمـــــــــــــــــــــــــدلله...
منتظر فعالیتها و کمک هات هستیم..
پاک باشی و شاد..
یاعلی.
1391 ارديبهشت 31، 20:57
خدایا ! من را در برابر بعضی از دوستانم محافظت
کن خودم از عهده تمام دشمنانم بر می آیم
کن خودم از عهده تمام دشمنانم بر می آیم