امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

سلام بچه ها....درد دل دارم....خیلی پرم
احساس می کنم که خودمو سیاه و سیاه می کنم هر روز با این گناه و هزار گناه دیگه.....
پدر و مادرم تو چشاشون وقتی نگاه می کنم احساس می کنم که خیلی آدم بد و افتضاحیم...احساس می کنم که لیاقت هیچ زحمتی که واسم می کشن رو ندارم...دوستام هم همینطور... حتی کسی که پیداش کردم و تقریبآ نامزدم حساب میشه خیلی پرم بچه ها
نمی دونم چی کار کنم ار همه چی می ترسم...از خودم می ترسم....از گناهام می ترسم...از تصمیمام و کارام می ترسم1276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j
و من باز خجالت زده ام...می خوام که دیگه همیشه پاک باشم....واسه همیشه....خسته شدم آخه از خودم13131276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j
بچه ها کمکم کنید....دعا کنید برام....۱۵ مهر.. امید به خدا


[تصویر:  nasimhayat.png]
دختر اتاق بغلی داره گریه می‌کنه.
بلند بلند بلند.
انقدر که آدم اگه با هندزفری در گوش، مشغول Grey's anatomy دیدن باشه هم صدای گریشو میشنوه.
حسودیم نشد.
اما باید خیلی فکر میکردم تا تصمیم بگیرم حسودیم بشه یا نه.
خیلی وقته گریه نکردم. damn it.
چقدر نوشتنم شبیه خودمه. هی باید برگردم یه سری چیزا رو پاک کنم یه جور دیگه بنویسم تا خودمو گول بزنم که حالا دیگه شبیه خودم نیست و اگه یکی که منو بشناسه و بخونه، نمیفهمه منم. ولی راست میگم. وقتی مینویسم خیلی شبیه خودمم.
دوست ندارم بدونم دختر اتاق بغلی داره واسه چی زار و زار... گریه میکردن پریا. مث ابرای باهار...
پریای نازنین، چتونه زار میزنین؟ چیه این های هایتون؟ گریه تون، ...
شرط میبندم اگه در اتاقمو میزد و میگفت «میخوام بدونی چرا دارم گریه میکنم؟»، میگفتم نه.
دروغ گفتم. خیلی مهربانانه میرفتم دستشو میگرفتم و میگفتم «چرا؟» و می اوردمش تو اتاق. اما اقلا شرط میبندم این کارو فقط از رو ترحم و با بی حوصلگی انجام میدادم. ولی من خوب ترحم میکنم. راست میگم. نصف آدمایی که بهشون ترحم میکنم فکر میکنن خیلی دوستشون دارم و اصلا حالیشون نیست...
پسر، من یه زمانی میمردم واسه این که بشم سنگ صبور یکی! عشقم این بود که وقتی یکی نمیخواد از دردش حرف بزنه، برم زیر زبونش و چنان حرفاشو بکشم بیرون که خودش حیران بمونه و من از حیرتش کیف کنم.
اما میدونی... دیگه هیچکی اونقدر برام مهم نیست.
دیگه حتی وقتی خودم بغضم میگیره، هیچ مایل نیستم بدونم چشه. 
اونم حساب کار دستشه. زود دماغشو میکشه بالا و میگه «هیچیم نیست»

احمقانه نیست نوشتن اینا اینجا؟ هه... میتونستم اقلا بذارمشون تو وبلاگم که یه اسپمر بیاد زیرش کامنت بذاره «وب قشنگی داری، به منم سر بزن و اگه دوست داشتی لینکم کن. بوس بوس. قلب قلب.»
میدونی؟ ارتباطات ما همینقد مسخره شده.
چراغ های رابطه تاریک اند و ... ترجیح میدم تو تاریکی بمونم تا اینکه فشفشه روشن کنم.
میفهمی؟


دستای من ســــــــــــرده

یعنی که

من

تنهام 46

  [تصویر:  final%204.png]
 
[تصویر:  05_blue.png]
سلام
دستام خیلی سرد بود... خیلی خیلی سرد..
دخترای نوجوون دور هم بودن رفتم پیششون .. یکیشون دستمو گرفت و گفت..وای چ سردی!
همه گفتن خوش ب حالت..

تعجب کردم.. سردی تو نظر من مثل حسین آقا واسه تنهایی بود..
بهشون گفتم چرا؟

گفتن یکی خیلی دوستت داره!!!42

حسین آقا شما هم اینطوری بهش نگاه کنین...
شاید یکی خیلی دوستت داره...
هان؟
خدا رو چ دیدی؟!؟
cheshmak

در پناه خدا..
یاعلی.53
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

(1392 مهر 15، 21:32)حسین چار دو دو نوشته است: دستای من ســــــــــــرده

یعنی که

من

تنهام 46
تنهایی بهتر از با هر کسی بودنه.........1276746pa51mbeg8j
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

گور بابای دنیا .....

دنیا کیلو چن؟

آخرش چن تیکه پارچه!

آره باز میگم

از اعماق وجودم میگم

گور بابات دنیاKhansariha (48)

آره روراسی و کنار گذاشتن بعضی چیزا

کلی خنده و شادی داره

چن وقتیه صبحا بدون استرس بلند میشم و میرم دنبال کارام
هیچی ...
سلام
عمو پستتون ترس داره..42


آره..گور بابای دنیا و مافیه.. اما این بیخیالی.. ب دنیاس یا آخرت؟

امیدوارم بی خیال سختی دینا باشین و شادی های کوچیکش رو قدر بدونین و بزرگ...53258zu2qvp1d9v


در پناه خدا..
یاعلی.53
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

13
بعضیا ب درد دل ادم اشاره می کنن


خدایا درد دل و دل درد همه رو خوب کن
1276746pa51mbeg8j

عمو سعید پس اون مرد نبودی رو هم عوض کنین دیگه

عمو ادم از این حرفا بزنه ادم دلش می گیره
از ما گفتن 53258zu2qvp1d9v

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام 303

گذری از ایام توفیق حضور کانونی نیست... 53258zu2qvp1d9v

این دست نوشته بماند... از دلی که اینجا جا می ماند... 53

خدا پشت و پناه کانونی ها... Khansariha (8)
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

خسته ام از آرزوها؛آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی؛بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را؛روز وشب تکرارکردن
خاطرات بایگانی ؛زندگی های اداری
آفتاب زرد وغمگین؛پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین؛آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته؛چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته؛خسته از چشم انتظاری
صندلیهای خمیده؛میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده؛گریه های اختیاری
عصر جدولهای خالی؛پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی؛نیمکتهای خماری
رونوشت روزها را؛روی هم سنجاق کردم
شنبه های بی پناهی؛جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را؛با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی؛باد خواهد برد باری
روی میز خالی من؛صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها؛نامی از ما یادگاری
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
یه غزل بسیار زیبا
وصف حال منه . . .
ﺩرد ﯾﮏ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ
ﻣﻌﻨﯽ ﮐﻮﺭ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻩ ﻫﺎ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ

ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻭﯼ ، ﺳﺎﺩﻩ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﭘﺎﯾﯿﻦ
ﻗﺼﻪ ﺗﻠﺦ ﻣﺮﺍ ﺳُﺮﺳُﺮﻩ ﻫﺎ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ

ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺁﻣﻮﺧﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ
ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺣﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ

ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﻓﺮﺩﺍ
ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺗﺬﮐﺮﻩ ﻫﺎ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ

ﻧﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺷﻤﺲ ﻣﺮﺍ
ﻗﺮﻥ ﻫﺎ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﮐﻨﮕﺮﻩ ﻫﺎ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ . . .
فقط آنان که هم آیین یاسند
حسین و کربلا را می شناسند . . .
حالم خوب نیست Tears

مشهد الرضا میخوام .... 

میدونم تقصیر خودمه 

فکر  میکنم خیلی زیاد از حد اشتباه کردم 

با این وجود  خدا بازم آبروی منو حفظ میکنه!  موندم تو کار خدا ... 

شرمنده ام 

و ناتوان 

خدایا  کمکی ، نگاهی  ...
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
تنها بودن حس غریبی است ...
چه در دل شب و چه در دل روشنایی صبح
حسی تکراری از  بودن چیزی به نام تنهایی آزارم میده
من و تنهایی دوستان خوبی بودیم مادامی که دیگران هم بودند
و اما وقتی رفتند تنهایی دشمن خونی من شد
جز خدا گاهی هیچ کس تنهایی منو حس نمیکنه
1001 ،1002 ،1003 نرمش هایی که از روی بیکاری انجام میدهم
تا شاید به گفته بعضی افراد سلامت باشم
صدای شعله های آتیشو  میشنوی ؟!!
گویی همین دیروز بود ...
فنجان چای داغی که گرمی اش دستای سردمو گرم میکرد
و من خوشحال از اینکه به چز تنهایی مادری دارم دلسوز و از جنس مروارید
اما زود رفت ...
دیگه کی دستای سردمو گرم کنه ...
اون  پرتقال  رو هم نخورد
دیدی ؟!! همیشه میگفت دوست دارم ولی نخورد 
بازم مثل همیشه دیر رسیدم
ولی ...
این بار دیگه برگشتی ندارم
دکتر چی میگه ؟چرا چرند و پرند میگه
من نمیفهمم اون که حالش خوب بود
آقای دکتر یعنی چی من آب قند نمیخوام بگو مادر من کی خوب میشه
و این بود که تنهایی من شروع شد
اگر هر روز هم تکرارش کنم خسته نمیشم چون حتی لحظه هایی این تنهایی رو فراموش میکنم ...
خدا کنه هیچ کس عزیزانش رو از دست نده
و همیشه در کنارشون شاد باشه
همیشه..وقتی نا امید میشم..وقتی خسته میشم..میام اینجا
نه نمیخوام امیدوار شم؛همش دردای خودم هم هست..میخوام پر شم و پر شم..
اما باز نمیدونم چرا سرریز نمیشه..چرا این چشم لعنتی خشکش میزنه
اما هیچوقت نخواستم بگم تا امیدم..اون موقع فقط میخوام بگم کممممککک..اما بازم میگم خودت باید کمک کنی به خودت..
میگم..خودت بدت نمیاد از خودت؟! 46 22
دوباره حس زار زدن میره و..
دوباره عبرت های گرفته و نگرفته فراموش میشه و..
دوباره زیر کوچیکترین فشار خودمو خوار میکنم..
همینجور همینجور میرسم به جایی که..میگم چه قدر؟!چند بار؟!چه مدت؟!
..خسست نشد؟!! 46..
راهكار الهي ترك

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٥﴾
 إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾ وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾


چرخه:
پس چون فراغت يافتي،[در طاعت] بكوش(٧) و با اشتياق بسوي پروردگارت روي آور(٨) -->آيا كار را بر تو راحت نكرديم؟(١-٢-٣-٤-٥-٦)

-->چون نفس را مشغول نكني،وي تورا به بازي ميگيرد<--
--->كار را بر نفست سخت گردان<---
(تو دهني به نفس با نه گفتن به تمايلات حتي حلال)
[تصویر:  05_blue.png]
(1392 مهر 15، 23:07)عمو سعید نوشته است: گور بابای دنیا .....

دنیا کیلو چن؟

آخرش چن تیکه پارچه!

آره باز میگم

از اعماق وجودم میگم

گور بابات دنیاKhansariha (48)

آره روراسی و کنار گذاشتن بعضی چیزا

کلی خنده و شادی داره

چن وقتیه صبحا بدون استرس بلند میشم و میرم دنبال کارام
اصلا این طرز فکر درست نیستتتتت اگه خدا رو دوست دارین و قبول داااارین این جور حرفا درست نیست مــــــــا باید زندگیییییی کنیممممم این حق از خودتون نگیرین .........بـــــاور کنین خــــــــــــودمون و خدا موووووووون رو ..اگه صبح بدون استرس دارین این یعنی حالا دارین زندگی میکنین
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان