1392 ارديبهشت 14، 20:36
★ * ★ اینقد تلاش میکنم تا یه عالمه ازینا بگیرم ☆ ★
خدایا چه بی حساب و کتاب میبخشی و ما چه دقیق تسبیح ذکرهایمان را میشماریم
(1392 ارديبهشت 14، 4:29)می توانم نوشته است: یه چیزی هم از طرف کوچیکترا بگم ک خیلی هم ی طرفه نرفته باشیم به قاضیسلام ميتي جان!
اگر از خواهر بزرگ منم بپرسید میگه منو ک راهنمایی میکنه بهش پرخاش میکنم اما اون با مهربونی دلش نمیاد منو تنها بذاره
یا علی
(1392 ارديبهشت 14، 23:31)یک مشت خاک نوشته است: بفرما همين الان رفتم نزدشونزد تو برجكم اعصابمو داغون كرد
شيطونه عرض ميكنه بزنم ادبش كنم
(1392 ارديبهشت 14، 23:42)mahdi نوشته است: هي بابا يه مشت خاك خانوم، همينا بعدا خاطره ميشن،شما درست ميفرمايين
من با داداشم انقدر كشتي ميگرفتم، انقدر سربسر آبجيم ميذاشتم، الان اون دوران گذشته، و فقط خاطراتش مونده، الان ديگه دايي و عمو شدم،
ازين فرصت در كنار هم بودن استفاده كنين كه تا چشم بهم بزنين هر كي رفته سر خونه و زندگي خودش.