امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

درخواست از خدا عزت است

اگر بدهت رحمت است

اگر ندهد حکمت است

درخواست از خلق خفت است

اگر بدهد منت است

اگر ندهد ذلت است
یا عباس
نمی دونم این حرفایی که می خوام بزنم اسمش رو چی بذارم...درددل...دلتنگی...یاد آوری عهد..نمی دونم
ولی دلم تنگ شده و واسه یه خورده سبک شدن جایی رو بهتراز اینجا پیدا نکردم...
پارسال تو همچین روزی یعنی دقیقا 27 تیر ماه ما عازم کربلا بودیم....خیلی واسم غیر منتظره بود..تا لحظه های آخرم باورم نمی شد که قراره کربلا برم...یعنی این لیاقتو تو خودم نمی دیدم!!ولی قسمت شد و من یک هفته از بهترین روزای عمرم رو تجربه کردم
تو نجف ،کربلا کاظمین خیلی دعا کردم ولی بزرگترین خواسته م ترک همین لعنتی بود...هیچ وقت اون شبی که تو حرم حضرت عباس بودم یادم نمیره....با تمام وجودم شکستن قلبمو حس کردم...از آقا خواستم...التماس کردم...قول دادم که خوب باشم...اشکام. تیکه های شکسته ی قلبمو تو حرمش جا گذاشتم و برگشتم که یادم بمونه کجا بودم...چه عهدی بستم...
الان 1 سال از اون واقعه ی رویایی می گذره ...ومن تو این 1 سال اتفاقات خوب زیادی رو تجربه کردم..و زیبا ترین و بهترین اتفاق آشنایی من با کانون بود که باعث شد لذت پاکی رو با تمام وجودم حس کنم...و این رو از برکات همون سفر می دونم.....و سعی می کنم هر چند وقت یک بار به هر بهونه ای اون روزا رو یاد آوری کنم...که چه قولی دادم ..که عهدبستم واسه همیشه پاک بمونم....
واسه همین بعد سفر یه سفر نامه نوشتم که با خوندنش تک تک لحظه های ناب رو یاد آوری کنم و دوست دارم بعضی تیکه هاشو که دوسشون دارم اینجا واستون بذارم...
به نام خدا
به عشق حسين
سفري با كاروان عشق
چه لحظات سختي بود،چقدرثانيه ها ديرمي گذشت،توماشين چشم هام جرات پلك زدن نداشت ،انگارجاده بي انتها شده بود،همش فكرمي كردم الان يه اتفاق ميفته ومن ازسفرجا مي مونم،اون زمان چه احساس گنگي داشتم،اما بالاخره به محل قرارمون رسيديم برق شادي تونگاه بچه ها فريادمي زد كه اينجا پايان انتظاره
...................................................
در پناه قرآن عازم شديم،عازم جايي كه خيلي ها، خيلي وقت ها باخيلي از امكانات آرزوي رفتن به اونجارو دارن اما ما كه همه مون دانشجو بوديم وتنها سرمايه مون دل هاي بي قرارمون بود سفر نورانيمون رو آغازكرديم
...............................................
اي نجف خاكت را بايد سرمه ي چشمان نابينايم كنم، خاكي كه علي بر روي آن پيشاني نهاده،دلم براي كوچه هايت مي سوزد،كوچه هايي كه بايد صداي نيايش خداي علي در آن گوش را نوازش دهد اما مردمش خدا وعليش را فراموش كرده اند اگر حرم علي همچون نگيني در چهره ي سياه وشرمگينت نمي درخشيد شايد نامردي مردمانت تو را تاكنون به ويرانه بدل كرده بود
.................................................
حرم از دور پيدا بود، شايد تصوير اون خانم جلوي حرم هيچوقت از ذهنم بيرون نره ،انگار پاهاش در مقابل عظمتت خم شد ه بود، قلبش ديگه كشش نداشت فقط جلو در رو زمين سرد نشسته بود و با اشك هاش داشت رو زمين مي نوشت كه آقا جون دلم از دوريت پوسيد اجازه هست سر رو ضريحت بذارم؟
...............................................
اون شب آخرين شبي بود كه تو نجف بوديم،آخ كه چقدر سخت بود دعاي وداع خوندن تو حرم امام علي،اشك ها مهلت نمي دادن،انگار مي خواستن تو دل زمين جا بگيرن و براي هميشه اونجا بمونن.اميدوارم تاابد صداي اشهد ان علي ولي الله كه بچه ها با عشق فرياد مي زدن هميشه تو گوشم طنين انداز باشه
..................................................
چند كيلومتر ديگه جاده به زميني از جنس بهشت ختم مي شد،جايي كه به سرزمين بلا معروف بود،بلايي كه هنوز هم با شنيدن اون دل هر عاشق حسيني رو به لرزه ميندازه



