درد دل های شما

[Roksana]

بچه ها چرا اینجوری میشه ؟
چرا هروخ ادم دلش میگیره و پر از حرفه هیشکی دورش نیست ؟
یا کسایی هستن که آدم نمیتونه یا نمیخاد باهاشون حرف بزنه !
هر گزینه ای که انتخاب میکنم که یکم باهاش حرف بزنم و آروم شم در دسترسم نیست
اونایی هم که هستن من باهاشون راحت نیستم که حرف بزنم یا حرفمو نمیفهمن 
میدونم اینجور وقتا فقط ادم باید با خدا حرف بزنه 
ولی اگه حتی حرف زدن با خدا هم آرومت نکنه چیکار میشه کرد ؟!

---

حتا تو کانون هم همینطوریه !!
وقتی که بیشتر از همیشه دوست داری که درکت کنن هیشکی آدم حسابت نمیکنه 
به عنوان یه خواهش ! لطفا زیره پستم تشکر نزنید !!
چون اینجوری مطمئن میشم که کسی آدم حساب نمیکنه ! بزارید حداقل فک کنم کسی نخونده پستمو ...
مرسی

[هما بانو]

خو رکسانا جان  چی میشه گفت؟

دنیاس دیگه ...

تقریبا همیشه همینطوره ...

[Roksana]

میدونم سوالم بی جوابه هما ! پستمو برا دل خودم زدم ..
انتظاره جواب نداشتم و ندارم 

---

کلا زده به سرم چرت و پرت میگم ! از فشار درس و کار و زندگیه دیگه 

[باران..]

همای عزیزم
به نقل از پیامبر عزیزمان : بالاخره این نماز یه روز نجاتش میده .. پس راه همینه ادامه بده 
اگه بی اراده بودی نمازت اول وقت نبود 
باور داشته باش عزیزم ... فقط کمی ضعیفه که انشاا.. قوی میشه ..


رکسانای عینکی خودم
ممممم
موافقم 
برای منم همینجوریه 
منم یه کاری کردم یه نرم افزار ریختم به اسم دفترچه یادداشت که رمز داره بعد اون مواقع توش با عکس برای خودم مینویسم
روش بدی نیست 

[سنــا]

رکسانا جون این چه حرفیه میزنی؟

خب دلت پره بگو تا خالی شی

باران راست  میگه نوشتن خیلی کمک میکنه منم گاهی وقتا این کارو میکنم و خیلی خالی میشم

یا بعد نماز درد و دل میکنم با خدا

با اینکه میدونم خدا همه چیزو میدونه اما بازم خیلی آرومم میکنه

تو هم مطمئن باش هیچ کس شنواتر از خدا نیست نسبت به بنده هاش

[halh]

منم با نظر رکسانا موافقم.اولین باری ک وابستگی پیدا کردم ب ی پسر 30 ساله بود من بچه و خام

---

اون پخته و هف خط دینش دین شماها بود خیلی دلبستش شده بودم قشنگ حرف میزد من گوش بودم و اون زبون

---

نمیدونید چقدر نامرد بود روزی ک داش میرفت گف تجربه میشه برات ک دیگه ب کسی اعتماد نکنی ب همین راحتی

---

اون سال 4تا تجدیدی آوردم هنوزم یاد اون دوران میفتم عصبی میشم من برای فرار از تنهاییم تو این رابطه

[halh]

اوفتادم رکسانا.همیشه مزخرفتین رابطه ها وقتی شروع میشه ک تو احساس کنی خیلی تنهایی.سعی کن از کسی توقع

---

نداشته باشی توقعات هر چی کمتر آرامشت بیشتره عزیزم مث من نباش

[اهورا]

امروز دارم می رم پیش یک نفر..
فهمیدم راهم را اشتباه رفتم امیدوارم اون ها هم من را ببخشن....

[Roksana]

نوشتنم امتحان کردم !
قبل ترا بهم حس خوبی میداد 
اما الان حتی اونم آرومم نمیکنه 
با خدا هم خیلی درددل کردم
قبلنا خیلی آروم میشدم اما الان انگار نه انگار
فک کنم انقد از خدا دور شدم که خدا فراموشم کرده و دیگه به حرفام گوش نمیده 
توقعی از کسی ندارم و دارم فک میکنم هر آدم جدیدی هم که سره راهم قرار بگیره باز من نمیتونم باهاش راحت درددل کنم
پس چه فایده داره دنبال آدم جدید بگردم 
چند وقتی هست که اون آدم قبل نیستم 
یه چیزی ته دلم هست که آزارم میده ... نه میتونم درموردش حرف بزنم و نه حتا میتونم بفهمم چیه ...

[halh]

همه همین جورین رکسانا جان الان همین همای رحمت تو میدونی دقیقأ چ مشکلی داره خدا همیشه هست

[همساده]

همه همین جورین رکسانا جان الان همین همای رحمت تو میدونی دقیقأ چ مشکلی داره خدا همیشه هست

شکوه از هر چه و هر کس به خدا کردم

گله از کار خدا را به که باید گفت؟!

"قیصر امین پور"

[halh]

آقای همساده نباید این حرف و زد خدا خیلی نزدیکه ب ما شما حسش نمیکنید؟ گله از خدا ب چ جرمی؟

---

ما آدما اگه از مرکب غرورمون بیایم پایین الطاف خدا را میبینم دنیا خیلی قشنگه

[halh]

مگه شما مادروپدراتون ازتون رو برگردوندن.خدا ک از پدرو مادر خیلی مهربونتره.

[می توانم]

به مقدار زیادی انرزی مثبت جهت انجام فعالیت های روزمره و حتی واجب خود نیازمندیم

[باران..]

امروز بحث بودکه توی یه خانواده ای به دختر خانواده هزینه ی ادامه تحصیل رو ندادن
معلمم میگفت محرومیت باعث شکوفاییه
و من گفتم محرومیت از محبت و تبعیض باعث میشه قلب آدم درد بگیره

تهشم به این نتیجه رسیدیم که معنی زندگی عشقه
بدیش بدون اینکه منتظر بازگشتش باشی...

حالا میتی من میخوام این عشق و به تو بدم..
اینکه دیشب و چجوری گذروندی یا امروز چی شده مهم نیست

من میدونی از چی تو خوشم میاد
اینکه تلاش میکنی
وقتی خوشحالی تلاش میکنی
وقتی ناراحتی تلاش میکنی

حالا باید این دامنه تلاشت رو بیشتر کنی
به کارهای دیگه هم بسطش بدی

یه وقتایی آدما دچار رخوت میشن..نه اینکه دست کشیدن..نه...فقط دلشون میخواد تو این سرما یه لیوان چای گرم دستشون بگیرن .. روی یه صندلی بشینن.. و چشماشون و کمی ببندن..


الان توام تو همین شرایطی..

تو میتونی حسن