امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

(1392 خرداد 30، 14:51)diamond111 نوشته است:
(1392 خرداد 30، 13:29)darling نوشته است: آقا من یه مشکلی دارم ممنون میشم اگه راهنمائیم کنید
چن وقته ک به فکر مرگم اصن احساس میکنم بهش نزدیکم ...
دیشب یه دفه به فکر اهدای اعضای بدنم افتادم
رفتم سایت اهدای عضو
مامانم اومد بالاسرم گفت داری چیکار میکنی؟!گفتم میخوام از این کارتای اهدای عضو بگیرم ...
گفت عقلتو دادی اجاره،بیا از اون سایت بیرون تا یه چی بهت نگفتم.........
خلاصه تو سایته هم نوشته بود ک پدرومادر حتما باید در جریان باشن
چون اگه رضایت اونا نباشه بعد از مرگ نمیشه اهدا کرد....
حالا گیر کردم نمیدونم چطوری این قضیه رو باهاشون درمیون بزارم
میدونید چیه؟
دوس ندارم بدونن دخترشون تو این سن به فکر مرگه .....
بنظرتون چیکار کنم؟











سلام. به نظرم یه مدت صبر کنید و کم کم با اونا صحبت کنین. یعنی اول بحث رو بیارین وسط بعدش برین مثلا درباره اونایی که عضو اهدا کردن حرف بزنین و کم کم راه رو باز کنین و اونا رو متقاعد کنین

اين خيلي خوبه كه به فكر مرگ هستين،

اما بنظر مياد كه از روي نا اميدي يا يه چيزي شبيه به اين توجهتون به مرگ جلب شده.( شايدم اشتباه مي كنم)

كه اين زياد خوب نيست، چون آدم از كارو زندگيش عقب ميمونه.

زياد خونديم كه بزرگان ما هميشه به ياد مرگ بودن و ازش استقبال مي كردن، شايد كوچكترين دليلش بيزاري از دنيا باشه،
اما دليل اصليش تقرب و ديدار معبود بوده.

اما بيشتر ما براي رهايي از اين دنيا و مشكلاتش به فكر مرگ هستيم،

غافل از اينكه ممكنه بعد مرگ بدتر از اينا منتظرمون باشه.

--------------------

همه چيز دست خداست، مرگ هم يك مرحله از زندگيه كه در زمان خودش اتفاق ميوفته، هروقت خودش بخواد.
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...
داداش مهدی
میگن زندگی باور انسانهاست
یعنی هرچیو باور کنی واست اتفاق میفته
خب منم میخوام مرگو باور کنم تا....
از کدوم کارو زندگی عقب میفتم؟؟؟؟
ناشکری نمیکنم ولی این زندگیه ک منو از همه چی عقب انداخته.....
شما آرامشو جز مرگ کجا میبینید؟
بگید من برم سراغش
درسته اون دنیا با این اعمالمون پپسی واسمون باز نمیکنن
ولی ...........
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

خیلی خستم

خیلییییییییییی

یه مدت نمیام

همتونو به خدا میسپارم

خدانگهدار53

  [تصویر:  final%204.png]
 
[تصویر:  05_blue.png]
سلام بر خدایی که در این نزدیکی است. خدایا همه میگن نزدیک کنکور است و همه استرس دارن و .... . اما یه چیزی بگم؟ من اصلا استرس ندارم میدونی چرا؟ چون فقط تو رو دارم. چون وقتی میام و دو رکعت نماز می خوانم آنچنان آرامشی می یابم که انگار اصلا کنکور ندارم. خیلی ممنونتم که هوامو داری. آخه من گنه کار فکر کنم برات خیلی ارزش دارم که این همه کمکم می کنی. خیلی به خودم امیدوار شدم. چون که این همه به من کمک می کنی و اصلا جای نگرانی نیست . خیلی دوستت دارم. خدایا راستی امروز روز منه. درسته؟؟؟ آره امروز روز جوان است . من امروز اصلا گناه نکردم اصلا فکر بد هم به سرم نزد می دونی چرا؟؟؟ چون تو رو دارم. خیلی ها میگن اضطرابت زیاده . من بهشون میگم نه ولی دلیلش رو بهشون نمی گم. چون می ترسم ریا بشه و گناه بکنم و دوست ندارم اصلا تو رو ناراحت کنم. خدایا این روزا خیلی دوستت دارم نه به خاطر کنکور که بیای و کمکم کنی بلکه به خاطر اینه که بهم آرامش رو هدیه می کنی. اصلا کنکور چیه؟ کنکور هم یکی از اون امتحاناتی است که تا حالا صدها بار دادم. اونا 99 درصدش خراب کردم ولی هیچ وقت تو رو فراموش نمی کنم که بعدش همیشه هوامو داری. خب من برم. کاری نداری؟؟؟ همواره به یادتم. خیلی دوستت دارم. فقط یه چیزی . خدایا این همه به من چیز دادی اما الان اون آرامش از همش بیشتر می ارزه. خدایا ممنون بابت تموم چیزایی که بهم دادی و ممنون بابت چیزایی که بهم ندادی. خدایا شکرت . من عالیم چون تو رو دارم. پس برم تلاش کنم و نتیجه رو بگیرم البته با کمک خدایی که در این نزدیکی است. 

یک . دو . سه . شلیک. 

می رویم و پیروز میشیم

:22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22::22:
به نام یگانه خدای هستی
ارادتمند شما

diamond111

[تصویر:  8.gif]
 
سلام دارلینگ خانم
من هم حول و حوش 19، 20 سالگی زیاد به این موضوع فکر می کردم ...
یه وقتایی به مرگ فکر می کردم و حالم بد میشد ... باعث بی انگیزگی توی زندگیم میشد ...
یه وقتایی هم خودمو می زدم به اون راه، انگار که قراره بی نهایت زندگی کنم ... که البته  می دونستم اشتباهه.
ولی آخر کار باهاش کنار اومدم.

برای اینکه باهاش کنار بیای، باید یه مسئله رو پیش خودت حل کنی: "هدف از زندگی چیه؟ ما چرا درس می خونیم؟ چرا غذا می خوریم؟ چرا پول در میاریم؟ وقتی قراره آخرش بمیریم ..."
این مسئله  که حل بشه، مسئله مرگ براتون حل میشه. اون وقت می تونید هوشیار باشید که مرگ وجود داره بدون اینکه باعث بی انگیزگیتون بشه یا فکر کردن به مرگ حالتون رو بد کنه.

هر کسی ممکنه جوابی یرای این سوالا پیدا کنه. به نظر شخصی خودم زندگی برای کاملتر شدنه. توی روند زندگی آدم به موقعیتهای مختلفی برخورد می کنه، تجربیات جدیدی براش پیش میاد و می تونه کاملتر بشه. بقیه قضایا هم برای اینه که آدم بتونه زندگی کنه و محتاج دیگران نباشه و بتونه برای جامعش مفید باشه و ...

البته می دونم جواب کاملی نیست.
سلام
اينجا تاپيك آيه هاي منتخب نيست!
اما:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد چرا چيزى مى‏گوييد كه انجام نمى‏دهيد

ي عمري اينو خوندم و گفتم.. خب چشم خدا جون.. چيزايي ك انجام نميدم رو نميگم..
اما
غافل بودم!
خدا داره بهم ميگه..عمل كن!
چيزايي ك ميگي رو عمل كن!


درده.. خيلي درده... اين ك بدوني و عمل نكني.. اين ك نتوني و نخواي عمل كني..
اين ك حرف و عملت نخونه با هم..
فكرت .. ذكرت.. دلت.. حرفت.. رفتارت.. هر كدوم ي ساز بزنن..... خيلي درده!13

پناه بر خدا!
استغفرالله الذي ذو جلال و الاكرام من جميع ذنوب و الآثام...

در پناه خدا..
ياعلي.1
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

سلام به همه کانونیا 303
 
چند وقت بود نتونستم بیام .... حالا دوباره اومدم   توکل به خدا 

شکست هام زیاد شده  42  هنوز امیدوارم اما ... 

لطفا ... خواهشا .... دعام کنید 

53
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
(1392 خرداد 30، 15:40)darling نوشته است: داداش مهدی
میگن زندگی باور انسانهاست
یعنی هرچیو باور کنی واست اتفاق میفته
خب منم میخوام مرگو باور کنم تا....
از کدوم کارو زندگی عقب میفتم؟؟؟؟
ناشکری نمیکنم ولی این زندگیه ک منو از همه چی عقب انداخته.....
شما آرامشو جز مرگ کجا میبینید؟
بگید من برم سراغش
درسته اون دنیا با این اعمالمون پپسی واسمون باز نمیکنن
ولی .........

هممون مرگو بايد باور كنيم، و سعي كنيم خودمونو واسش آماده كنيم،

آماده شدن واسه مرگ هم،‌مثل آماده شدن واسه يه كنكوره،‌يعني بحساب خودمون رسيدگي كنيم، ببينيم چندچنديم،

چيكارا كرديم،

من تا حالا نمردم كه ببينيم به آرامش مي رسم يا نه، اما توو اين دنيا وقتي كه حس مي كنم از خودم راضيم، خيلي خيلي آرامش پيدا ميكنم،

وقتي حس ميكنم خدا ازم راضيه، اين حس رو پيدا ميكنم و اون موقع خيلي خوشحالم،

خب من كه نميدونم شما چطوري زندگي ميكنين كه بگم از چي عقب ميمونين،

ولي واسه خودم اگه بخواماينطور باشم، چيزاي زيادي رو از دست ميدم، مثل: لحظاتي كه پدر و مادرم و بقيه عزيزانم كنارم هستن،‌و فرصت هايي كه مي تونم كنارشون شاد باشم،

علايقم، مثل ورزش، درس، دوستان، و پياده روي، شنا، بازي هاي كامپيوتري، و هزاران چيز ديگه، آيا بعد از مرگ اينارو خواهم داشت،؟

توو اون دنيا كسي بهم ميگه عمو،‌كسي بهم ميگه دايي؟ كسي هست كه بهم محبت كنه؟ يا....

اينا همش مربوط به خودمه، من نميدونم واسه شما جواب ميده يا نه.

زندگي باور انسان هاست، باور من اينه كه مرگ هم يك دروازه هست براي عبور از يك مرحله و وارد شدن به مرحله ديگر،

حالا شما توو اين دروازه چه آرامشي ميبينين؟ آرامش ممكنه توو مرحله بعدي بدست بياد،‌يا شايدم نياد
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...
 میگی میخوام ول شم
 خوب خودت میخوای ول میشی
یکی خودش خواست و ول شد
 وقتی ول شد رفت به یه بچه تجاوز کرد
 حالا همون بچه میگه من میخوام ول شم
 جالبه


 یه بچه ای که از زنا اومده باشه و بی پدر و مادر
بعد خودش بره یه بچه از زنا درست کنه و ....
این بچه ها معمولا
هرگز این کار رو نمیکنن
 چون خودشون میدونن
 که گناهه زنا
چی میاره
 خودشون که کشیدن
 نمیخوان اون حالت و ظلم رو به کس دیگه ای بدن
ولی چرا پدر مادر اونها زنا میکردن ؟ ؟
 چون بی خدا بودن
و چرا طرف ، بچه بعد این تجربه سمتش نرفت ؟ چون این رو خوب فهمید . و به رشته تقوا با این انگیزه وصل شد






خلاصه نکنه جواب بی خدایی هایی که سرمون اومده رو بخواییم بذاریم تقصیر خدا  و بی خدایی کنیم ! 4fvfcja
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
دلم از بی فکری و خودخواهی بعضی آدما گرفته
خیلی ناراحتم
قسم خوردم که نمیبخشمش .
(1392 خرداد 30، 23:21)mahdi نوشته است:
(1392 خرداد 30، 15:40)darling نوشته است: داداش مهدی
میگن زندگی باور انسانهاست
یعنی هرچیو باور کنی واست اتفاق میفته
خب منم میخوام مرگو باور کنم تا....
از کدوم کارو زندگی عقب میفتم؟؟؟؟
ناشکری نمیکنم ولی این زندگیه ک منو از همه چی عقب انداخته.....
شما آرامشو جز مرگ کجا میبینید؟
بگید من برم سراغش
درسته اون دنیا با این اعمالمون پپسی واسمون باز نمیکنن
ولی .........

هممون مرگو بايد باور كنيم، و سعي كنيم خودمونو واسش آماده كنيم،

آماده شدن واسه مرگ هم،‌مثل آماده شدن واسه يه كنكوره،‌يعني بحساب خودمون رسيدگي كنيم، ببينيم چندچنديم،

چيكارا كرديم،

من تا حالا نمردم كه ببينيم به آرامش مي رسم يا نه، اما توو اين دنيا وقتي كه حس مي كنم از خودم راضيم، خيلي خيلي آرامش پيدا ميكنم،

وقتي حس ميكنم خدا ازم راضيه، اين حس رو پيدا ميكنم و اون موقع خيلي خوشحالم،

خب من كه نميدونم شما چطوري زندگي ميكنين كه بگم از چي عقب ميمونين،

ولي واسه خودم اگه بخواماينطور باشم، چيزاي زيادي رو از دست ميدم، مثل: لحظاتي كه پدر و مادرم و بقيه عزيزانم كنارم هستن،‌و فرصت هايي كه مي تونم كنارشون شاد باشم،

علايقم، مثل ورزش، درس، دوستان، و پياده روي، شنا، بازي هاي كامپيوتري، و هزاران چيز ديگه، آيا بعد از مرگ اينارو خواهم داشت،؟

توو اون دنيا كسي بهم ميگه عمو،‌كسي بهم ميگه دايي؟ كسي هست كه بهم محبت كنه؟ يا....

اينا همش مربوط به خودمه، من نميدونم واسه شما جواب ميده يا نه.

زندگي باور انسان هاست، باور من اينه كه مرگ هم يك دروازه هست براي عبور از يك مرحله و وارد شدن به مرحله ديگر،

حالا شما توو اين دروازه چه آرامشي ميبينين؟ آرامش ممكنه توو مرحله بعدي بدست بياد،‌يا شايدم نياد
خب برادر من ،من تو این دنیا هیچ آرامشی نتونستم یا بهتره بگم نشد کسب کنم ولی اینکه تو اون دنیا با مرگ میتونم یه ریسکه
زندگی هم بدونه ریسک ک نمیشه.....
اصن از بحث مرگ خارج میشیم
ولی اینکه شما میگی آرامشو با خانوادتون با محبت بدست میارید
ولی واسه من.....
اتفاقا کسایی ک خیلی دوسم دارن آرامشو ازم گرفتن
خودشون اسمشو دلسوزی و عشق میزارن درحالیکه دارن منو از بین میبرن.....
کاش یکی بهشون میگفت واسه چن روز بهم استراحت بدن
کاری باهام نداشته باشن..
بعدش قول میدم به همه کارا برسم....
ولی کاشو کاشتن سبز نشد...........
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

(1392 خرداد 30، 21:35)کریم نوشته است: برای اینکه باهاش کنار بیای، باید یه مسئله رو پیش خودت حل کنی: "هدف از زندگی چیه؟ ما چرا درس می خونیم؟ چرا غذا می خوریم؟ چرا پول در میاریم؟ وقتی قراره آخرش بمیریم ..."
این مسئله  که حل بشه، مسئله مرگ براتون حل میشه. اون وقت می تونید هوشیار باشید که مرگ وجود داره بدون اینکه باعث بی انگیزگیتون بشه یا فکر کردن به مرگ حالتون رو بد کنه.
دقیقا! فقط...میشه ج این سوالا رو بدید؟؟؟؟
من هیچ جوابی واسشون ندارم
اگه همه این کارارو واسه کامل شدنمون میکنیم
من اعتراف میکنم ک کاملم......
اگه واسه کسب تجربه ست....
بابا آیم فول آف اکسپرینس
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

(1392 خرداد 31، 1:28)مجتبی نوشته است: .
.
.