هر كه دارد هوس كرب وبلا بسم الله هركه دارد سر همراهي ما بسم الله
مرغ دل مي تپد اندر دلم از شوق حسين مي رويم خدمت شاه شهدا بسم الله
............................................
واما شب آخر بود ...يا ابوالفضل، اون موقع كه بچه ها حرمت رو آب وجارو مي كردن من هم دوست داشتم يك بار براي هميشه آستين هاي نگاهمو بالا بزنم وحياط خونه غم زده دلم رو با آب زلالي كه از چشم هام مي باريد پاك كنم و فرياد بزنم الان ديگه خونه ي دل من هم پر از عشق ابولفضله
...........................................
وكاظمين آخرين مرهم دل هاي تنگمون بود،فضاي اونجا خيلي آشنا بود،بوي غربتش رو يه جاي ديگه حس كردم،كبوترهاشو جاي ديگه ديدم، آره ..تو حرم امام رضا.انگار تو مشهد جلو ايوون طلا نشسته بودم و تمام غصه هام داشتن با صداي نقاره فراموش مي شدن،يه لحظه دلم خيلي هواي امام رضا رو كرده بود طوري كه مي دونم پسر وپدرش هم خيلي دلتنگش بودن. و سفر به آخرش رسید... خداحافظ ای سرزمین عشق
سلام اي تمام دلتنگي هاي من



و
امام حسين،آقاي من، مولاي من دلم براي هميشه با شنيدن اسم كربلا به سمت حرمت پر مي كشه،هيچوقت اين سفر با كاروان عشق رو فراموش نمي كنم
اميدوارم كه يه روزي باز هم زائر كربلا باشيم
به اميد اون روز
[تصویر:  final%201.png]


 
[تصویر:  gv2wijl9ycr1oop6w.jpg]
پاکی یعنی تولد دوبــــــــــاره
ومـــــــــا
تو کانــــــــــون
دوباره متولد شدیـــــــــم...


سلام
مشکلی پیش اومد.
شاید بدترین مشکل زندگیم.
از کانون میرم.
نمیدونم میتونم برگردم یا نه.
اگه بدی در حق کسی کردم،اگه دلی رو سوزوندم،اگه کاری در توانم بوده و کوتاهی کردم،اگه قولی دادم و شکستم از همتون عذر میخوام،حلالم کنید.
از هپی عذر میخوام که وقتی که باید کنارش میبودم خودم به هم ریختم و نتونستم کمکش کنم.
از آقا مرد مجاهد و آقا پوریا عذر میخوام اگه باعث عصبانیت و ناراحتیشون شدم.
از همه ممنونم.توی این 2 ماه از محبت و کمک تک تک شما بهره بردم.
از آقا علیرضا ممنونم،برای قلب غمگینم مثل یک مرهم آرامش بخش بودن،امیدوارم همیشه خدا خودش دستشونو بگیره و نذاره محتاج هیچ کس و ناکسی بشن.
آنا بدجور دچار مشکل شده.
برام دعا کنید لطفا.
حلالم کنید.
در پناه حضرت حق باشید.
[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
آنا1744337bve7cd1t81
عزیزم خیلی ناراحت شدم پستت رو خوندمTears

توکل و امیدت فقط به خدا باشه. مطمئن باش حل میشه. هر چقدر هم که مشکل های ما بزرگ باشن واسه خدا هیچه

من برات 7 روز یس رو میخونم.

آنا خواهشا برگرد دوباره...هر وقت که فکر کردی زمانش رسیده برگرد. دلم واست خیلی تنگ میشهTears

مراقب خودت باش.

یه جا خوندم :

" زندگی با منشی که خود برای خود پیشه میکنید ساخته می شود

مهم نیست چه اتفاقی در زندگی شما می افتد

مهم این است شما با آن اتفاق چه میکنید."

فکر کن یه امتحانه از طرف خدا...تحمل و ظرفیت ات رو ببر بالا...آنا تو خیلی عاقلی. نذاری مشکلات نا امیدت کنن
یا عباس
چی؟ آنا خانوم میخواید برید

نزنید این حرف رو

مشکل پیدا کردید خوب ایشالا حل میشه چرا میخوای کانون رو ترک کنی

یادتونه چند ماه پیش من میخواستم از کانون برای همیشه برم

یکی از اصلی ترین دلیلای برگشتم اون پیاما و نصیحتای شما بود

حالا خودتون دارید میدونو خالی میکنید که

یه چند روز به خودتون فرصت بدید

دور از کانون

ایشالا که مشکلتون حل میشه

و خیلی زود بر میگردین دوباره

ما چشم انتظارتونیم

  [تصویر:  final%204.png]
 
[تصویر:  05_blue.png]
غیبت زده بودم که نیام.....فقط اومدم یه کم حرفامو بگم بلکه سبک شم1276746pa51mbeg8j

دلم داره عین سیر و سرکه می جوشه....هیچ وقت توی زندگیم همچین روزای سیاهی رو تجربه نکرده بودم.....هیچ وقت توی زندگیم اینقدر عاجز نشده بودم از دست خودمTearsTearsTearsTears

فک نمی کردم سر به راه کردن یه آدم،اینقدر سخت باشه.....اینقدر انرژی صرف بشه و یه نفر هیچ تغییری در خودش ایجاد نکنه1276746pa51mbeg8j

نه فقط یه نفر و دو نفر.....نه یه ساعت و دو ساعت،یه روز و دو روز.......نه.....خیلیاااا،خیلی زمان صرف کردن برای من......1276746pa51mbeg8j

دیگه مسخره ست بخوام بگم شرمنده م یا ناراحت.....1276746pa51mbeg8j

اگه بتونم ده روز آدم باشم....دوباره میام.....اگه بتونم به قول بارونی خودم رو به خودم ثابت کنم دوباره میام....اگر نه.....1276746pa51mbeg8j

[تصویر:  nasimhayat.png]
ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

دارم دیوونه میشم

یعنی چییییییییییییی؟

آخه چرا بچه ها این قدر خودخوری میکنن

مریم خانوم

چرا این قدر درون خودتونو آشفته می کنید

ای خدااااااااااااااااااااااااااااااا

دارم دق میکنم

چرااااااااااااااااااااااااا؟

این خودخوری ها رو تو انداختی تو دل این بچه ها یا شیطون؟

دارم دیوونه میشم

درجه عصبانیتم رو هزاره







  [تصویر:  final%204.png]
 
[تصویر:  05_blue.png]
مشکلات.......
همیشه بوده............کی نبوده؟؟؟
خیلی خوبه خدایی هست آدم دلشو به اونور خوش کنه.....
ولی میگن اگه همون اولش به خدا بسپاری مشکل حل میشه....گیرم به خیالت مشکل حل نشد ولی مهم اینه که بعدش آرامشو حس میکنی.......چون تو کاره خدا هلاک و بطلان نیست.......خودش گفته من نمیگم....
درد و درمون و با هم دیگه داده......
بعضی ها هم میگن امتحانه تا آدم رشد معنوی کنه ولی همه اینا به کنار......... میدونین منو چی آروم میکنه......این:
هر گاه سختی چیزی باعث بیم و هراست شد....تو نیز در مقابل آن سخت و مقاوم شو که با تن دادن به سختیها مشکل بر تو آسان خواهد شد.....علی(ع)


