1391 تير 11، 23:02
دوست داريم عمو سعيد
(1391 تير 12، 23:24)nilo نوشته است:من چرا اینطوری شدم چرا تا 1 لحظه شادم 1 لحظه غم دنیا تو دلمهمن انقد الان داغونم که حتی حال و حوصله شکستم ندارمحالم خوب نیستدلم داره میپوسهنمیتونم دیگهچقد بدبختیجقد تو خودم بریزمو دم نزنمجقد به همه لبخند بزنمجقد واسه همه آرزوی خوب کنمپس کی نوبت آرزوهای من میشهواسه درد همه گوشماما هیچکس نیومد بگه تو چه مرگتهواسه غم همه شونه ایهم پای اشکاشون اشک میریزیاما حالا تنهاییهمه کنارم گذاشتنهمه رفتننه واسه اخلاقمچون حالا دیگه تنها نیستنچون حالا یه لبی هست با لباشون بخندهانقد تو غماشون کنارشون بودم که دیگه فک میکنن منم مثل پارچه سیاه مجلس غم باید بعدش جمع شمهر وقت کسی تنها بود با اینکه میدونستم وقت خوشیش بازم منو یادش میره اما واسش مرحم شدماما دیگه تحمل ندارمدوستم بهم میگه تا کی میخوای غصه دیگرانو بخوری کی واسه تو غصه خورد کی اصلا فهمید غمت چیهراس میگه هیچ کس نخاست بشناسه منو
نقل قول: گیله مرد میگفت :
لازمه تا در زندگی بعضی وقتها به بن بست برسیم، تا که یاد بگیریم
:
* اتکامون فقط به پاهای رونده مون نباشه ( گاهی یه روزی و یک جایی، کارایی شون رو از دست میدن ) *
به زمین و جاذبه اش که چسبیده باشی ، راههاش رسیدنش بالاخره یک جایی تو رو متوقف می کنن *
اگر مقصدت رو مشخص نکرده باشی ، و اگر برای رسیدن به مقصد و مقصودت یک نقشه راه تهیه نکرده باشی ، کوچه های بن بست زیادی انتظارت رو میکشن *
واینکه تو اختیار و حق انتخاب داری ، ممکنه به بن بست رسیده باشی؛
ولی قرار نیست که در بن بست بمونی ... *
بعضی وقتها باید برگشت، از مسیر اشتباهی که اومدیم ...
منبع : ویلاگ جملات زیبا
(1391 تير 13، 8:19)Iilia نوشته است: ایلیا / 12 تیر/ 0
بچه ها من امید خدا امروز عازم کربلام.. تا مدت یک هفته حدودا نمیتونم سر بزنم و ریپورت بدم... ببخشید