1388 دي 14، 10:39
ديروزم يه صحنه ديدم روحم خدشه دار شد(اوه اوه)
گوش كنيد:
ديروز تو آشپزخونه بودم كه از پنجره چشمم به ديوار حياطمون افتاد.
روي ديوار يه رده ي قرمز رنگ بود، چون ديوار سپيد بود رنگ قرمز كاملا مشخص بود.
اولش شك كردم گفتم شايد من اشتباه ميبينم، ولي وقتي رقتم حياط مطمئن شدم كه رده ي خونه.
حالا خون چي بود؟ ميگم براتون.
وقتي رسيدم پاي ديوار و مطمئن شدم كه خونه، يه نگاه به زمين انداختم
چشتون روز بد نبينه، ميدونيد چي ديدم؟
يه عالمه پر گنجشك
نگو گربه يه گنجشك گرفته، اومده نشسته رو ديوار قربونيش كرده و خونش رو ماليده به ديوار
همون جا هم خوردتش، اخه هنوز رو ديوار اثاري از جسد گنجشكه بود.
خدا خفشون نكنه
چند وقته پبش هم يه جفت ياكريم رو پنچره خونمون لونه كرده بودم،
بعد يه مدتي گربه هم يكي از جفتها رو خورد، هم يكي از جوجه ياكريم ها رو،
خداييش اوندفعه ديگه روحم خدشه دار شد.
خدایا!
اضطراب های بزرگ، غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن،
لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و
درد های عزیز به جانم ریز.
دکتر شریعتی
اضطراب های بزرگ، غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن،
لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و
درد های عزیز به جانم ریز.
دکتر شریعتی