1391 مهر 10، 18:37
خدا جونم خسته شدم....
وقتي ميام كانون .. اول يك نگا به امضام ميكنم تا يك وقت كسي اون شخصيه چاخاله وسط امضامو نخورده باشه
خلاصه ديگه
چاخال و پاك باشيد
(1391 مهر 10، 18:50)New milad نوشته است: سلام هما جان؛با خودم قرار گذاشته بودم اگه شکستم,خ ا رو عادی کنم؛الان از حالت عادی فراترم!تا فردا دو رقمی ميشم:)خدا که ما رو فراموش کرده؛از بنده هاشم جز نگاه سرد و سنگين چیزی نميبينيم؛ بی خيال داداش؛برکت باد;)اینکه الان اینجوری شدی ، خوب بابا جلوش رو بگیر. همه ی ماها شکستهای سریالی رو بارها و بارها تجربه کردیم! نه یه بار نه دو بار، بارها! میلاد، برادر من این تعداد بالا دیگه کلی ضرر به بدنت می زنه! اما در مورد حرف دومت.
نقل قول: سلام خدا. دلم میخواد دوباره شروع کنم.پر انرژی .فرصت میخواستم.بهم دادی
باید که لهجه کهنم را عوض کنم
این حرفِ مانده در دهنم را عوض کنم
یک شمعِ تازه را بسرایم از آفتاب
شمع قدیم سوختنم را عوض کنم
هرشب میان مقبره ها راه می روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم
بردار شعر های مرا مرهمی بیار
بگذار وصله های تنم را عوض کنم
بگذار شاعرانه بمیرم از این سرود
از من مخواه تا کفنم را عوض کنم
من که هنوز خسته باران دیشبم
فرصت بده که پیرهنم را عوض کنم
نقل قول: میلاد هستم
19 ساله
بیشترین رکورد:
در کانون:35 روز
خارج از کانون:3 ماه
سومین بارمه این فرم رو پر می کنم
ودر هر دو گروه پرواز و جنگجویان سابقه خدمت دارم
دیگه با خودتون که کجا می فرستید
اما بدونید من از این به بعد یه قهرمانم
(1391 مهر 10، 23:04)خوشحال نوشته است: بابا ول کنید .بابا به خدا همه مشکل دارن! باور کنید اینی که میگم هست. یه قشر محدودی هستن که مشکلاتشون کمتره ولی همه دارن اخرش.
راست میگه بدبخت دیگه چرا امیدواری الکی و واهی میدید
دیگه از دست خدا خسته شدم هر چی بدبختی تو دنیاس سر ماس
منم باید راه میلادو پیش بگیرم یعنی عادیش کنم
هر چیم شد به درک مهم نیست.
اخه چقد بیام چرت و پرت بگم هی بگم میلاد میتونی تو موفقی تو قهرمانی.راست میگه مشکل فقط خ.ا نیست زندگیم خرده به بن بست دیگه دارم له میشم مگه چه گناهی کردم اخه پدرمونو در اورده.
(1391 شهريور 21، 10:24)همای رحمت نوشته است: سلام.مشكلات براي همه هست. ولي اگر بخوايم از زيرش در ريم اونوقته كه لهمون مي كنه!
چاه مشکلات!
در شهری مردم چاهی حفر کردند برای حل مشکلات. بعد حاکم شهر اعلام کرد هر کس سه تا از مشکلات خودش را درون این چاه بندازه تا حل شه! در عوض باید سه تا مشکل را هم از تو چاه برداره!(درواقه یک مشکل تو چاه بندازه و یک مشکل را برداره)
بعد از مدتی دیدند هیچ کس هیچ مشکلی را در چاه نمی اندازه!!!!!!!
از مردم شهر پرسیدند که چرا دیگه مشکلاتشون را درون چاه نمی اندازند؟
مردم گفتند: وقتی مشکلات دیگران را از چاه برداشتیم دیدیم که با مشکلات خودمون راحت تر می تونیم طی کنیم. مشکلات دیگران سخت تر از مشکل خودمون بود!
ببخشید داستان را خیلی وقت پیش خوندم و حالا که باز نویسیش کردم ممکنه گم و زیاد شده باشه! ولی اصل داستان همین بود.
و از این که قلم شیوایی ندارم پوزش می طلبم.
(1391 مهر 11، 4:59)New milad نوشته است: من نمی دونستم که با پست هام باعث ميشم اراده بقيه سست شه؛از این به بعد پستی نميدم؛خوشحال اين راه فقط برای ادمای ضعيف مث من سخته؛شما تلاشتو کن؛از همه عذر ميخوام؛شايد ادم بهتری شدم؛اگه شدم ,برمی گردم