امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

سلام سها خانم، سلام باران خانم، سلام آنا خانم

و ممنون از بارونی خانم

راستش فکر کردم

من که احتیاج به معرفی ندارم

یه روسیاهم امیدوارم که پشیمون باشم

خدایا! پشیمونم

بنده اینجوری فکر کردم که:

1) یه دسته هستن که بی شعورن و پشت پا به دین زدن و غرق دنیا شدن تا لذتشون را بیشینه کنن

2) یه عده با شعور ترن و فهمیدن که دین سعادت دنیاشون رو رقم میزنه و اگه دیندار خوبی باشن میتونن در دنیا زندگی خوبی داشته باشن؛ هر چند به طور نظری معتقد به آخرتن و حتی عنوان می کنن که می ترسن و برا آخرت تلاش می کنن، اما ته انگیزه هاشون رو که نگا می کنی انگیزه شون بیشینه کردن لذتشون توی این دنیاست از طریق دینداری و دعا.

3) یه عده با شعور تر ترن و میدونن که دنیا ماندنی نیست و به لذت های خیر و ابقی فکر می کنن. و میدونن که کار کردن برای آخرت و پشت پا زدن به دنیا، لذتشون رو بیشینه می کنه


4) یه عده هستن که ته شعورن و میگن: سرم به دنیا و عقبی فرو نمی آید ؛؛؛ تبارک الله از این فتنه ها که در سر ماست


بعد ببینید؛

آدم اگه شعورش رو به کار بندازه میتونه از 1 به 2 و از 2 به 3 بره. با چه استدلالی؟ تو هر مرحله میگه لذت پایین تر رو ول می کنم و به لذت بالا تر میرسم.

اما،

آیا میشه از 3 به 4 هم با معیار لذت رفت؟

می دونید؟

فصل مشترک 1 و 2 و 3 اینه که دارم به خودم نگاه میکنم. دارم در راه خودم قدم میزنم،

خودم رو اصالت دادم.

لذت من؛

اما،

چطور میشه ادعا کرد که من برای رسیدن به بالا ترین لذات، مشغول میشم به حرکت در راه معشوق حقیقی؟

میخوام غرق بشم در وجود او؟ متحد بشم با او؟

نمیشه؛

این کار خود متناقضه؛

تا وقتی که اصالت با منه نمی تونم با معشوق متحد بشم.


پس معیار رو چی بذارم؟

چه جوری از 3 به 4 برسم؟


توی درس عرفان (درس عمومی دانشگاه) خوندم که منزل اول سیر و سلوک یقظه (بیداری) است.

فرض کنید من بیدار شدم و دارم به خودم عتاب و خطاب می کنم. آیا اینو میگم؟ : "که هی غافل! یک عمر به لذات پایین تر دل دادی و از لذت حقیقی باز موندی؟"

واقعا تا وقتی که در بند خودت و لذت خودت باشی ، بیداری رخ میده؟

بنده فکر که کردم،

به ذهنم رسید که شاید منزل اول " فقر " باشه. فقر ، باعث بیداری میشه.

وقتی که خودم تموم بشم تازه راه شروع میشه.



البته حدیثی به این مضمون از امام علی (ع) هست: (ترجمه اش رو مطمئن نیستم دقیق باشه. متن فارسیش رو از یه سایت برداشتم.)

«خدایا تو را نه از روی ترس عقابت عبادت کردم و نه از برای طمع در ثواب و لیکن تو را شایسته ی عبادت یافتم آنگاه به عبادت پرداختم» (بحارالانوار 14/41)

بنده اون چیزی که وجه مشترک دیدم اینه که باید تکلیفم رو با خودم تعیین کنم،

تا وقتی که به خودم فکر کنم، در اون مسیر خالص تقرب الهی قرار نگرفته ام. به جای اینکه چشمم به دست خودم باشه برای بیشینه کردن دریافتی هام،
باید دستم رو دراز کنم، و گدای خداوند بشم و چشمم به دست او باشه.

خدایا! خودت شفام بده.
میدونم عیب از خودمه. باید شروع کنم.
خدایا! کمکم کن.


پ.ن: خدا تو این شب عزیز غرق رحمت کنه آقای صفایی حایری (ع.ص) رو ، این سخن ایشون، خیلی برای من جالبه:

"" محمد پسر اولم که می خواست به دنیا بیاید تجربه ی اول ما بود نصف شب بود که درد به سراغ مادرش
آمد.با داروهایی که می شناختم و با گل گاو زبان و تخم شوید کارسازی کردم،ولی دردزایمان بود و شتاب

می گرفت.به منزل پدرآمدم.هنوز ساعاتی تا اذان صبح مانده بود.مادرم با چندنفر از بستگان به پذیرایی
مادر محمد مشغول شدند و مرا از اطاق تبعید کرد.من از دور فریادها و ناله هارو می شنیدم و زمان بر من
کند می گذشت.تجربه ی اول من بود.حدود طلوع آفتاب ...دکتر آوردیم.با خیال راحت تری در انتظار تولد
نشستیم.فریادها و ناله ها زیادتر میشد،اما از ولادت خبری نبود.مادرم راصدا زدم.من آشفته بودم،ولی او
سرخوش.پرسیدم آیا مشکلی هست؟جواب داد:کار زایمان طبیعی است.گفتم پس چه وقت فارغ می شود؟
با این همه ناله کی کار تمام می شود؟خندیدو گفت تا نای نالیدن دارد و توان فریاد کشیدن نمی زاید
آن جا که درد توانش را گرفت آن وقت فارغ می شود...
مدتی گذشت.از نای افتاده بود و فقط زنجموره بود،که صدای گریه ی محمد بلند شد و من فهمیدم:
تا نای نالیدن داری و تا آن جا که توان داری ولادتی نیست
راه آن جا آغازمی شود که تو به پایان می رسی" ""
سلام ...

راستش ...

خیلی گشتم ...

خیلی گشتم کسی یا جایی رو پیدا کنم که حرفام باهاش ارتباط داشته باشه ...

اما نتونستم ...

دیدم دیواری کوتاه تر از دیوار کانون نمیتونم پیدا کنم ... 1276746pa51mbeg8j

ببخشید ... این محبتای شماست که باعث میشه من بی اراده بیام اینجا ...

خوب

حرفم زیاد نیست ولی خستگیش به اندازه یه دنیاست ...

راستش ...

چند وقتیه اوضاع خونه و خونواده خوب نیست ...

چند وقتیه هیچی درست نیست ...

چند وقتیه روحیه و نشاط جاشون رو به خستگی و اعصاب خوردی داده ...

این چند وقت چند ساله ...1276746pa51mbeg8j

خدا آرامش رو از هیچ خونه ای نگیره ... الان میفهمم آرامش یعنی چی !

وقتی آرامش نیست

همیشه منتظر یه اتفاق و خبر ناگوار هستی ...

همیشه اضطراب داری ...

لطفا دعا کنید از این وضع خلاص شیم Khansariha (8)
هیچی ...
سلام

نبینم برو بچ دپرس باشند Khansariha (18)

عزیزان به خدا توکل کنین که هر چیزیش بی حکمت نیست !!

اگه مصیبت دارین اگه سختی دارین
اگه ناراحتی دارین اینقدر که ناراحت می شید وقتی بدونین خدا هست و داره نگاهتون می کنه و توکل کنین بهش همینقدر هم از گناهاتون کم میشه


حاج علیرضا هم تا شام عروسیش رو نده همینجا در خدمتشونیم !!!

شاید کمی خلوت کنه که بیشتر فکر کنه در مورد خودش ! ولی میاد نگران نباشین!!
کفتر جلد همین کانونه
41
[تصویر:  thumb_HM-2013366757605124351372966757.6976.jpg]
سلام آقا صابر

عیدتون مبارک

والا شما که جای ما نیستین
[تصویر:  no.gif]

این دله دیگه داره میترکه
[تصویر:  hanghead.gif]... یکی دو تا هم که نیس دردهاش...

چی بگم

خدایا شکرت بازم
یا عباس
هر کسی به جای خودش به قدر خودش درد تو دلش داره !!


خدا عاقبت هممون رو بخیر کنه
[تصویر:  thumb_HM-2013366757605124351372966757.6976.jpg]
به نام خداوند بخشنده ی مهربان-خدایی جز خدای یگانه نیست...بدرستی که من در حق خودم ظلم کردم (ترجمش از خودمه..خیلی دقیق نیست)
بسم الله الرحمن الرحیم-ان لا اله الا انت..سبحانک انی کنت من الظالمین-
پس ما او را از غم و اندوه نجات دادیم...و ما ناجی مومنان هستیم
(دعای حضرت یونس در دل نهنگ و جواب خدای مهربان)

از دل نهنگ اوضاتون بدتره؟؟؟؟
خوشا باران و وصف بی مثالش
سلام عمو سعید
خوب خیلی از حرفها شاید زده نشه ولی خیلی وقتها هستن.وجود دارن53258zu2qvp1d9v
چند ماه قبل خونه ما هم مشکل خونه شما رو داشت
گاهی فردی توی خانواده هست که مشکل ساز میشه و گاهی خود زندگی پیچ میخوره و مثل یه کلاف سر در گم میشه
روزهای عجیبی بود
هرطور سعی میکردم حل بشه ،هر جای مشکل رو میگرفتیم از یه جای دیگه باز یه ناراحتی خودشو نشون میداد
روزهای تلخی بود که منو گران کرده بود که چه اشتباهی ازمون سر زده که آرامش از زندگیمون رفته
خیلی توی زندگیمون سرک کشیدم تا مبادا حقی رو پایمال کرده باشیم یا ظلمی در حق کسی کرده باشیم یا دلی شکسته باشیم یا...........
راستش دیگه سر در گم بودم چه کار مونده بگنم ولی دیگه راهی به ذهنم نمیرسید و ما همچنان درگیر بودیم
یادمه به اندازه خود مشکل از اینکه مبادا خدا رو ناراحت کرده باشیم رنج میکشیدم
خیلی به خودم نگاه کردم که آیا من آدم بدی شدم که نعمت آرامش از من و خانواده ام گرفته شده؟
نمیدونم حکمت خدا و لطفش بر حل مشکل بود یا کار من
به هر حال کاری که من کردم این بود که مدتی تمرکز کردم روی حرف زدن با خود خود خدا
وسعی کردن همون انسان خوب سابق بشم
از خدا دائم میخواستم با سر انگشت اشاره اش گره از کار ما باز کنه
اعتماد داشتم که اشاره کوچیکی از طرف خدا همه مشکلات و گره ها رو باز میکنه
+
صدقه
صدقه هم کنار گذاشتم
میدونید عمو سعید ، به شدت اعتقاد دارم وقتی گره از کار دیگران باز کنیم ،خدا هم که بهتر از ماست،گره از کار ما باز میکنه
عمو سعید بزرگوارم
با صبوری دعا کنید و توکل عمیق +صدقه و باز کردن گره از کار و مشکل دیگران.
ما هم براتون دعا میکنیم.
ان شاءالله درست میشه و روزهای آروم برمیگردن
شک نکنید عمو خوبم
روزهای روشن برمیگردن به لطف خدا.
در پناه حضرت حق باشید.
-----------------------------
چکاوک مهربانم:
چشم آجی
ان شاءالله خدا خودش راهنماییت کنه و آروم.به حرمت این روز مبارک .Khansariha (8)
[تصویر:  nasimhayat.png]
دقت کردین وقتی به هم صحبت نیاز دارین هیچکس رو پیدا نمیکنید
وقتی یکی رو لازم دارید فقط به حرفهاتون گوش بده هیچکس شما رو نمیشناسه!
هیچکس نیست
هیچکس
بعد میرید کلی رنج رو تنهایی تحمل میکنید
بعد که با هزار بد بختی حالتون خوب میشه و میاید
همه میپرس چی شده ،بیا حرف بزن!
اون موقعه که دیگه باید سکوت کنی
یه سکوت تلخ
-------------------
دقت کردین بعضیا فقط برای اینکه خوب به نظر برسن توی جمع به دیگران خوبی و محبت میکنن و وقتی نیاز داری جوابتم نمیدن؟!
داریم به کجا میریم؟
[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام به همه
دوستان خوبم به خدا همه مشکل دارن تو خونه
خوب یه سری ادم که هر کدوم فکر و ایده ایی دارن
با خود خواهی ها و افکار و منطق و تفاوت های خودشون
یه وقتایی باید فقط هدفون رو بذاری تو گوشت و با صدای بلند اهنگ گوش کنی و کتاب بخونی
می دونم ک بلاخره هر کدوم از ما در قبلا خانواده مون وظیفه داریم
و اصلا پسندیده نیست تو مواقع بحران بی خیالی طی کنیم
اما ...
بلاخره لازمه تو شرایط بحران یه نفر ارامشش رو حفظ کنه
حالا با حرف زدن و توسل و توکل با فقط فقط فقط خدا
یا یه کم فاصله گرفتن از جو و بعد از بیرون به قضایا نگاه کردن
واقعا منم مشکل دارم تو خونه
و مشکلایی که هرگز حل نمی شن
می دونی فلانی این جوری اون یکی اون جوریه و خودیتم نمی تونی با این همه تفاوت ها هماهنگ شی
اصل اصلش فقط اینه که کم نیاری
در ضمن
یه بار گفتم برای من سخته عمو گفتن ؟
اخه خیلی با عمو هام خوب نیستم و به ندرت عمو گفته باشم تو عمرم
پس حالا که شما زبون ما رو به کلمه ی عمو عادت دادین
یه تصویر خوب از یه عموی قوی و صبور و مقتدر در ذهن ما برادر زاده ها ایجاد کنید
خوب ؟
ای شاه پر آوازه 4fvfcja
***
انا خانوم
چی شده ؟
به خدا من یکی حضور شما برام یه پشتوانه است
چون شما خیلی تو اورژانس حواستون هست
یه جورایی حس می کنم اگر برم اونجا تنها نمی مونم
شما خیلی عزیزید ها
آقا به جان خودم من اصلا نفهمیدم که شما کی و کجا رو دارید می گید
اما از طرف همه اون کسایی که شما حس می کنید تنهاتون گذاشتن عذر می خوام
Khansariha (18)
به جای تالار درد دل
بپرید تو اون تالاره مال عروسی ( اسمش یادم رفته )
عروسی وروجک خانومم نگرفتیم
این یکی دسنه گل مال خودمه آی نفس کش
خداییش عروسی اقا ناصر رو باید بسی با شکوه بر پا کنیم Khansariha (46)

[تصویر:  nasimhayat.png]
چقدر دلم برای آدمهای "ناب" تنگ شده

از آن آدم هایی که بوی خاص " انسانیت" را میدهند

از آن آدم هایی که با نگاه شان ، " آرام باش" را بسویت سرازیر میکنند

از آنهایی که " رنگشان " در آفتاب بی رمق این روزگار سردم عوض نشد...
یا عباس
آنا و کیمیای عزیز یه نگاه به اطرافیانتون بکنید..
همین جا کانون...
اینجا مملو از انسانیت و پاکیه..پر از آدمهای خوبی که هر کس آرزوی دوست بودن با یکیشون و داره و ما کلی و داریم کنار هم..

عزیزان من آم بد مشکلش اینکه هایلایت میکنه خودش رو..
یعنی برجسته میشه
بعد خوبها کمتر به چشم میان

یکم به اطرافتون دقیق تر شین..
خوشا باران و وصف بی مثالش
(1391 خرداد 29، 11:14)ana نوشته است: سلام عمو سعید
خوب خیلی از حرفها شاید زده نشه ولی خیلی وقتها هستن.وجود دارن53258zu2qvp1d9v
چند ماه قبل خونه ما هم مشکل خونه شما رو داشت
گاهی فردی توی خانواده هست که مشکل ساز میشه و گاهی خود زندگی پیچ میخوره و مثل یه کلاف سر در گم میشه
روزهای عجیبی بود
هرطور سعی میکردم حل بشه ،هر جای مشکل رو میگرفتیم از یه جای دیگه باز یه ناراحتی خودشو نشون میداد
روزهای تلخی بود که منو گران کرده بود که چه اشتباهی ازمون سر زده که آرامش از زندگیمون رفته
خیلی توی زندگیمون سرک کشیدم تا مبادا حقی رو پایمال کرده باشیم یا ظلمی در حق کسی کرده باشیم یا دلی شکسته باشیم یا...........
راستش دیگه سر در گم بودم چه کار مونده بگنم ولی دیگه راهی به ذهنم نمیرسید و ما همچنان درگیر بودیم
یادمه به اندازه خود مشکل از اینکه مبادا خدا رو ناراحت کرده باشیم رنج میکشیدم
خیلی به خودم نگاه کردم که آیا من آدم بدی شدم که نعمت آرامش از من و خانواده ام گرفته شده؟
نمیدونم حکمت خدا و لطفش بر حل مشکل بود یا کار من
به هر حال کاری که من کردم این بود که مدتی تمرکز کردم روی حرف زدن با خود خود خدا
وسعی کردن همون انسان خوب سابق بشم
از خدا دائم میخواستم با سر انگشت اشاره اش گره از کار ما باز کنه
اعتماد داشتم که اشاره کوچیکی از طرف خدا همه مشکلات و گره ها رو باز میکنه
+
صدقه
صدقه هم کنار گذاشتم
میدونید عمو سعید ، به شدت اعتقاد دارم وقتی گره از کار دیگران باز کنیم ،خدا هم که بهتر از ماست،گره از کار ما باز میکنه
عمو سعید بزرگوارم
با صبوری دعا کنید و توکل عمیق +صدقه و باز کردن گره از کار و مشکل دیگران.
ما هم براتون دعا میکنیم.
ان شاءالله درست میشه و روزهای آروم برمیگردن
شک نکنید عمو خوبم
روزهای روشن برمیگردن به لطف خدا.
در پناه حضرت حق باشید.

سلام آنا خانوم ...303

متاسفانه مشکل اینه که هر چقدر ما حلال مشکل دیگران بودیم مشکلات خودمون همین طور اضافه شده ... شاید چراغی که به خونه روا بوده رو بردیم مسجد ... نمیدونم 17

ولی ناشکر نیستم ... Smiley-face-thumbحقیقتش کمک های خدارو خودم همیشه به شخصه دنبالش بودم تا دقیقا بتونم حسش کنم که مثلا الکی نگم خدا مارو فراموش کرده و از این حرفا ...Khansariha (56)

انصافا هم بوده ... یعنی به نظرم این کمکا تو همه خونه ها هست ... شاید کم و زیاد داره ... و حتما این کم و زیاد هم حکمتی ...

خیلی دوست دارم معتقد واقعی به حکمت خدا شم که اگه اینجوری شه دیگه هیچ وقت همچین پستایی نخواهم زد ... درک حکمت خدا واقعا سخته ... 1276746pa51mbeg8j

بازم ممنون از توجه همیشگی و راهنماییهاتون ... Khansariha (8)

(1391 خرداد 29، 13:43)می توانم نوشته است: سلام به همه
دوستان خوبم به خدا همه مشکل دارن تو خونه
خوب یه سری ادم که هر کدوم فکر و ایده ایی دارن
با خود خواهی ها و افکار و منطق و تفاوت های خودشون
یه وقتایی باید فقط هدفون رو بذاری تو گوشت و با صدای بلند اهنگ گوش کنی و کتاب بخونی
می دونم ک بلاخره هر کدوم از ما در قبلا خانواده مون وظیفه داریم
و اصلا پسندیده نیست تو مواقع بحران بی خیالی طی کنیم
اما ...
بلاخره لازمه تو شرایط بحران یه نفر ارامشش رو حفظ کنه
حالا با حرف زدن و توسل و توکل با فقط فقط فقط خدا
یا یه کم فاصله گرفتن از جو و بعد از بیرون به قضایا نگاه کردن
واقعا منم مشکل دارم تو خونه
و مشکلایی که هرگز حل نمی شن
می دونی فلانی این جوری اون یکی اون جوریه و خودیتم نمی تونی با این همه تفاوت ها هماهنگ شی
اصل اصلش فقط اینه که کم نیاری
در ضمن
یه بار گفتم برای من سخته عمو گفتن ؟
اخه خیلی با عمو هام خوب نیستم و به ندرت عمو گفته باشم تو عمرم
پس حالا که شما زبون ما رو به کلمه ی عمو عادت دادین
یه تصویر خوب از یه عموی قوی و صبور و مقتدر در ذهن ما برادر زاده ها ایجاد کنید
خوب ؟
ای شاه پر آوازه 4fvfcja

سلام میتوانم خانم ... 303

مشکل من البته تفاوت شخصیتی و رفتاری اعضای خونواده نیست ...

مشکل اینه که یه مدتیه بهتره بگم بد میاریم و این بدآوردن هر کدوم (البته من خیلی کمتر) جو خوبی تو خونه ایجاد نکرده ... یعنی مشکلات از بیرون به داخل خونه منتقل میشه ... :s:

ولی خوب، اون هدفونو خوب اومدید ... البته من گزینه دیگه ای هم دارم ... خواب!4fvfcja

راجع به عمو گفتن هم باور کنید من بیگناهم ... 42

خوب اگه خدا یه خواهر به ما میداد میشدیم دایی 42... نیست دیگه4fvfcja ... مام فقط یه گزینه داشتیم ...ولی واقعا اگه اذیت میشین من عوضش کنم یا اصلا مارو کلا خطاب نکنید (مثلا همون شاه پرآوازه بد نیس4fvfcja) ... بالاخره ما به دنبال رضایت دوستان هستیم دیگهcheshmak

در کل ممنون Khansariha (8)

---------------

همگی در پناه حق53
هیچی ...
نمیدونم چرا دلم واسه بچه گیام تنگ شده
کاشکی هنوز یه بچه دبستانی بودم
کاشکی هنوز تو عالم بچگی بودم
بی خبر از تمام دنیا
عاقبت این عشق هلاکم کند

درگذر کوی تو خاکم کند......

[تصویر:  07165097414216144584.jpg]
[تصویر:  05_blue.png]
(1391 خرداد 29، 17:49)omide_rahayi نوشته است: نمیدونم چرا دلم واسه بچه گیام تنگ شده
کاشکی هنوز یه بچه دبستانی بودم
کاشکی هنوز تو عالم بچگی بودم
بی خبر از تمام دنیا
سلام
هی ...
من ام دلم واسه دو سه سال پیش ام تنگ شدهTears
اونموقع ...
هی...
[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  size_550x415_Kids.png?1320708461]
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
[تصویر:  nasimhayat.png]
[color=#32cd32]
کیمیا خانوم
من ک نفهمیدم قضیه چیه
اما هر چی هست دعا می کنم دلتون اروم بگیره دوست عزیز Khansariha (8)

[تصویر:  nasimhayat.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 7 مهمان