انشالله که حل میشه........
[تصویر:  MuALi.png]
سلام
انا خانوم
ان شالله مشکلتون حل میشه53258zu2qvp1d9v زندگی بالا پایین زیاد داره که باید گذر کرد. امیدوارم هر جا هستین موفق و شاد باشین و البته سریعتر برگردین! یه وقت نرین که برنگردین ها Tears و ان شالله مشکلتون حل میشه. زیاد گنده نکنین مشکل رو1276746pa51mbeg8j هر مشکلی هم باشه دلیل نمیشه کانون نیاین! 13

مریم خانوم
دقیقا همون جمله ی بالا در مورد شما هم صدق می کنه! زندگی بالا پایین زیاد داره که الان شاید تو بخش پایینش باشین ولی بالاشم می اد. این روزا هم می گذره. با ورود به ماه رمضان ان شالله همه چی درست میشه.53258zu2qvp1d9v فرار از مشکل راه حل مناسبی برای جل مشکل نیست هیچ وقت!
هرچند حال و روز زمین و زمان بد است \ یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمده \ انگار بین رفتن و ماندن مردّد است
اینجا مدینه نیست، نه اینجا مدینه نیست \ پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟
حتی اگر به آخرخط هم رسیده ای \ اینجا برای عشق شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل می شود \ جایی که بین عالم و آدم، زبانزد است
هر جا دلی شکست به این جا بیاورید \ اینجا بهشت، شهر خدا، شهر مشهد است
[تصویر:  87267819991958480523.jpg]

حسین ارام جانم، حسین روح و روانم
بیا نگار اشنا، شب غمم سحر نما
مرا به نوکری خود، شها تو مفتخر نما

آنا... این جوری نکن. خب؟
اگه این روزا سخت ترین روزای رندگیته، ما رو لایق بدون که تو این روزا کنارت باشیم تا بعداً که به امید خدا مشکلت حل شد و زندگیت دوباره رفت به اوج، رومون بشه کنار خنده هات باشیم. خب؟

آنا نصف حرفام رو کات کردم که تو پیغام خصوصی بهت بگم46 بازش کن لطفاً.


سلام
ان شاء الله ک مشکل هر کسی ک مشکل داره ب بهترین شکل حل بشه..53258zu2qvp1d9v
آنا جان حتما دعاگوت خواهیم بود...Khansariha (18)

و
عمار خان میدونم از رفتن آنا خیلی ناراحت شدین..
اما کانون وسیله ی اصلی ترک هست..آدمها رهگذرن.. دوست گلم سعی کن ک خیلی درگیر نشی!cheshmak
(اینجوری گفتم..بر اساس شعری ک گذاشتی!)

در پناه خدا..
یاعلی.53
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

(1391 تير 27، 18:11)سـُـها نوشته است: آدمها رهگذرن...

اصلن باهاتون موافق نیستم

ولی چیکار میشه کرد تفکر اکثر بچه های کانون همینه

البته شاید من اشتباه میکنم و تفکر درست همین باشه

ولی به نظرم این جوری فکر کردن خیلی بی رحمیه

یه موقعی هایی هست اتفاقی که میخواد بیفته نمیشه یا اصلا بهتره بزاریم اون اتفاق بیفته و واقعا آدم تشخیص میده که بهتره اون کار اتفاق بیفته

یه وقت هم هست میشه جلوی یه کاری رو گرفت یا بهتر بگم باید جلوی یه کاری رو بگیریم ولی فقط به خاطر این که طرز تفکرمون اینه که "ای بابا همه رهگذرن،همه رفتنین" هیچ کاری انجام نمیدیم یا لااقل حتی به فکر جلو گیری از اون اتفاق نمیفتیم


نمیدونم منظورمو خوب رسوندم یا نه




  [تصویر:  final%204.png]
 
[تصویر:  05_blue.png]
منم با خانوم سها موافقم
خود من وقتی اقا ناصر نبودن و خبری ازشون نبود هی دلم شورشونو می زد
اما از وقتی گفتن عقد کردن و وقت ندارن بیان
واقعا دیگه دلم براشون تنگ نمی شه Khansariha (46)
چون می دونم ک ادما رفتنین
درباره ی خانوم انا همه ی ما دلواپسیم چون که این مدلی رفتن با گفتن اینکه مشکل دارم
و حتی بچه ها تو تالار صلوات برای حل مشکلشون صلوات نذر کردن
اما اما اما
نباید یه جوری بشه که مثلا من با رفتن انا خانوم بشینم و زانوی غم بغل کنم
و کم بیارم
البته من واقعا دلگیر شدم از رفتنشون چون خیلی براشون اف گذاشته بودم اما ایشون به هیچ کدوم جواب ندادن بعدا اومدن گفتن مشکلم بزرگ بود و شرمنده شدم ک چرا بیشتر نزدیک نشده بودم بهشون ک دلشون بخواد مشکلشنو بهم بگن1276746pa51mbeg8j
ولی بازم با این وجود هم حس می کنم بر می گردن هم زندگیم رو تعطیل نمی کنم بشینم گریه کنم
از این لحاظ نه از اون لحاظ اقای حسین 422 Kool

[تصویر:  nasimhayat.png]
(1391 تير 27، 18:41)Hossein422 نوشته است: یه وقت هم هست میشه جلوی یه کاری رو گرفت یا بهتر بگم باید جلوی یه کاری رو بگیریم ولی فقط به خاطر این که طرز تفکرمون اینه که "ای بابا همه رهگذرن،همه رفتنین" هیچ کاری انجام نمیدیم یا لااقل حتی به فکر جلو گیری از اون اتفاق نمیفتیم
خوب شخصا خیلی ناراحت شدم پست انا خانوم رو خودندم. ان شالله مشکلشون جل بشه و زود برگردن. ولی خوب کاری از دست ما بر نمی اد. سها خانومم منظورشون این نبود که همه رفتنی هستن و کلا بیخیال. ما در حد و توان خودمون که پست زدن باشه سعی می کنیم ایشون رو منصرف کنیم (البته اگه اصلا بخونن اینجا رو!) بقیه اش با خدا و ان شالله مشکلشون برطرف بشه برگردن.303
هرچند حال و روز زمین و زمان بد است \ یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمده \ انگار بین رفتن و ماندن مردّد است
اینجا مدینه نیست، نه اینجا مدینه نیست \ پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟
حتی اگر به آخرخط هم رسیده ای \ اینجا برای عشق شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل می شود \ جایی که بین عالم و آدم، زبانزد است
هر جا دلی شکست به این جا بیاورید \ اینجا بهشت، شهر خدا، شهر مشهد است
[تصویر:  87267819991958480523.jpg]

حسین ارام جانم، حسین روح و روانم
بیا نگار اشنا، شب غمم سحر نما
مرا به نوکری خود، شها تو مفتخر نما

سلام

حسین جان و عمار جان

خدای نکرده سها خانوم نه خصومتی با ایشون دارن و نه چیزی

خیلی هم بیشتر از ما باهاشون نزدیکن و در ارتباط هستن

مطمئن باشید تلاش خودشون رو انجام دادن

یا انجام میدن

و اینو هم در نظر داشته باشید که وقتی ی نفر ی تصمیمی رو به صورت محکم میگیره و با پ خ و ف نظرش عوض نمیشه

شاید واقعا براش مقدور نیست که در حال حاضر بمونه

منظور سها خانوم هم این بود که تحت فشار قرار ندید بذارید خودشون تصمیم گیرنده باشن و تو رودربایتی نمونن

مطمئن باشید برمیگردن به زودی زودSmiley-face-thumb
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان