امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

(1392 مهر 10، 21:48)darling نوشته است: الان 1 ساعته دارم فکر میکنم
به دوران شیرین بچگیم
بجز یکی از اتفاقاش و چشم پوشی رو حرف مردم ،بقیه اش خوب بود...
نمیدونم چطور بیشتر خاطرات بچگیمو یادمه حتی اون روزا خیلی کوچیک بودم..
همه پدرومادرا واسه بزرگیمون زحمت کشیدن
ولی پدرومادر من خیلی زحمت کشیدن
از بدو تولدم واسشون نحس بودم کلی دردسر کشیدن......
یادمه همه ی اون روزا رو یادمه!
چیزی از اون روزا نمیگم!چون همیشه دوس داشتم ی راز تو زندگیم داشته باشم
راز من شده خاطراتم.........
فقط میدونم اون روزا منو محکم کرد
از همون کوچیکی وقتی ی چیزایی رو میدیدم خیلی خوب درک میکردم
ک شاید اگه ی بچه 7 ساله دیگه ای بود نمیتونست هضمش کنه........
آره اون روزا باعث شد در برابر مشکلات قوی بشم..
ولی گلایه دارم
چرا باعث نشدن دلمم مثه خودم محکم بشه
چرا با ی تلنگر میشکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا انقد ظریفه؟؟؟
از کوچیکی تنها چیزی ک تونستم با خودم ب بزرگیم بیارم همین دل نازکم بود
اون موقع هم خیلی راحت میشکست.........
از همون کوچیکی وقتی صدای شکستنشو میشنیدم ؛ چن وقت دیگه اش صدای شکستن دل باعثو بانیشو میشنیدم.....
دقیقا مثه الان......
ادم مغروری ام دوس ندارم گذشته مو واسه کسی بازگو کنم چون نمیخوام کسی بهم ترحم کنه....
ولی امشب یدفه با بابام درددل کردم.....
اونم دقیقا اون روزا رو یادشه...
همون روزای سختی....
یادمه آخرین باری ک باهاش درددل کردم چن سال پیش بود....
خیلی سال پیش....
بابامو خوب میشناسم؛
 وقتی بغضش میگیره میره ی جای خلوتو خیلی آروم بغضشو میترکونه.....
این بخاطر غرورش نیستا، نمیخواد اشکاش باعث شکسته من بشه.....
همونطوری ک من خیلی بی صدا اشک میریزمو..........
------
نمیدونم چرا اینارو اینجا گفتم ولی
حتی پست زدن تو این تاپیکم ی نوع همدردیه
آرومم میکنه .
این که میگید دل نازکید بنظرم مربوط به روح لطیف و صفای دل هست

ان شالله اونایی که دل میشکنن جواب کاراشونو تو این دنیا ببینن
 عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و اله و سلم: الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعِينَ حَسَنَةً وَ الْمُذِيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِهَا مَغْفُورٌ لَه»‏(1)

« امام رضا علیه السلام از قول رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم فرمودند:نهان داشتن حسنه برابر هفتاد حسنه است و فاش‏كننده گناه مخذول است و نهان‏كننده آن آمرزيده است»
.
.
خدا رو شکر هر کم و کاستی هم تو زندگیمون هست اون دنیا خدا چند برابر جبران میکنه
.
 
[تصویر:  re850.jpg]
[img=0x0]http://www.ktark.com/05_blue.png[/img]
نقل قول:
ان شالله اونایی که دل میشکنن جواب کاراشونو تو این دنیا ببینن
منظورتون آخرت هست؟
کو تا آخرت ... تا آخرت بر پا بشه ما با بدن های مختلفی تو این دنیا اومدیم و رفتیم ...
[تصویر:  51960705784679108839.jpg]
(1392 مهر 11، 22:55)بی پناه نوشته است: پسر عموم یتیمه...

از یه نفر شنیدم که مادرش تعریف میکرده،هر وقت میره حموم دیگه نمیاد بیرون...
هر چی هم میره بخره 2200 تومن ازش کم میشه!

یک سره یا داره اس ام اس میده یا میره حموم...
حتی مادرش رفته مدرسشون و با معلماش صحبت کرده و اونا هم گفتن تا 22 سالگی عادیه:-0

خلاصه که دلم براش میسوزه...خیلی...
چون میترسم عاقبتش مثل خودم شه
اون یتیم هم هست.پدری نداره که...
به هر حال نمی دونم باید چکار کنم.کسی تجربه داره؟

میتونم باهاش وارد رفاقت شم///نه؟
بعد داستان زندگیمو براش بگم پشیمون شه...
چطوره؟

یا اصلا به من مربوط نیست؟


خب معلومه که مربوطه!  53258zu2qvp1d9v 

عحب معلمایی!!  واقعا که!! 



یه استاد دارم میگه مدرسه  جهنمه و شما ها - دانشجوها - رو سوخته و جزغاله شده تحویل ما دادن! 4fvfcja 

البته اون از یه جهت دیگه  اینو میگه ......
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
(1392 مهر 11، 22:17)Alone man نوشته است:
نقل قول:
ان شالله اونایی که دل میشکنن جواب کاراشونو تو این دنیا ببینن
منظورتون آخرت هست؟
کو تا آخرت ... تا آخرت بر پا بشه ما با بدن های مختلفی تو این دنیا اومدیم و رفتیم ...
بجز آخرت تو همین دنیا هم تاوان کارشونو میبینیم
مطمئن باشید
گفته بودم دلم با ی تلنگر میشکنه
و خیلی زود هم اوضاع باعثو بانیشو میبینم......
اگه یکم صبور باشید
حق ب حق دار میرسه......

نقل قول: دارلینگ دردودلتو که خوندم  دلم گرفت [تصویر:  22.gif] 

هیجوقت نتونستم بگم دوران شیرین بچگی!!
میفهمم چی میگی عزیزم
ولی اگه یکم دقت کنی نوشته بودم ک اگه چشم پوشی رو ی سری مسائل و اتفاقات کنم
اون موقع میشه دوران شیرین بچگی.....
پس تو هم سعی کن چشمتو رو ی سری چیزا ببندی
تا لذت ببری.......

(1392 مهر 11، 22:55)بی پناه نوشته است: پسر عموم یتیمه...

از یه نفر شنیدم که مادرش تعریف میکرده،هر وقت میره حموم دیگه نمیاد بیرون...
هر چی هم میره بخره 2200 تومن ازش کم میشه!

یک سره یا داره اس ام اس میده یا میره حموم...
حتی مادرش رفته مدرسشون و با معلماش صحبت کرده و اونا هم گفتن تا 22 سالگی عادیه:-0

خلاصه که دلم براش میسوزه...خیلی...
چون میترسم عاقبتش مثل خودم شه
اون یتیم هم هست.پدری نداره که...
به هر حال نمی دونم باید چکار کنم.کسی تجربه داره؟

میتونم باهاش وارد رفاقت شم///نه؟
بعد داستان زندگیمو براش بگم پشیمون شه...
چطوره؟

یا اصلا به من مربوط نیست؟
چرا قطعا ب شما ربط داره
اگه از نظر سنی بهم میخورید خب مشکلی نیست خیلی راحت میتونید باهاش طرح رفاقت بریزید
ولی اگه احیانا کوچیکتره ی کم کارتون سخت تر میشه .........
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

(1392 مهر 12، 0:42)darling نوشته است: ولی اگه یکم دقت کنی نوشته بودم ک اگه چشم پوشی رو ی سری مسائل و اتفاقات کنم

خب دیگه چیزی نمیمونه ازش ! 4fvfcja 42
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
سلام بچه ها یه مشکلی جدیدا برام پیش اومده یعنی ته اینکه قبلا نبوده
الآن نمایان شده
من فک کنم حرف زدن بلد نیستم
نمی دونم چجوری ولی هرچی زور می زنم قبل از حرف زدن فکر کنم نمیشه
مثلارفتم روزنامه بخرم
(من روزنامه خون حرفه ای نیستم ، ولی چون این روزا هوا خیلی سیاسی بود،تیتر ها رو می خوندم از یکیشون خوشم اومد برداشتم یعنی اصلا
واسم روزشو اینا مهم نبود که حتما مال امروز باشه)
فروشنده گفت مال دیروزه ها
گفتم میدونم
بعد با خودم گفتم چرا گفتم می دونم باید می گفتم مثلا مشکلی نیست یا اااا چرا امروز نیومده؟ یا ممنون که گفتید 
ولی برام مهم نیست
یا بلد نیستم جلوی بقیه با اقتدار حرف بزنم
که برای مثال حتی بتونم یه عده بچه ی اول دوم راهنمایی رو درست سازمندهی کنم
یا تو کلاس مثلا با این که دوستام خیلی زیادن و کلن با همه بچه ها رفیقم ولی راحت مسخرم می کنن
نمی دونم چیکار کنم که بدون اینکه مستقیم بگم این مشکلات حل بشه
و افراد احترام متقابل بذارن
برام دردسر شده بچه ها کمکم کنیدclapping
[تصویر:  38623959350631556358.jpg]

 
[تصویر:  05_blue.png]
نقل قول: سلام بچه ها یه مشکلی جدیدا برام پیش اومده یعنی ته اینکه قبلا نبوده
الآن نمایان شده
من فک کنم حرف زدن بلد نیستم
نمی دونم چجوری ولی هرچی زور می زنم قبل از حرف زدن فکر کنم نمیشه
مثلارفتم روزنامه بخرم
(من روزنامه خون حرفه ای نیستم ، ولی چون این روزا هوا خیلی سیاسی بود،تیتر ها رو می خوندم از یکیشون خوشم اومد برداشتم یعنی اصلا
واسم روزشو اینا مهم نبود که حتما مال امروز باشه)

فروشنده گفت مال دیروزه ها
گفتم میدونم
بعد با خودم گفتم چرا گفتم می دونم باید می گفتم مثلا مشکلی نیست یا اااا چرا امروز نیومده؟ یا ممنون که گفتید 
ولی برام مهم نیست
یا بلد نیستم جلوی بقیه با اقتدار حرف بزنم
که برای مثال حتی بتونم یه عده بچه ی اول دوم راهنمایی رو درست سازمندهی کنم
یا تو کلاس مثلا با این که دوستام خیلی زیادن و کلن با همه بچه ها رفیقم ولی راحت مسخرم می کنن
نمی دونم چیکار کنم که بدون اینکه مستقیم بگم این مشکلات حل بشه

و افراد احترام متقابل بذارن
برام دردسر شده بچه ها کمکم کنید[تصویر:  14.gif]
ببینید مشکلتون قابل حله
همه ی ما میدونیم درست و بجا حرف زدن خودش ی هنره ک هیچ کدوممون مادرزادی این هنرو نداریم بلکه خودمون کشفش کردیم
حالا چطوری؟!؟!؟؟
سعی کنید کتاب زیاد مطالعه کنید حتی رمان خیلی خوبه
به فیلم و سریالایی(چ ایرانی چ خارجی) ک نگاه میکنید بیشتر به مکالمه هاشون دقت کنید
و اینکه حتما با خودتون تمرین کنید و به خودتون بقبولونید ک میتونید مثه خیلیا هزار ج باشید 53258zu2qvp1d9v
بنظرم با خودتون بیشتر حرف بزنید 42
مثلا خودتونو با ی مخاطب دیگه در نظر بگیرید و حرف بزنید
این خیلی تاثیر داره کم کم باعث میشه وقتی تو واقعیتم با یکی روبرو میشید خیلی راحت بتونید حرف بزنید
درضمن مسخره کردن و این چیزا ربطی ب درست حرف زدن نداره
شما باید اعتماد بنفستونو افزایش بدید و واسه خودتون ارزش قائل بشید تا بقیه هم واستون ارزش قائل بشن
و خیلی شیک و مجلشی واسه مسخره کردنشون باهاشون برخورد کنید Kool

(1392 مهر 12، 8:53)Homa_a نوشته است:
(1392 مهر 12، 0:42)darling نوشته است: ولی اگه یکم دقت کنی نوشته بودم ک اگه چشم پوشی رو ی سری مسائل و اتفاقات کنم

خب دیگه چیزی نمیمونه ازش ! 4fvfcja 42
خب همینه دیگه
مشکلمون همین جاست
اینکه رو اتفاق بد زندگی ذره بین میزاریم و باعث میشه افتقای خوب رو ریز ببینیم
منم میگم خوش بین باشیم
همه چیو حکمت بدونیم و دیدمونو ب زندگی عوض کنیم
نگید خوشی زده زیر دلم 4fvfcjaبابا تجربه کردم ک میگم cheshmak
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

(1392 مهر 12، 9:22)Einstein نوشته است: سلام بچه ها یه مشکلی جدیدا برام پیش اومده یعنی ته اینکه قبلا نبوده
الآن نمایان شده
من فک کنم حرف زدن بلد نیستم
...

سلام آقا انیشتین
منم این مشکلو دارم. یه قسمتیش بر می گرده به صدا و نحوه صحبت کردن، یه قسمت دیگش هم بر می گرده به یادگرفتن نحوه برخورد در جامعه. مثلاً بارها شده که وقتی یه نفر داره باهام حرف می زنه، با صدای بلند زدم زیر خنده و اون طرف هم بهش بر خورده. 46
خلاصه ...

ولی در مورد صدا و نحوه صحبت کردن، تمریناتی وجود داره که می تونه بهتون کمک کنه. یه کتاب در این بهتون معرفی می کنم: (شاید کتابخونه ها هم داشته باشنش):
فن بیان: نوشته اونجلین مچلین
یه کتاب دیگه هم دیدم که توسط مترجم اون کتاب بالایی تالیف شده. نخوندمش اما فکر می کنم کتاب خوبی باشه و شاید بهتر از بالایی:
فن بیان: تمرین های عملی
نمی دونم. همش بد بیاری. همش همش فکر می کنم خدا با این اتفاق هایی که می افته داره منو مجازات میکنه داره میگه هر کاری که کردی الن نتیجشو ببین. میخوام گریه کنم نه به خاطر اینکه مثلا من ترکمو شکستم به خاطر اینکه شدم یه بازنده یه بازنده که همیشه تو بین چند نفر چیزای بد سراغ اون میاد.
میگن زیاد به خودت بد نگو. به خودت تلقین نکن . قانون جذب وجود داره هی که میگی این بدیا زیاد میشه.

ولی چی کار کنم. میخوام زمین دهن وا کنه منو بکشه توش. خسته شدم از خودم از محیط زندگیم از این همه بد بیاری که از اول زندگیم شروع شده و هیچوقت تموم نشده. خسته شدم.
میگن گذشته رو فراموش کن ولی فراموش هم کنم همین گذشته فردا یا پس فردا دوباره دامن منو میگیره. دوباره به خاطرش عذاب میکشم.
مهم این نیست  که فقط روزای ترک رو بشماری و هی به خودت فشار و استرس وارد کنی. مهم اینه که اون روز علارغم همه کمی ها کاستی ها و ..... روز شادی واسه تو باشه.
درست میشه اقا سعید
میتونید تو برنامه روزانه ای ک دارید ی کار جدید وارد کنید؟
حالا هرچی
شده پیاده روی روزانه
من این کار رو انجام دادم و هر روز کارای دستی انجام میدم
خیلی روی روحیه م اثر داشته
روحیه هم هرچی بهتر بشه ترک هم بهتر میشه
اصلا اول روحیه است ب نظر بعدش ترکه!

[تصویر:  nasimhayat.png]
آقا سعید من چیزی نمیگم ...
فقط کافیه یه تامل کنید توی امضاتون...


نقل قول:
بدان
خدایی که گنج های آسمان و زمین در دست اوست به تو اجازه ی درخواست داده و اجابت آنرا برعهده گرفته است. تو را فرمان داده که از او بخواهی تا عطا کند. دخواست رحمت کنی تا ببخشاید و خداوند بین تو وخودشبد کسی را قرار نداده تا حجاب و فاصله ایجاد کند و تو را مجبور نساخته که به شفیع و واسطه ای پناه ببری و در صورت ارتکاب گناه در توبه را مسدود نکرده است. در کیفر تو شتاب نداشته و در توبه بازگشت به تو عیب نگرفته است. در آنجا که رسوایی سزاوار توست رسوا نساخته و برای بازگشت به خویش شرایط سنگینی مطرح نکرده است. در گناهان تو را به محاکمه نکشیده است و از رحمت خویش نا امیدت نکرده بلکه بازگشت تو را از گناهان نیکی شمرده است.هر گناه تو را یکی و هر نیکی تو را ده حساب آورده و راه بازگشت و توبه را به سوی تو گشوده است. هر گاه از او بخواهی ندایت را می شنود و چون 

با او راز دل گویی راز تو را می داند. پس خود را با اوی بگوی و آنچه در دل داری نزد او بازگوی، غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن تا غم های تو را برطرف کند و در مشکلات تو را یاری کند 
.

امام علی (ع) - نهج البلاغه

عالیه Khansariha (18)
[تصویر:  wp4003454.jpg]
سلام

یه مدت به خاطر مشغله ای که داشتم نمیتونستم هر روز بیام کانون ، ولی هر موقع فرصت میکردم سر میزدم . تو این مدت یک بار تونستم 70 روز و یه بار 40 روز پاک بمونم ، ولی تازگی ها با کمال تاسف و شرمساری دوباره تعداد شکست هام زیاد و فاصله بینشون کم شده . تازگی ها حس میکنم غریزه جنسی در من فوق العاده زیاد شده و فشار بیش از حدی رو به من وارد میکنه و کلافه ام کرده طوری که گاهی از دست این فشار لعنتی میخوام فریاد بکشم و گریه کنم . شاید لازمه که بیشتر مواظب چشمم باشم تا تغذیه و قوی تر نشه ، اما چیزی که تحمل این فشار رو سخت تر میکنه تنهایی و نداشتن هم صحبت و همدمه صمیمیه . شرایطم برای ازدواج زیاد مناسب نیست ولی با توکل بر خدا میخوام ازدواج کنم . چیزی که در این مورد برای خودم مهمه اینه که واقعا ترک کنم و یک مدت از پاک بودنم بگذره بعد ازدواج کنم . از خدا میخوام کمکم کنه که واقعا پاک بمونم و خودش شرایط ازدواج رو فراهم کنه . از همه دوستان گلم و جوانهایی که برای پاکیشون مبارزه میکنن خواهش میکنم برای همه جوانهایی که شرایطشون سخته دعا کنن . یا حق
هیچ ذکری بالاتر از ذکر عملی نیست و هیچ ذکر عملی ،بالاتر از ترک معصیت(عارف بزرگ آیت الله بهجت)

دانایان با عمل زندگی میکنند نه با اندیشه عمل [تصویر:  05_blue.png]
وقتی کاری انجام نمیشه حتماً خیری توش هست
وقتی مشکلی پیش میاد حتماً حکمتی داره
وقتی کسی رو از دست میدی حتماً لیاقتت رو نداشته
وقتی تو زندگیت زمین میخوری حتماً چیزی هست که باید یاد بگیری
وقتی بیمار میشی حتماًجلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده

وقتی سختی پشت سختی میادحتماً وقتشه روحت متعالی بشه
وقتی دلت تنگ میشه حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی
وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش میاد حتماً داری امتحان پس میدی
وقتی دیگران بهت بدی میکنن حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودت رو نشون بدی
وقتی ............
وقتی همه ی درها به روت بسته میشه حتماً خدا میخواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی بهت بده!
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


سلام
نوشتید درد ودل خواستم درد و دلمو بنویسم اما قبل تعدادی از درد و دلای بقیه دوستانو خوندم احساس میکنم اکثر داردای من با بقیه مشترکه یکی از بچیگیش مینالید یکی از مشکلات بچگیش یکی یکی از حال هر کس به یه نحوی
اما من اصلا درد و دل کردن بلد نیستم چون تا حالا درد و دل نکردم
سه تا داداش دارم ابجی ندارم اما با هیچ کدومشون تا حالا درد و دل نکردم
یه دوست صمیمی دارم با اونم درد و دل نکردم
مادرم خیلی مهربون ولی با اون هم نتونستم درد دل کنم
احساس میکنم نصف مشکلات من از درد و دل نکردنه
راستشو بخواین بعضی وقتا فکر میکنم من تنها تو یه جنگل خیلی بزرگ و خالی از سکنه زندگی میکنم
یه بار خواستم برم  پیش روانشناس اما نشد
ادم کامل گرا هستم
اما زمین گیر شدم به خاطر این گناه کبیره
اما تصمیم دارم بذارمش کنار
مادرم بعضی وقتا بهم میگه نا شکری نکن وقتی به حرفش گوش میکنم میبینم باید خیلی ممنون خدا باشم اما نمیدونم چی میشه که جنبه های بد رو بیشتر میبینم 
از اینجا میخوام شروع کنم
کلی نوشتم اما باز نتونستم در دل کنم و همشونو پاک کردم...1276746pa51mbeg8j
سلام من دوباره برگشتم... خیلی چیزا رو از دست دادم...
هنوز ترک نکردم ... ولی دوباره تلاش میکنم.حمایتم کنید ممنون

فقط ی چیزی من خیلی سال این کارو انجام میدم خیلی و اسراف کردم نمیدونم اسرافم چ تاثیری روی زندگی عمر رابطه میذاره کسی میتونه خلاصه جوابمو بده
رسول الله (ص): «المجاهد من جاهد نفسه فی الله»؛ مجاهد کسی است که برای خدا با نفس خود مبارزه کند.
برید کنار من اومدم...Khansariha (48)
هیچی دیگه نمیتونه جلوی ترکمو بگیره...
خدایا به امید تو...317


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان