1391 آبان 18، 11:11
خدااااایا..:smiley-yell:....سر کاریم؟؟؟......قدیما افسرده میشدیم....چه خبره؟؟!!.....جل الخالق!!!!
نقل قول: سـلام
بازهم مثل همیشه ممنونم ازت
خیلی چیزا هستن که ته دلم آزارام میدن خب یکیشم نفسم هست ، و بدتراز این هم هست .
چشم دیگه توهین نمیکنم ، پستای رو که گفتید خوندم و دلیلشو متوجه شدم .
نمیدونم چی باید بگم ...
من که خیلی راه هارو امتحان کردم این بار هم بازم تلاش میکنم و باور دارم که این کار شدنی هست ..
ـــــــــــــــــــــــــــ
تشکر از دوستانی که بهم جواب دادان خیلی کمکم کردید ممنونم ازتون .
خــدایا شکرت ، اگه اینجارو بهم نشون نداده بودی من باید چیکار میکردم .. خدایا ممنونم ازت که این همه بهم لطف داری .
نقل قول: نمیدونم با اینکه دو باره شروع به شکستن کردم با این حال باز حالم خوبه.......انگار نه انگار........باور کنید...
خدااااایا......سر کاریم؟؟؟......قدیما افسرده میشدیم....چه خبره؟؟!!.....جل الخالق!!!!
(1391 آبان 17، 22:59)بارونی.... نوشته است:
به قولی:
یه مرد شجاع می دونه که چه وقت باید تغییر کنه!!
از وقتی که با این معضل درگیر شدم،همیشه این سوال پسِ ذهنم مطرح بود که چرا؟چی شد که اینجوری شد؟کجای کارم اشتباه بود؟کدوم قدمم کج بود که توی همچین گناه بزرگی سقوط کردم؟!!چی شد که مستحق همچین سلب توفیق و دوریه عظیمی شدم؟!!...
نمی دونم فیلم زندگیه اندرسون رو دیدین یا نه؟هانس کریستسن اندرسون...نویسنده ی داستانهای کودکان که معروف ترین داستانش همون جوجه اردک زشته!هممون با این داستان خاطره داریم قطعا.....
یه معلم داشت این آدم که بدترین شکنجه ها رو بهش می داد!....اندرسون از اول بچگی دوست داشت شاعربشه...ولی در نهایت بعد از شکنجه هایی که متحمل میشه تبدیل میشه به یکی از بزرگترین نویسنده های اروپا...
شاید اگه اون معلم رو نداشت،یه شاعر دم دستی می شد که شعراش با مرگش فراموش می شدن.....
اندرسون وقتی داستان نویس میشه یه جمله به استادش میگه:
«ازت ممنونم که غرقم کردی و نجاتم دادی......»
معضل خ.ا باید یه جایی تموم شه!!....
منم غرق شده بودم...ولی الان حس میکنم نجات پیدا کردم....و تو این مسیر غرق شدن و نجات پیدا کردن،خیلی چیزا به دست ارودم....هر چند که چیزایی رو از دست دادم که هرگز نمیشه جبرانش کرد....
بعضی اتفاقا نباید تو زندگی آدم بیفته...هیچ وقت...هرگز....
ولی وقتی افتاد،باید به بهترین وجه باهاش مبارزه کرد....باید ایستاد و جنگید....
اگه تو پیروز شدی،مطمئن باش غنائمی به دست خواهی آورد که خستگی جنگ رو ازتنت به در میبره...
پس تمام سعیتو بکن که پیروز بشی...
این جنگ رو زودتر تموم کن و برگرد به زندگی ت....همون زندگی بدون گناه....
(1391 آبان 18، 13:42)alli.fishy نوشته است: سلام آقا علی رضا خوبی؟
خوب شد هستی
طف کن کمکم کن
امروز رو صفه گوشیه دوستم عکس یه دختر دیدم
ناراحت شدم
گفت چرا ناراحت میشی کسیه ک دوستش دارم
(البته انقد عصبانی نگفت بچه خوبیه)
یه بیت خوند:
کسانی ک مرا از داشتن دوست جنس مخالف نهی می کنند /خود شب را ب امید(شرمنده ها ولی) هم خوابی با حوریان بهشتی سر می کنند
نمی دونم بهش چی بگم بچه خوبیه بهم گفت اگه یه دلیل عاقلانه بهش بگم ک کارش زشته!
موندم خداییش
چی بگم
کمکم کنید دچار درگیری شخصیت شدم