خلاصه نکنه جواب بی خدایی هایی که سرمون اومده رو بخواییم بذاریم تقصیر خدا  و بی خدایی کنیم ! 4fvfcja

و
(1392 خرداد 31، 9:51)tanha نوشته است: نباید اگر کسی کار اشتباهی کرد و بلایی سرمون اومد بندازیمش تقصیر خدا

خدا رحمت مطلقه
اگر تا الان هستم و خطایی نکردم این هم از رحمت واسعه خداست

ممنونم یاداوری کردی
سلام

منم ي بار ديگه هم تشكر ميكنم از اين ياد اوري.. و هم تكرارش ميكنم...

خدا رحمت مطلقه..
قهر و غضبش هم مثه ماها نيست..
عدل و فضلش هم متعادله!

نبايد اگر بلايي سرمون اومد، بي تدبير بوديم ،بي فكر و عجول.. بندازيم گردن خدا!

ياعلي.53
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

بعضی وقتا اصلا حوصله ندارم
وگرنه خیلی جوابا واسه خیلیا هست

بعضی وقتا حساب کتاب که میکنم یه خدای بی رحم + بنده های بی رحمش رو می بینم
چون به خودشون حق می دن

چه اونایی که میگن بنده ی خدا هستیم یا میخوان بنده ی خدا باشن
چه اونایی که می زنن بغل می گن خدا رو بی خیال به قول شماها بی خدایی می کنن!

[تصویر:  nasimhayat.png]
(1392 خرداد 31، 11:39)darling نوشته است: خب برادر من ،من تو این دنیا هیچ آرامشی نتونستم یا بهتره بگم نشد کسب کنم ولی اینکه تو اون دنیا با مرگ میتونم یه ریسکه
زندگی هم بدونه ریسک ک نمیشه.....
اصن از بحث مرگ خارج میشیم
ولی اینکه شما میگی آرامشو با خانوادتون با محبت بدست میارید
ولی واسه من.....
اتفاقا کسایی ک خیلی دوسم دارن آرامشو ازم گرفتن
خودشون اسمشو دلسوزی و عشق میزارن درحالیکه دارن منو از بین میبرن.....
کاش یکی بهشون میگفت واسه چن روز بهم استراحت بدن
کاری باهام نداشته باشن..
بعدش قول میدم به همه کارا برسم....
ولی کاشو کاشتن سبز نشد...........

اتفاقا اصلا هم ريسك نيست، آدم وقتي به خودش نگاه كنه و اعمالشو چك كنه، خيلي راحت متوجه ميشه كه توو اون دنيا چي در انتظارش هست، البته كه بايد به رحمت خدا هم اميدوار بود.

تا حالا پيش خودتون فكر كردين كه شايد انتظاراتتون از ديگران و اطرافياتون زياد هست؟

من چند سال پيش اينجور فكر ميكردم كه خونوادم بهم بدهكارن، و من طوري باهاشون برخورد ميكردم كه انگار حقمو خوردن، و خيلي طلبكارانه برخورد ميكردم،

هم خودم ضربه ميخوردم ، هم ديگران اذيت ميشدن،

اما الان بجاي اينكه اين ديدو داشته باشم، سعي مي كنم با مشكلات زندگيم كنار بيام،

هرگز اينطور فكر نكنين كه مشكلات فقط مختص شماست، و ديگران هيچ مشكلي ندارن و از روي خوشي اينجور حرف مي زنن.

شايد اگه پرونده زندگيم رو باز كنم، خيلي ها بخاطر داشته هاشون خدارو شكر كنن، داشته هايي كه الان اكثرمون فكر ميكنيم هيچ ارزشي نداره،

به عمل كار برآيد، به سخنراني نيست، كامل شدن در كلام نميگنجه خواهر من.
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان