امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

چی بگم اخه از کجاش بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قلبم درد میکنه یکی پاش رو قلبمه.
نمیدونم چرا بیخیال نمیشه چون ........اخ قلبم.
You'll always be in my life

Even if I'm not in your life

Because you're in my memory

[تصویر:  05_blue.png]
وای ...

ولش کن اصلا ... حوصله حرفای تکراریو ندارم

شرایطم داره بد میشه ... دارم بهم میریزم کم کم

امروز اتفاقی برام افتاد که مثه همیشه از لحاظ روانی منو کشید پایین ...

خلاصه بگم دوستان

حال امروز به بعدم تعریفی نداره!

افسردگیم اود کرده گمونمTears

هم اکنون نیازمند دعاهای گیراتون هستم

یا علی53
هیچی ...
چی شده عمو سعید؟
اگر بتونی موضوع رو باز کنی شاید بشه کمی کرد ... بچه ها هم میان پست میدن .... البته اگر بشه بیانش کرد ...
[تصویر:  51960705784679108839.jpg]
انگار هممون شکست عشقی خوردیم...میدونستید هر خراش که بر میدارید یک پوسته ضخیم تر جاشو میگیره و قوی تر میشید...قلبی که بشکنه قوی تر میشه.

پاره کردم چند پیراهن بیشتر
قوی ترم از صد تیرآهن 18
تنها بنايي که هر چه بيشتر بلرزد محکمتر مي شود، دل آدمي است.
رنج شیطان از گروه سوم انسانها

شیطان به حضرت یحیی گفت : می خواهم تو را نصیحت کنم !حضرت یحیی
فرمود : من میل ندارم ولی می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند .
شیطان گفت :‌مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند :
1) عده ای مانند شما معصومند ، ار آنها مایوسیم و می دانیم که نیرنگ ما
در آنها اثر نمی کند.
۲) دسته ای هم بر عکس در پیش ما شبیه توپی هستند که به هر طرف
می خواهیم می گردانیم
۳) دسته ای هم هستند که از دست انها رنج می بریم ؛ زیرا فریب می خورند؛
ولی سپس از کرده خود پشیمان می شوند و استغفار می کنند و تمام
زحمات ما را به هدر می دهند دفعه دیگر که نزدیکه که موفق شویم ،؛ اما آنها
دوباره به یاد خدا می افتند و از چنگال ما فرار می کنند . ما از چنین افرادی
پیوسته رنج می بریم .

(1391 مهر 1، 20:19)می توانم نوشته است:
اینم درد دل من ک اومدم تو کانون بنویسمش دلم سبک شه
دیدم اینجا و تو انجمن شبانه روزی بحثش هست
گفتم بگم منم نظرم رو


یک : صبح ساعت 7:30 از خونه رفتم دانشگاه ساعت 8 رسیدم دم در خونه می بینم دو تا پسر دبیرستانی اومدن تا دم در خونه همراهم دیدن کلی انداختم تو در عصبانی شد یکیش ک تو ما رو مچل کردی بهمون علامت دادی بیایم تو کوچه حالا چرا داری می ری تو خونه منم برگشتم یه چند لحظه با دهن باز نگاه کردم متوجه نبودم چرا عصبانی شده خلاصه مغزم همکاری نکرد در رو باز کردم امدم تو خونه - دبیرستانی

دو : بعد از دوندگی فراوان برای فارغ التحصیلی خسته و کوفته داشتم تو تاکسی بر می گشتم یه پسر خیلی جوون هم پیشم بود و یه رفتاری داشت ک من خودم باور نمی کردم این همه با فاصله نشسته اما دستش ... ! چند بار به خودم شک کردم تا بلاخره باورم شد - سن حول و حوش دبیرستان

سه : دو تا اقای دو متری می خوان سوار شن عقب تاکسی پیش من اول ک کلی به هم تعارف می زنن که کدوم اول سوار شه بعدشم ک سوار شدن فاصله نزدیکه به من 20 سانتی متره - تریپ فشن و حدودا 22-23 ساله

چهار : یه اقایی تو تاکسی چون خورد نداشتم کرایه م رو حساب کرده من فکر کردم ای خدا حالا انتظار نداشته باشه ... نخواد الان شماره بده روزمونو خراب کنه . دیدم نه در جواب تشکر می گه شما م مثل خواهر ما هستی یه نگاهم نکرد - حدودا 24-25 ساله

پنج : پیرمردی ک موقع راه رفتن لقمه می زد از شدت پیری با موهای سپید و قامت خمیده دنبال م راه افتاد و در حالی ک یه چیزایی م یگفت کلی مسیر باهم اومد وامیستادم وامیستاد راه می افتادم می امد کلا یادم رفت چی کار می خواستم بکنم واستادم گوشه خیابون تا بالاخره نا امی شد رفت - حدودا 60-70 ساله


شش : اقای میانه سالی تو دارو خونه جلوی چشم این همه ادم قشنگ رفته بود تنگاتنگ یه خانوم چادری ایستاده بود تو یه حالت خیلی ناجوری خانومه شاکی شد در حد تیم ملی اقاهه واستاد ک دعوا کنه دید منم طرف خانومه رو گرفتم رفتش در حالی ک خیلی هم حق به جانب بود - حدودا 45 ساله

می دونید من چی قضاوت می کنم ؟ لازمه اقایون یه مقدار خانوما رو ببینن تا بفهمن چیز خاصی نیستن مگر اینکه کاملا مال خودشون باشن
خیلی بده که فکر می کنیم دانشگاه جدا بشه قرار اتفاق خاصی بیافته در حالی ک خدایی تا حالا هیچ اقای جوانی برای من هیچ مشکلی ایجاد نکرده . توهینی نباشه یه وقت تو حرفام خواستم درد دل کنم اخه مورد 4و 5و 6 امروز برام اتفاق افتادن طوری شد که اصلا دو تا کار مهمم یادم رفت اومدم خونه یادم اومد الانم سرسام دارم

این جوریه ک تو روز خوب ادم گند خورده می شه




خیلی از ما دخترا اتفاقایی مث اینو تجربه کردیم...خیلی ناراحت کننده است,خیلی


من از این نگاه هایی که توی کوچه و خیابون میبینم بیزارم,از حرفهاشون,از رفتارهاشون.چی میشد کسایی که این رفتار رو دارن فک میکردن ما هم مث خواهر خودشون هستیم.اونموقع بازم اینجوری رفتار میکردن؟Tears
[img=0x0]http://8pic.ir/images/u2kig0x2xk6igwj759y.png[/img][تصویر:  QS_7c5f964da77044e88497dbf7f765d819.jpg]
(1391 مهر 3، 0:08)مـَرد نوشته است: چی شده عمو سعید؟
اگر بتونی موضوع رو باز کنی شاید بشه کمی کرد ... بچه ها هم میان پست میدن .... البته اگر بشه بیانش کرد ...

حقیقتش عامل اصلی افسردگی برای من خود کم بینیه متاسفانه

جالبه که برای خودم بعضی اوقات ثابت کردم که خیلی استعداد دارم و توانایی انجام خیلی کارارو به طور بالقوه دارم

اما

وقتی کسی رو میبینم که کاری انجام میده که من تا الان انجامش ندادم احساس کمبود میکنم و شاید یه جورایی به طرفم حسودی میکنم ... و همه میدونیم که حسادت دردی خانمان سوزه!

این اتفاقات متاسفانه با شروع دانشگاه بیشتر جلوه میکنه

البته اینم بگم که دارم مدیریتش میکنم ولی بازم اذیت میکنه

یعنی حرکت رو دارم انجام میدم، منتظر برکتمcheshmak
هیچی ...
به یه چیزی تو زندگیم خیلی اعتقاد دارم

اینکه خدا با نشونه های کوچولو ما رو خوب راهنمایی میکنه

همیشه سعی کنیم تو زندگیمون به چیزایی که میبینیم...میشنویم یا میخونیم دقت داشته باشیم...شاید توش پیامی برامون خدا مخفی کرده باشه



چند شب پیش با خودم میگفتم تازگی ها نماز شب خوندنت خیلی بد شده....اون حس و حال های قشنگی رو که سابق داشتی نداری....انگار داری اجباری میخونی...به خودم میگفتم شاید نخوندنش بهتر از اینجوری خوندنش باشه
خلاصه تو ماشین بودم و داشتم به این موضوع فکر میکردم که یهو رادیو این آهنگ رو گذاشت...دقیقا جواب من رو داد. بعدش هم اون شب رفتم خیلی با حس بهتری نمازمو خوندم.


یا یه مورد دیگه این بود که چند وقت پیش ، دو دل شده بودم که این همه لغت زبان خوندن راه درستی هست برای یاد گیری زبان و دو دل بودم این راه رو ادامه بدم یا نه
که اومدم کانون دیدم آقا هادی در جواب کسی دیگه گفته بودن" حتما 504 رو بخونین و دایره لغت تون رو بالا ببرین." مخاطب پست کسی دیگه بود اما جوابشون انگار جواب سوال من بود!

خلاصه تو دور و برمون بیشتر دقت کنیم...جواب خیلی از سوالامون رو میگیریمSmiley-face-thumb


یا علی
یا عباس
الان باید بدجور استرس داشته باشم ولی خوشحالم.....خوشحال جلوه میدم تا خوشحال شم.....317

یواش یواش دارم میشم........آها........Muscular......شدم....4fvfcja



وقتی کلی کار سخت میریزه رو سرت.........1276746pa51mbeg8j.......آغوشتو باز کن و بگو..............یکی یکی بیاین جلو بینیم بااااااا......Smiley-face-cool-2....با همم اومدین خیالی نیست.........Kool....همتونو بغل

میکنم........Khansariha (18)
[تصویر:  MuALi.png]
(1391 مهر 3، 15:35)righteous_40 نوشته است:
(1391 مهر 3، 15:08)عمو سعید نوشته است:
(1391 مهر 3، 0:08)مـَرد نوشته است: چی شده عمو سعید؟
اگر بتونی موضوع رو باز کنی شاید بشه کمی کرد ... بچه ها هم میان پست میدن .... البته اگر بشه بیانش کرد ...

حقیقتش عامل اصلی افسردگی برای من خود کم بینیه متاسفانه

جالبه که برای خودم بعضی اوقات ثابت کردم که خیلی استعداد دارم و توانایی انجام خیلی کارارو به طور بالقوه دارم

اما

وقتی کسی رو میبینم که کاری انجام میده که من تا الان انجامش ندادم احساس کمبود میکنم و شاید یه جورایی به طرفم حسودی میکنم ... و همه میدونیم که حسادت دردی خانمان سوزه!

این اتفاقات متاسفانه با شروع دانشگاه بیشتر جلوه میکنه

البته اینم بگم که دارم مدیریتش میکنم ولی بازم اذیت میکنه

یعنی حرکت رو دارم انجام میدم، منتظر برکتمcheshmak
نشونه حسادت اینه که تو بخوای دوستت چیزی رو نداشته باشه و تو داشته باشی.
این بده. ولی بعضی وقتا آدم دلش میخواد چیز یا موقعیتی که کسی داره رو علاوه
بر اون دوستش خودش هم داشته باشه... این میشه غبطه... و خیلی بد نیست...
پس ببین واقعا احساست حسادت هست یا نه!؟
و یه چیز دیگه اینکه دوست ها و اطرافیان ما توی بعضی زمینه ها از ما ممکنه جلوتر باشن
ولی ما هم توی خیلی از زمینه ها میتونیم ببینیم که موقعیت یا توانایی بهتری داریم.
و کمبود ما یا ضعفمون توی بعضی زمینه ها نباید باعث بشه کل شخصیت و اعتماد به
نفسمون رو زیر سوال ببریم. (این مطلب رو یه بار زارا خانم گفتن)
موفق باشی...535353

رایتوس جان

100 درصد من از نوع دوم هستم اگر گزینه دیگه ای نباشه!

تعریف نباشه من تو خیلی موارد دقتم بالاس (اینو از خیلیا شنیدم) ولی از این دقت بهره زیادی نمیبرم ... یعنی از دقتم تو جاهایی که خیلی اهمیت نداره بهره نمیبرم42

توکل کردم به خدا البته و میدونم (خداروشکر) ک میتونم این موضوع رو حلش کنمSmiley-face-cool-2

الان دقیقا 180 درجه ی دیشبم

حالم خیلی خوبه ...

نمیذارم دیگه روحیم رو ببازم ... قول میدم!

ممنون 303
هیچی ...
(1391 مهر 3، 18:18)کیمیا نوشته است: به یه چیزی تو زندگیم خیلی اعتقاد دارم

اینکه خدا با نشونه های کوچولو ما رو خوب راهنمایی میکنه

سلام
کیمیا خانم به شدت حرفاتونو قبول دارم
من هم نشونه های زیادی از طرفش احساس می کنم
همینکه ساعت 5 موقع اذون بدون اینکه ساعت بذاری برا نماز صبح بیدار بشی نماز بخونی یه نشونه است
وقتی که آخرین نفر بری برا خوابگاه بهترین اتاق گیرت بیاد یه نشونه است
وقتی یه رفیق داشته باشی که پا به پات بیاد یه نشونه است
وقتی که احساس تنهایی میکنی میگی بسم الله الرحمن الرحیم ، دلت محکم میشه یه نشونه است
وقتی یه نفس میکشی یه نشونه است
نه اصلا همین که زنده هستیم و احساس می کنیم اون هست ، یه نشونه است
مرسی
دلم خیلی گرفته بود . احساس تنهایی میکردم ارسال شما رو که دیدم و اینا رو نوشتم خیلی دلگرمی گرفتم .
یهو دل م گرفتTears

[تصویر:  nasimhayat.png]
متاسفانه امروز دو مورد پيش اومد كه يه ان به خودم اومدم ديدم باز شيطون دارن گناه ! رو برام توجيه ميكنه
ميترسم خيلي از اين ميترسم
هيچ وقت اخر اين موارد خوب نبوده
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .

بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.


[تصویر:  0607.jpg]
سلام

نقل قول: باز برگشتم سر جای اول

خداروشکر که زیر صفر نرفتید53

ی مورچه وقتی دانه ای رو سربالایی میبره شاید بالای 100 بار دوباره برگرده به سرجای اولش اما اونقدر تلاش میکنه که بلاخره موفق بشه

مورچه تونست ما هم میتونیمSmiley-face-thumb

نقل قول: یهو دل م گرفت[تصویر:  c.gif]

مریم خانوم من شنیدم تو این مواقع استغفار کردن خیلی خوبه و آرام بخشه

استغفر الله و ربی اتوب الیه53

نقل قول: متاسفانه امروز دو مورد پيش اومد كه يه ان به خودم اومدم ديدم باز شيطون دارن گناه ! رو برام توجيه ميكنه
ميترسم خيلي از اين ميترسم
هيچ وقت اخر اين موارد خوب نبوده


الهی شکر که به خودت اومدی و متوجه شدی

خداروشکر

سعی کن حواست رو بیشتر از قبل جمع کنیSmiley-face-thumb

قبل از شروع هر کار بسم الله و بگو

اینجوری فقط کارایی رو میتونی انجام بدی که میشه اولش بسم الله گفت

اینجوری فقط واجبات و ثوابو انجام میدی و سراغ مکروه و گناه نمیریSmiley-face-thumb
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


خیلی حرف داشتماا 1276746pa51mbeg8j
ولی خب برای تاپیکی که هیچیشو نمیدونه گفتنی نیست TearsTears


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان